خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اسرار خانواده
سریال ترکی اسرار خانواده که در سال ۲۰۱۶ از شبکه kanald پخش شده بود، هم اکنون پخش دوباره خود را از شبکه DD tv شروع کرده است. Onur Uğraş و Murat Uyurkulak نویسندگان این سریال می باشند. سریال ترکی اسرار خانواده به کارگردانی نیهات دوراک با ژانری درام محصول کشور ترکیه می باشد.
اسامی بازیگران سریال ترکی اسرارخانواده
Ayça Bingöl – Bülent İnal – Ceyda Düvenci – Sercan Badur – Erdem Akakçe – Emel Göksu – Caner Şahin Eva Dedova – Sera Kutlubey – Can Albayrak
خلاصه داستان سریال ترکی اسرار خانواده
کمال ایپکسی کارمندی معروف است که با همسرش سوزان [با بازی جیدا دوونجی] و بچه هایش مرت و چیچک در استانبول زندگی می کند . با اتفاقاقاتی که برای پسرش [مرت] رخ می دهد مشخص می شود او خانواده ای دیگر در آدانا دارد . عشق جوانی کمال ، نیلگن [با بازی عایشه بینگل] و بچه های دوقلویش قدیر و حسرت دور از چشم ها در آدانا زندگی می کنند . کمال که در حال سپری کردن یک زندگی اجباری است حال برای تصاحب عشق نیمه تمامش و بچه هایش خواهد جنگید…
قسمت ۴۴ (قسمت آخر) سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۴۳ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۴۲ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۴۱ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۴۰ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۹ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۸ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۷ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۶ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۵ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۴ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۳ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۲ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۱ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۳۰ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۹ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۸ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۷ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۶ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۵ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۴ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۳ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۲ سریال ترکی اسرار خانواده
قسمت ۲۱ سریال ترکی اسرار خانواده
شب ، کمال بعد از رساندن نیلگون به خانه، سوزان و مرت را به خانه مادرش می رساند. مرت با ناراحتی به اتاق می رود. ماجده با کنجکاوی، علت ناراحتی مرت را میپرسد. کمال ماجرا را برای ماجده توضیح میدهد و سوزان را بخاطر بد حرف زدن با مرت، مقصر این قضیه میداند. وقتی کمال در مورد ازدواجش با نیلگون صبحت میکند، سوزان از برخورد ماجده می فهمد که او از ماجرای ازدواج کمال و نیلگون خبر داشته است. او از اینکه ماجده این قضیه را پنهان کرده بود، ناراحت شده و با ماجده بحث میکند و او را دروغگو و غیر قابل اعتماد میخواند. بعد از رفتن کمال، سوزان پیش مرت و چیچک رفته و با آنها صحبت میکند تا دلداری شان بودند.
حسرت در خانه، ظروفی را که چیچک شکسته است جمع کرده و این ماجرا را از نیلگون پنهان میکند. قدیر نیز در خانه، ساکت نشسته و عصبی است. نیلگون، ماجرا را برای حسرت تعریف میکند. کمی بعد، کمال دنبال نیلگون آمده و با هم بیرون می روند. او تعریف میکند که برای صحبت با سوزان به شرکت رفته بود تا به او بگوید که چیزی مانع ازدواج او و کمال نخواهد شد. کمال که تصور میکرد نیلگون از ازدواج با او منصرف شده، به شدت خوشحال می شود و نوید زندگی و آینده خوبی را به نیلگون می دهد. آنها سپس به سمت خانه می روند. نیگلون از کمال میخواهد که با قدیر صحبت کند و بخاطر رفتار امروزش از دل او در بیاورد. روز بعد، کمال از سوزان و بچه ها و مادرش میخواهد که به خانه بیایند. او قصد دارد که آنها را با نیلگون و بچه ها رو در رو کند و حرفهایش را با همه آنها بزند. مرت و چیچک تمایلی به رفتن ندارند، اما سوزان به آنها میگوید که این قضیه به نفع آنها خواهد بود و میخواهد که به خاطر او بروند. آنها همگی در خانه کمال جمع شده، و کمال رو به چیچک و مرت میگوید که اتاق آنها در این خانه پا برجاست و میتوانند آنجا بمانند. بچه ها میگویند که هرگز در کنار خانواده نیلگون زندگی نخواهند کرد.
ماجده، میگوید که او نیلگون و بچه هایش را در خانواده قبول ندارد و این ازدواج برای او قابل قبول نیست، اما کمال به ماجده حق دخالت نمیدهد. سوزان در ظاهر، میگوید که دیگر با این ماجرا کاری ندارد و بخاطر آرامش بچه ها، مسالمت آمیز با این قضیه کنار می آید. کمال از مرت و قدیر میخواهد که از یکدیگر عذرخواهی کنند و آنها با اکراه این کار را انجام میدهند. سپس خانواده سوزان از آنجا می روند. هنگام رفتن، سوزان به خدمتکار خانه می سپارد که چشم و گوش او باشد و خبرها را به او برساند. خدمتکار می فهمد که سوزان بیخیال نشده و نقشه هایی در سر دارد. دختر خدمتکار، یلدا، از آمدن قدیر به آنجا خوشحال است.
در آدانا، فادل با هماهنگی نیلگون، وسایل خانه را میفروشد، اما به او میگوید که برای ثوابش به افراد نیازمند داده است.
قسمت ۱۶ سریال ترکی اسرار خانواده
نیلگون از پیشنهاد ازدواج کمال شوکه می شود. او ابتدا این پیشنهاد را رد میکند و میگوید که میخواهد به زندگی با بچه هایش ادامه بدهد و برای این ازدواج دیگر دیر است. کمال او را قانع میکند که همچنان عاشق اوست و واقعا میخواهد که بقیه زندگی اش را کنار نیلگون بگذراند و با بچه ها باشد در محل کار اجه، مرت با شنیدن حرفهای اجه عصبانی می شود و از اینکه در این وضعیت آشفته زندگی او، اجه او را درک نمیکند و خودخواه است، با او بحث میکند و از آنجا بیرون می آید. اجه که دیگر خیلی کلافه شده، حلقه ازدواج را به مرت پس میدهد و با عصبانیت به داخل برمیگردد. در خانه، قدیر و حسرت به همراه ایبو و فاضل نشسته اند. کمی بعد، صدای آژیر ماشین پلیس می آید. فاضل با تصور اینکه دنبال او آمده اند، آشفته می شود و به آشپزخانه می رود. قدیر متوجه رفتار مشکوک او می شود. او فاضل را تحت فشار میگذارد و متوجه می شود که او کسی بوده که نقشه دزدیدن حسرت را کشیده است. فاضل از ترس قدیر از خانه فرار میکند. قدیر او را دنبال کرده و گیر می اندازد و به شدت کتک می زند. او به فاضل میگوید که دیگر حق ندارد به خانه برگردد و جزوی از آنها نیست. فاضل با ناراحتی و مظلومیت میگوید که این کار را فقط به خاطر آنها و رفاه خانواده انجام داده است تا بر روی کمال تاثیر بگذارد. فاضل خیلی به قدیر اصرار میکند تا بتواند او را آرام کند. کمال و نیلگون به خانه می آیند. کمی بعد، قدیر نیز به همراه فاضل که سر و صورتش زخمی شده است، به خانه می آیند. قدیر حقیقت را به نیلگون نمی گوید و به بهانه دعوا در محله، وضعیت فاضل را توجیه میکند. کمال و نیلگون به بچه ها خبر میدهند که تصمیم به ازدواج گرفته اند و به زودی همگی به استانبول می روند.
حسرت خوشحال می شود . قدیر ابتدا تصور میکند که صرفا بخاطر حادثه دزدیده شدن حسرت، کمال تصمیم به این ازدواج گرفته است، اما کمال میگوید که این تصمیم را به تازگی نگرفته و همچنین نیلگون را واقعا دوست دارد. قدیر قانع می شود او نیز برای آنها آرزوی خوشبختی میکند. مرت با ناراحتی به خانه می رود. سوزان به اتاق او می رود و از رفتار های مرت متوجه می شود که بین او و اجه مشکلی پیش آمده است. مرت چیزی به سوزان نمیگوید و میخواهد تنها باشد. ماجده وقتی شرایط خانه را میبیند، با کمال تماس میگیرد و خبر اخراج شدن چیچک از مدرسه را به او میدهد و او را بخاطر اینکه برای بچه هایش پدری نمیکند، ملامت میکند. کمال عصبی می شود و از روی کلافگی با مادرش بحث میکند. صبح روز بعد، در خانه نیگلون بچه ها با خوشحالی در حال جمع کردن وسایل خود برای رفتن به استانبول هستند.
قسمت ۱۵ سریال ترکی اسرار خانواده
صبح همگی بیدار شده و منتظر تماس دزدها هستند. نیلگون مشغول غذا درست کردن برای حسرت است و از استرس، بی قرار و غیر طبیعی شده است.
کمال او را بغل کرده تا آرامش کند. ایبو با تصور اینکه این قضیه کار کریم است، سراغ کریم می رود و او را کتک می زند. کریم میگوید که او دخلی در قضیه ندارد و سپس از آنجایی که میداند ایبو به حسرت علاقه دارد، از اینکه حسرت به ایبو به چشم برادر نگاه میکند او را حرص میدهد. وقتی دزدها تماس میگیرند و محل قرار را میگویند، قدیر به همراه کمال به محل می روند. قدیر داخل رفته و با دادن ساک پول، حسرت را تحویل میگیرد. حسرت که ترسیده، در بغل کمال گریه میکند.
آنها سوار ماشین شده تا به سمت خانه بروند. کمی بعد، کمال که خودش از قبل با پلیس هماهنگ کرده بود، به پلیس زنگ می زند تا خبر بگیرد. پلیس میگوید که آنها در حال تعقیب ماشین دزدها از طریق ردیاب داخل ساک هستند. کمی جلوتر، پلیس ها راه ماشین دزدها را میبندند و آنها را دستگیر میکنند.
در استانبول، مرت چیچک را به مدرسه می رساند. داخل کلاس، چند نفر از همکلاسی های چیچک با دیدن او شروع به اذیت کردن و طعنه زدن به او میکنند. چیچک که دیگر طاقت نمی آورد، روی صورت یکی از بچه ها قهوه ی داغ میریزد. از مدرسه با سوزان تماس گرفته و او را میخواهند. مدیر مدرسه میگوید که آن دختر بخاطر سوختگی به بیمارستان رفته است و نمیتوانند از این کار چیچک چشمپوشی کنند و او باید اخراج شود. سوزان از این قضیه ناراحت می شود. وقتی کمال و قدیر، حسرت را به خانه می آورند، نیلگون خوشحال شده و خیالش راحت می شود. کمال تعریف میکند که از قبل با پلیس هماهنگ کرده بود و حالا دزدها دستگیر شدهاند. فاضل با شنیدن این حرف، آشفته می شود و از ترس اینکه به دردسر بیفتد، نمیداند باید چه کند. شب، اجه با مرت تماس گرفته و میگوید که با او کار مهمی دارد و از او میخواهد که به محل کاری برود. او همه جا را تزیین کرده و برای خودشان میزی چیده است. مرت با دیدن آنجا متعجب می شود و دلیل این کار اجه را نمیفهمد. اجه میگوید که میخواهد سوپرایز نیمه تمام مرت را ادامه بدهد. سپس حلقه ازدواجی که مرت برای او گرفته بود را در آورده و روی میز میگذارد. همزمان، کمال با نیلگون بیرون رفته است. او نیز حلقه ازدواجی که ۲۵ سال قبل برای نیلگون گرفته بود را بیرون آورده و به او پیشنهاد ازدواج میدهد.
قسمت ۱۴ سریال ترکی اسرار خانواده
در مدرسه، وقتی که حسرت سر کلاس می رود، یکی از شاگردان به او بخاطر هویتش طعنه می زند و میگوید که او فرزند نامشروع کمال ایپکچی است. حسرت عصبانی شده و او را از کلاس بیرون میکند. در آتلیه قالیبافی، نیلگون از سوپرایز قدیر خیلی خوشحال شده است. قدیر میگوید که سوپرایز او هنوز تمام نشده است. سپس مقابل نیلگون، با کمال تماس میگیرد و به او میگوید که حرفش را پس گرفته و دیگه نیازی به ازدواج اجباری آنها با یکدیگر نیست. کمال متعجب می شود و نیلگون از این کار قدیر خوشحال می شود. اما فاضل که طمع پول کمال و رفتن به استانبول را دارد، از این قضیه پکر می شود. کمال به خانه مادرش می رود تا بچه ها را ببیند. سوزان که برای او قیافه گرفته است، شروع به دادوبیداد کرده و بچه ها را نسبت به کمال پر میکند و او را مقابل بچه ها خراب میکند. مرت نیز تحت تأثیر قرار گرفته و از کمال میخواهد که از آنجا برود. کمال از سوزان حرصش میگیرد و میگوید که کسی نمیتواند او را از بچه هایش دور کند. ایبو برای شام به خانه نیلگون آمده است. آنها میز شام را چیده و منتظر حسرت هستند. نیلگون از اینکه حسرت دیر کرده است کمی نگران می شود. چند نفر، حسرت را دزدیده اند و با دست و دهان بسته به سمت یک انبار می برند. آنها گوشی حسرت را از شیشه ماشین بیرون می اندازند. قدیر هرچه با حسرت تماس میگیرد او جواب نمیدهد و آنها بیشتر نگران می شوند. کمی بعد، یک نفر با قدیر تماس گرفته و میگوید که حسرت را دزدیده اند و بابت آزادی او یک میلیون لیره میخواهند و تا فردا باید کمال آن پول را برای آنها بیاورد.
نیلگون از شدت ناراحتی و نگرانی از حال می رود. قدیر سریع با کمال تماس میگیرد و ماجرا را میگوید. کمال که در خانه ماجده است، موضوع را به آنها میگوید و میخواهد به سمت آدانا برود. ماجده با اکراه میگوید که این فیلم آنهاست تا کمال را سمت خودشان بکشانند. سوزان نیز از این قضیه به شدت حرصش میگیرد و میگوید که کمال به خانواده اش در آدانا بیشتر اهمیت میدهد. کمال ابتدا به خانه رفته و پولها را برمیدارد. سپس به سمت آدانا می رود. او به خانه رفته و نیلگون را بغل میکند و دلداری میدهد. سپس وقتی دزدها تماس میگیرند، خودش جواب داده و برای فردا قرار میگذارند. حسرت در یک انبار است و دو نفر با نقاب، مراقب او هستند. کمی بعد، حسرت به بهانه دستشویی میخواهد که او را باز کنند. او قصد فرار دارد اما میبیند که هیچ راهی از طریق دستشویی وجود ندارد. سپس با ناراحتی بیرون آمده و دوباره او را به صندلی می بندند. او از شدت گریه دیگر نایی ندارد. در خانه، فاضل به آشپزخانه می رود و پنهانی با افرادی که حسرت را دزدیدهاند تماس میگیرد و میگوید که مراقب حسرت باشند. آن فرد میگوید که اگر پای پلیس به میان بیاید و آنها به دردسر بیفتند، فاضل را نیز لو میدهند. فاضل به آنها اطمینان میدهد که پای پلیس در میان نیست و آنها پولشان را میگیرند و خودش نیز به رفتن به استانبول نزدیک تر می شود.
قسمت ۱۳ سریال ترکی اسرار خانواده
سوزان که از اجه خوشش نمی آید، به محل کار اجه می رود و با عصبانیت بخاطر اینکه اجه در مورد آدانا رفتنشان به آنها خبر نداده بود، با اجه دعوا میکند و به او میفهماند که قرار نیست بین او و مرت خبری باشد، و بهتر است که حد خودش را بداند. اجه از برخورد سوزان ناراحت شده اما چیزی نمیگوید. سوزان و کمال به همراه وکیل هایشان نشسته اند. وکیل سوزان میگوید که سوزان طبق شروطی که برای طلاق گذاشته، نیمی از تمام اموال از جمله خانه و شرکت و غیره را میخواهد. وکیل کمال چنین چیزی را رد میکند، اما کمال با این قضیه مشکلی ندارد و این شرط را قبول میکند. اما وقتی که کمال می فهمد سوزان برای دیدن چیچک، هفته ای یک روز و به مدت چهار ساعت برای او زمان تعیین کرده است، عصبانی شده و میگوید که کسی نمیتواند برای دیدن بچه هایش برای او وقت تعیین کند. سپس از وکلا میخواهد که بروند. او سر این ماجرا با سوزان بحث میکند. کمال با حرص به سوزان میگوید که ازدواجش اجباری بوده و او همیشه عاشق نیلگون بوده است. سوزان از روی حرصش، با زنی به نان ملک که خبرنگار است تماس میگیرد و میگوید که تمام جزییات زندگی خانواده نامشروع کمال را به او خواهد گفت. کمال عصبانی شده و میگوید که او با این کار، به چیچک لطمه وارد میکند. سوزان میگوید که کار کمال نیز به چیچک لطمه وارد کرده و خود او نیز به فکر دخترش نیست.
اجه به همراه مرت بیرون می روند. اجه چیزی از حرفهای سوزان به او نمیگوید.
او در مورد ماجرای سوپرایز حلقه ازدواج از مرت سوال میکند. مرت میگوید که آن ماجرا برای قبل از حادثه بوده و او حالا باید فعلا به فکر مادر و خواهرش باشد و نمیتواند به زندگی خودش فکر کند. اجه از حرفهای مرت ناراحت می شود. حسرت به خانه ایبو می رود تا با قدیر حرف بزند.او با حرص، قدیر را به زور بیرون می برد تا هم حرف بزنند. او به قدیر میگوید که آتلیه نیلگون را خراب کرده اند و صاحبخانه نیز آنها را جواب کرده است. قدیر ناراحت می شود ولی حسرت با طعنه به او میگوید که او دیگر از خانه آنها رفته خودشان باید به فکر باشند. قدیر آرام می شود و به همراه حسرت به آتلیه نیلگون می رود و با او آشتی میکند. بیست روز بعد، روز دادگاه سوزان و کمال است. سوزان که به کمال علاقه دارد، از این جدایی خیلی ناراحت است، اما مرت او را دلداری میدهد و میگوید که کنار اوست. آنها به دادگاه رفته و طلاق میگیرند. ملک که خبرنگار است، به خیال گرفتن اخبار زندگی کمال، سراغ سوزان می آید اما سوزان که منصرف شده و کلافه است، با عصبانیت از او میخواهد برود. در آدانا، مدرسه ها باز شده و حسرت که معلم است، به سمت مدرسه می رود. پسر همسایه روبرویی آنها که پسری بیکار و شر است، با دیدن حسرت نقشه ای در سر میکشد تا بتواند از کمال پولی بگیرد. قدیر و فاضل، از طریق فروش ماشین فاضل، هزینه تعمیر وسایل آتلیه نیلگون را تامین کرده و آنجا را مثل روز اولش درست کرده اند و با آوردن نیلگون به آنجا او را سوپرایز میکنند.
قسمت ۱۲ سریال ترکی اسرار خانواده
در خانه کمال، با تعجب و درماندگی به چیچک و مرت نگاه میکند. مرت میگوید که آنها وسایلشان را جمع کرده و تا زمانی که وضعیت زندگی شان مشخص بشود، در خانه مادر بزرگشان میمانند و اگر کمال شرط آنها را قبول نکند، دیگر آنها را نمیبیند. کمال جلو آمده و چیچک را بغل میکند. چیچک که خیلی به پدرش وابسته است، با ناراحتی از او فاصله میگیرد و به همراه مرت بیرون رفته و به سمت ماشین می روند. ماجده و سوزان نیز داخل ماشین هستند. بچه ها سوار ماشین می شوند. سوزان پیاده شده و مقابل کمال می رود. کمال از اینکه سوزان بچه ها را علیه او پر کرده، عصبانی است. سوزان میگوید که میخواهد قبل از طلاق، کمال به وضعیت جدیدش عادت کند و بفهمد که چه اتفاقی برای او می افتد. او میگوید که هنوز اتفاقات زیاد دیگری نیز در انتظار او خواهد بود. سپس سوار ماشین شده و می روند. در خانه نیلگون، او وقتی میبیند که در حال از دست دادن قدیر است، آشفته شده و با عصبانیت و دادو بیداد، به قدیر میگوید که او تمام این سالها، حقیقت را نگفته و مقصر نبودن کمال در کنار آنها، خودش بوده است، زیرا او کمال را ترک کرده است. سپس برای قدیر تعریف میکند که بخاطر تهدیدهای پدر کمال، و همچنین اینکه پدر کمال، فاضل را که در شرکت آنها کار میکرد، به زندان انداخته بود، مجبور می شود برای جلوگیری از دردسرهای بیشتر، به کمال بگوید که او را نمیخواهد. قدیر وقتی این حرفها را می شنود، متوجه می شود که حسرت از قبل این مسأله را میدانسته و برای همین مانند او از کمال متنفر نبوده است. او به شدت از نیلگون بخاطر این دروغش عصبانی می شود و بدون اهمیت به خواهش های نیلگون، از خانه می رود.
کمال در خانه تنها مانده و فکرش پیش بچه هاست. او با مرت تماس میگیرد اما مرت جواب نمیدهد. در خانه ماجده، چیچک ناراحت است و مدام از پنجره بیرون را نگاه میکند. کمال که از تنهایی کلافه و عصبانی شده، از خانه بیرون می رود و دم در خانه مادرش می رود. پیچک از پنجره او را میبیند اما سریع داخل می رود. کمی بعد کمال نیز برمیگردد. نیگلون دم خانه ایبو می رود. او اصرار دارد تا ایبو در را باز کند، اما قدیر که پیش ایبو است، به او هشدار میدهد که اگر در را به روی مادرش باز کند، از پیش او نیز می رود. ایبو مجبور به سکوت می شود. نیلگون پشت در گریه میکند و همچنان قدیر را صدا می زند. حسرت و فاضل از راه رسیده و او را سوار میکنند. قدیر بخاطر این مسأله ناراحت است و گریه میکند، اما غرورش اجازه نمیدهد که اقدامی بکند. فاضل خودش نیز از علت اصلی جدایی نیلگون کمال خبر نداشته و تازه میفهمد که او بخاطر پدر کمال به زندان رفته بود و از این قضیه عصبی می شود. روز بعد، کمال با نیلگون تماس میگیرد تا خبری بگیرد. آنها هر دو از وضعیت آشفته زندگی شان چیزی نمیگویند و همه چیز را طبیعی جلوه میدهند تا یکدیگر را ناراحت نکنند
قسمت ۱۱ سریال ترکی اسرار خانواده
در خانه نیلگون، همه نشسته اند که ناگهان چندین نفر در محله جمع شده و شروع به سنگ زدن به خانه میکنند و شیشه ها را می شکنند. نیلگون و حسرت از ترس روی زمین دراز میکشند. فاضل به کوچه می رود و افراد محله، فرار میکنند. نیلگون از اینکه وضعیت زندگی شان به هم ریخته شده، عصبی و آشفته شده است.
کمال، مرت و اجه را به هتل فرستاده و به همراه قدیر به سمت خانه می رود. آنها وقتی وضعیت خانه را میبینند، شوکه می شوند. کمال به همراه نیلگون به بالکن می رود. نیلگون که دیگر خسته شده، از وضعیتش گلایه میکند و سپس گریه اش میگیرد. کمال او را بغل کرده و آرامش میکند و میگوید که شرایط را درست میکند.
سوزان که نگران مرت شده، با کمال تماس میگیرد. کمال میگوید که او به همراه مرت در آدانا است و فردا می آیند. سوزان از اینکه کمال به او خبری نداده، عصبی می شود و به ماجده میگوید که تلاشهای او برای انسجام خانواده اش فایده ای ندارد. صبح روز بعد، کمال به همراه مرت به خانه برمیگردد. سوزان با نگرانی از مرت استقبال میکند. مرت با کلافگی به اتاقش می رود. چیچک پیش او می آید و بخاطر از هم پاشیدگی خانواده شان گریه میکند. مرت به او میگوید که باید منطقی باشند و جدا شدن پدر و مادرشان بهتر است، زیرا آنها حاضر به دیدن کمال نیستند، اما به چیچک قول میدهد که کمال با نیلگون ازدواج نخواهد کرد. او از چیچک میخواهد که طبق نقشه او پیش بروند. فاضل پیش کسی که از او خواسته بود به خانه حمله کنند می رود، و پول میدهد. قدیر به همراه ایبو سراغ کریم می روند و مکان او را پیدا میکنند.
سپس قدیر به کریم حمله کرده و او را کتک میزند. کریم که ترسیده، به قدیر میگوید که او گناهکار نیست و همه این کارها نقشه و خواسته فاضل بوده است. قدیر شوکه شده و کریم را ول میکند. او با فاضل قرار میگذارد و به روی او می آورد که چنین کارهایی کرده است. فاضل مجبور به اعتراف می شود، اما برای تبرئه خودش، میگوید که نیلگون قرار نیست با کمال ازدواج کند و به او دروغ گفته است، و برای همین فاضل قصد داشته با این کارها، نیلگون را مجبور به ازدواج با کمال بکند. قدیر با شنیدن این حرفها، شوکه شده و به سمت خانه می رود. او ساکش را جمع کرده و رو به نیلگون میگوید که انتظار دروغ از او نداشته و حالا اگر او با کمال ازدواج نکند، دیگر از آنجا می رود و او را هرگز نخواهد دید. همزمان در خانه کمال، مرت و چیچک ساک خود را جمع کرده و به اتاق کمال می روند و به او میگویند که طلاق آنها را درک میکنند، اما اگر کمال میخواهد که آنها را داشته باشد، نباید هرگز با نیلگون ازدواج کند، وگرنه دیگر بچه هایش را نخواهد دید. آنها منتظر جواب هستند.
قسمت ۱۰ سریال ترکی اسرار خانواده
مرت به قدیر پیام میدهد و میخواهد او را ببیند. قدیر به کسی چیزی نمیگوید و به سمت محل قرار با مرت می رود. نیلگون و فاضل نیز به سمت کارگاه می روند. حسرت در خانه تنها شده و سراغ جعبه وسایل کریم می رود. او که کریم را مسبب تمامی این اتفاقات میداند، با حرص تمامی عکسهایشان را داخل سینک انداخته و آتش می زند. همان لحظه، ایبو به خانه می آید. حسرت اشکهایش را پاک کرده و سعی دارد نرمال رفتار کند. ایبو عکس ها را میبیند و سعی دارد حسرت را دلداری بدهد. سپس به حیاط می رود و درب را رنگ میکند. از نگاه های ایبو، علاقه اش به حسرت مشخص است. نیلگون با دیدن کارگاهش، که تمامی وسایل شکسته و به هم ریخته هستند، شوکه می شود و شروع به دادو بیداد و گریه میکند. فاضل سعی دارد او را آرام کند و میخواهد با کمال تماس بگیرد، اما نیلگون جلوی او را میگیرد و از آنجایی که حدس می زند همه اینها کار ماجده باشد، با عصبانیت با ماجده تماس گرفته و با او دعوا میکند، و سپس گوشی را قطع میکند. ماجده متوجه علت رفتارهای نیلگون نمی شود.
در شرکت، کمال جلسه ای گذاشته و به همه کارکنان اعلام میکند که همه چیز طبق روال سابق پیش می رود و آنها باید فارق از اخبار اخیر، به فعالیتشان ادامه دهند. بعد از جلسه، سوزان وقتی متوجه غیبت کارکنان پشت سر خودش می شود، عصبانی می شود و حرصش میگیرد. مرت و قدیر یکدیگر را میبینند. مرت با حرص، خودش را کنترل کرده و به قدیر میگوید که او را درک میکند، اما خودش نیز مانند او باید از مادر و خواهرش مراقبت کند و نمیخواهد خانواده اش از هم بپاشد. قدیر میگوید که نظرش عوض نمیشود و هر طور شده، کمال باید با نیلگون ازدواج کند. کمی بعد، مرت و قدیر دست به یقه شده و کتک کاری میکنند. اجه نگران شده و سعی دارد آنها را جدا کند. کمی بعد، او با کمال تماس میگیرد و خبر میدهد که در آدانا هستند و مرت و قدیر در کلانتری هستند. کمال عصبانی شده و سریع به سمت آدانا می رود. او سعی دارد مرت و کمال را آرام کند. سپس بعد از نصیحت کردنشان، آن ها آزاد می شوند. فاضل پنهانی پیش کریم می رود و بابت اینکه او، کارگاه را به هم ریخته است، به او پول میدهد و از او میخواهد که فعلا خودش را پنهان کند. کریم از اینکه فاضل پول کمی به او داده ناراحت است، فاضل به او وعده میدهد که بعد از پول گرفتن از کمال، به او پول میدهد.
قسمت ۹ سریال ترکی اسرار خانواده
مرت از اجه میخواهد که از ماشین پیاده شود، اما اجه به زور و و اصرار داخل ماشین میماند و میگوید که کنار او خواهد بود. چیچک وقتی متوجه رفتن مرت می شود، سریع خودش را به حیاط می رساند و با داد و فریاد و التماس از مرت میخواهد که او را نیز همراه خودش ببرد، اما مرت بی توجه به چیچک، بیرون می رود. مرت و اجه، به یکی از ویلاهای کمال می روند. مرت با یادآوری روزهایی که با کمال به آنجا می آمد، کلافه می شود. اجه سعی دارد او را آرام کند، اما فایده ای ندارد. در آدانا، خانواده نیلگون دور هم هستند. قدیر تصور میکند که به زودی، کمال قرار است از سوزان جدا شود و با نیلگون ازدواج کند. شب، همسایه ها به خانه نیلگون می آیند تا به بهانه عیادت از قدیر، به آنها زخم زبان و طعنه بزنند. تمام محله از زمانی که متوجه شده اند کمال ایپکچی معروف، پدر بچه های نیلگون هستند، مدام از آنها غیبت میکنند. قدیر از حرفهای آنها ناراحت و عصبی شده و از خانه بیرونشان میکند. سوزان به اتاق کار کمال می رود تا با او صحبت کند. او با دیدن قالیچه اتاق، متوجه می شود که قالیچه دست بافت نیلگون است و از این قضیه حرصش میگیرد. سپس با اکراه رو به کمال میگوید که حاضر است او را ببخشید و زندگی جدیدی را با بچه ها شروع کنند.
کمال میگوید که او حاضر به ادامه زندگی با کسی که قصد کشتن پسرش را داشته، نیست. سپس صدای ضبط شده دکتر را که در مورد پیشنهاد سوزان برای کشتن قدیر صحبت میکند را پخش میکند. سوزان حرصش گرفته و به کمال میگوید که بعد از طلاق، حضانت چیچک با او خواهد بود و هفته ای چند ساعت بیشتر نمیتواند او را ببیند. چیچک پشت در آمده و سوزان متوجه حضور او می شود و به عمد شروع به مظلوم نمایی و طرفداری از بچه ها میکند. کمال عصبانی شده و سوزان را از اتاق بیرون میکند. او وقتی چیچک را میبیند، از اینکه سوزان به عمد مقابل بچه، او را خراب کرده عصبی می شود. نیلگون در خانه، سراغ صندوقچه اش می رود و نامه های قدیمی کمال را پیدا میکند و آنها را میخواند. سپس یاد کمال و عشقش به او می افتد و دلگیر می شود. صبح روز بعد، مرت تصمیم میگیرد برای صحبت با قدیر به آدانا برود. اجه با کمال تماس گرفته و به دروغ میگوید که داخل شهر هستند، زیرا مرت نمیخواهد کسی از رفتن او با خبر شود.
سوزان به خدمتکار خانه میگوید که قالیچه اتاق را به حیاط برده و بسوزاند. وقتی که سوزان و کمال در حال رفتن به شرکت هستند، کمال در حیاط چشمش به قالیچه در حال سوختن افتاده و با حرص به سوزان نگاه میکند. او چیزی نمیگوید و آنها سوار ماشین می شوند. در آدانا، قدیر و نیلگون از خانه بیرون می آیند تا نیلگون به کارگاه قالیبافی اش برود. آنها متوجه می شوند که روی در خانه نوشته شده «از اینجا گم بشید برید». قدیر به شدت عصبانی شده و در کوچه دادوبیداد میکند تا بفهمد کار چه کسی است. نیلگون و فاضل سعی دارند او را آرام کنند.
قسمت ۸ سریال ترکی اسرار خانواده
ست روز بعد، قرار است که مرت و قدیر از بیمارستان مرخص شوند. نیلگون و حسرت در هتل مشغول جمع کردن وسایل خود هستند. ماجده، مادر کمال به هتل می آید تا در ظاهر هم که شده، از نیلگون بخاطر لطفشان تشکر کند. او با طعنه به نیلگون می گوید که بابت این کار، هر چیزی که بخواهد به او میدهد، اما برای به دست آوردن کمال خیالبافی نکند، زیرا مانند گذشته، خودش را به او نشان خواهد داد. نیلگون که دیگر دختری مظلوم و ساکت نیست، با قاطعیت میگوید که او به پول آنها احتیاجی ندارد و برای تصمیمگیری های زندگی اش نیز به کسی اجازه دخالت نمیدهد. سپس حسرت با طعنه، ماجده را مادربزرگ خطاب میکند تا به او یادآوری کند که او نیز نوه اش محسوب می شود. در خانه کمال، یلدا مدام در حال صحبت در مورد وضعیت پیش آمده است و مادر او از اینکه یلدا کمال و خانواده اش را قضاوت میکند، کلافه شده و از یلدا میخواهد که در این باره دیگر صحبت نکند.
ماجده در خانه به اتاق چیچک می رود. چیچک که همچنان خیلی ناراحت است و مدام گریه میکند، از اینکه مرت از ماجرا خبر ندارد ناراحت است. ماجده سعی دارد چیچک را راضی کند تا فعلا چیزی به مرت نگوید، اما چیچک میگوید که نمیتواند حفظ ظاهر کند و حقیقت را به مرت نگوید. کمال، مرت را از بیمارستان به خانه می آورد. همگی در حیاط جمع شده و با خوشحالی، از مرت استقبال میکنند. سر میز غذا، همه با مرت در حال شوخی و بگو و بخند هستند. مرت از اینکه چیچک ساکت و پکر است ، متعجب می شود. چیچک به مرت میگوید که او از چیزی خبر ندارد. سپس با ناراحتی میز را ترک کرده و به حیاط می رود. کمال پیش چیچک می رود تا بتواند او را آرام کند تا فعلا چیزی به مرت نگوید، اما چیچک آرام نمی شود. هنگامی که چیچک به داخل خانه می رود، در مقابل کنجکاوی مرت، همه چیز را در مورد اهدای کلیه و خانواده دیگر کمال به او میگوید. مرت به شدت شوکه و عصبانی می شود.
کمال، مرت را بیرون آورده و برای او تمام ماجرا را تعریف میکند و میگوید که ابتدا عاشق نیلگون بوده، اما خانواده اش آنها را از هم جدا کردند و نیلگون در این حین، از کمال باردار بوده است. او سعی دارد مرت را قانع کند که بین او نیلگون اتفاقی نیافتاده و او صرفا بخاطر بچه هایش به آدانا می رفته است.
سوزان و ماجده، نگران وضعیت مرت هستند. مرت که با حرفهای کمال قانع نشده، داخل خانه می آید و از اینکه همه، و بخصوص اجه، ماجرا را از او پنهان کرده بودند، به شدت شاکی است او با عصبانیت سویچ ماشین را برمیدارد تا بیرون برود. اجه نیز با وجود مخالفت سوزان، که او را جزوی از خانواده نمیداند، به دنبال مرت بیرون می رود تا در کنار او باشد.
قسمت ۷ سریال ترکی اسرار خانواده
همه پشت درب اتاق عمل، منتظر هستند. سوزان بخاطر خواسته ای که از دکتر داشته، استرس دارد و کمی عذاب وجدان گرفته است، اما با این حال به آینده خانواده اش فکر میکند. کمال و نیلگون در حال صحبت در مورد دروغشان به قدیر هستند. نیلگون از اینکه قدیر او را ترک کند، به شدت ناراحت است. کمال او را دلداری میدهد و میگوید قدیر هرجای دنیا که برود، او را پیدا میکند و پیش نیلگون می آورد و قانع میکند تا حقیقت را بپذیرد. کمی بعد، نیلگون کنار سوزان آمده و حلقه ازدواج سوزان را که روز گذشته مقابل پای او و کمال پرت کرده بود، به او پس میدهد و میگوید که با کمال ازدواج نخواهد کرد و بعد از عمل، قدیر را قانع میکند.
سوزان با دیدن این صحنه، دیگر طاقت نیاورده و از خواسته ای که از دکتر داشته، پشیمان می شود و ناگهان با آشفتگی به سمت اتاق عمل می رود و اصرار دارد هر طور که شده با دکتر حرف بزند. پرستاران مانع او می شوند و میگویند که دکتر در حال عمل است و او نمیتواند داخل برود.
کمال از این رفتارهای سوزان تعجب میکند و با عصبانیت میخواهد او را آرام کند. پرستاران، تماس تلفنی با دکتر برقرار میکنند. سوزان پای تلفن از دکتر میخواهد که کاری که او خواسته بود را انجام ندهد، زیرا منصرف شده است. دکتر با عصبانیت میگوید که از اول هم قرار نبوده چنین کاری بکند، و بهتر است سوزان خودش را به یک دکتر نشان دهد. کمال وقتی حرفهای سوزان را می شنود، عصبی شده و او را بیرون می برد. او از سوزان میخواهد که بابت حرفهایش توضیح دهد. سپس وقتی می فهمد که سوزان قصد کشتن قدیر را داشته، به شدت عصبانی شده و با سوزان دعوا میکند. فاضل وقتی میفهمد که نیلگون به قدیر دروغ گفته و با کمال ازدواج نمیکند، حرصش گرفته و پنهانی با کریم قرار میگذارد و پیش او می رود. فاضل تصور میکند که با لو رفتن قضیه، میتواند کاری کند که کمال با نیلگون ازدواج کند. او به کریم به دروغ میگوید که کمال، حاضر به پول دادن به او نیست و بهتر است که او مقابل خبرنگاران، هرچه میداند را بگوید.
چیچک در خانه ، با بیمارستان تماس میگیرد تا از وضعیت جراحی مرت با خبر شود. او وقتی اسم اهدا کننده کلیه را می شنود، آن را در اینترنت جستجو میکند و با دیدن عکس قدیر، تصور میکند که او دوست مرت است. سپس سراغ پرونده مرت می رود و لیست دوستان مدرسه اش را میگردد اما اسمی از قدیر پیدا نمیکند. او پیش مادربزرگش می رود و در مورد قدیر سوال میکند، اما مادربزرگ اظهار بی اطلاعی میکند. عمل با موفقیت انجام شده و مرت و قدیر را بیرون می آورند.کمی بعد، قدیر به هوش آمده و همه دور او هستند. خبرنگاران برای نتیجه جراحی ، دم در بیمارستان جمع شده اند تا با دکترها مصاحبه کنند. کریم از راه رسیده و مقابل دوربین، در مورد خانواده دوم کمال ایپکچی معروف صحبت میکند. چیچک اخبار زنده را در تلویزیون میبیند و شوکه می شود. او سریع ماشین گرفته به سمت بیمارستان می رود. سوزان وقتی متوجه پخش خبر و آبرو ریزی می شود، با تصور اینکه این کار، کار خانواده نیلگون است، با عصبانیت به اتاق قدیر می رود و به نیلگون میگوید که عمل تمام شده و قراری بین آنها وجود ندارد و از کمال طلاق نخواهد گرفت. کمال که از سوزان عصبانی است، میگوید که به خواست او نیست و خودش از سوزان طلاق خواهد گرفت. همان لحظه، چیچک وارد اتاق شده و با شنیدن این حرف و دیدن خانواده پدرش، شوکه می شود.
قسمت ۶ سریال ترکی اسرار خانواده
اجه به خانه کمال می رود و با عصبانیت، وسایل کوهنوردی مرت را به حیاط آورده و آنها را آتش می زند. خدمتکار خانه سعی دارد او را آرام کند. در بیمارستان، کمال مادرش را به حیاط برده و توضیح میدهد که چه از کسی برای مرت کلیه میگیرند. مادر کمال وقتی می فهمد که کمال از نیلگون بچه داشته است، به شدت عصبانی می شود. او به کمال میگوید که خیال خامی در سرش نداشته باشد و همانطور که اجازه ازدواج با او را نداده اند، دوباره نیز سد راه نیلگون خواهد شد تا مزاحم زندگی آنها نشود. کمال عصبی شده و به مادرش هشدار میدهد که حق ندارد تحت هیچ شرایطی با نیلگون کاری داشته باشد. مادر کمال پیش سوزان می رود. سوزان ابتدا از او عصبانی است و تصور میکند که مادر کمال از همه چیز خبر داشته است، اما او میگوید که واقعا از این قضیه بی خبر بوده، و حالا سوزان نباید میدان را خالی کند. سوزان میگوید که قدیر برای این جراحی، شرط گذاشته است تا او و کمال از هم جدا شوند و کمال با نیلگون ازدواج کند. مادر کمال عصبانی شده و به سوزان میگوید که به هیچ وجه نباید اجازه چنین کاری را بدهد و باید خانواده اش را حفظ کند، زیرا تبعات این ماجرا باعث آبروریزی شده و برای بچه هایش تأثیر بدی خواهد داشت و زندگی آنها خراب می شود.
سوزان پشتش گرم شده و حرفهای مادر کمال را قبول دارد. او به اتاق دکتر می رود و به اصرار و تهدید از او میخواهد که کاری کند که قدیر حین عمل جراحی فوت کند. دکتر شوکه شده و چنین چیزی را قبول نمیکند. کمال از مادرش میخواهد که قبل از عمل، چیچک را به خانه ببرد تا فعلآ متوجه چیزی نشود. چیچک راضی نمی شود ولی به اصرار کمال و مادربزرگش مجبور می شود به خانه برود. چیچک در خانه، قهر کرده و مدام در اتاقش گریه میکند و از مادربزرگش عصبانی است. مادربزرگ، او را آرام کرده و سعی میکند به او امید بدهد و حواس او را پرت کند. چیچک کنجکاو است که چه کسی به مرت کلیه میدهد. قدیر برای عمل آماده شده و همگی در اتاق جمع شده اند. قدیر به نیلگون میگوید که روی حساب قول آنها ، زیر تیغ جراحی می رود، زیرا به او اعتماد دارد، و اگر نیلگون بعد از عمل به حرف او گوش نکند، دیگر او را هرگز نخواهد دید. نیلگون آشفته می شود اما چیزی نمیگوید. کمال، قدیر را بغل کرده و به او قول میدهد. قدیر از آنها میخواهد که حتی در صورت اینکه از عمل بیرون نیاید و بمیرد نیز، آنها باید سر قولشان بمانند و با یکدیگر ازدواج کنند. مرت و قدیر را همزمان به سمت اتاق عمل می برند. همگی نگران هستند و امیدوارند که عمل موفقیت آمیز پیش برود.
قسمت ۵ سریال ترکی اسرار خانواده
همه داخل هتل نشسته و آشفته هستند. فاضل میگوید که میتواند قدیر را راضی کند، اما کمال که عصبی است و از فاضل نیز خوشش نمی آید، حرصش را سر فاضل خالی کرده و سر او داد می زند. فاضل دلچرکین شده و از هتل بیرون می رود و تصمیم دارد هر طور شده، کمال را اذیت کند. کمی بعد، چیچک، دختر کمال با او تماس میگیرد و با گریه سراغ آنها را میگیرد و میگوید که حال مرت بد است و کلیه دیگرش نیز از کار افتاده است. سوزان با شنیدن این حرف بیشتر آشفته شده و از نیلگون خواهش میکند هر طور که شده قدیر را راضی کند. او با گریه از هتل بیرون می آید تا به بیمارستان برود. کریم، دوست پسر حسرت به او پیام میدهد و میگوید که به استانبول آمده است و اگر او را نبیند، پیش خبرنگاران می رود و همه چیز را لو میدهد.حسرت با درماندگی بیرون می آید. کمال و نیلگون با کلافگی نشسته و دنبال راه حلی هستند. نیلگون به هیچ وجه راضی به ازدواج با کمال نیست. او میگوید که باید به قدیر دروغ بگویند و چاره ای ندارند. همچنین میگوید که اگر نیاز باشد، مجبور است حقیقت را به قدیر بگوید تا او بفهمد که خودش کمال را ترک کرده بوده است.
کمال انکار کرده و میگوید که نیلگون بخاطر تهدید و فشار پدر و مادر کمال مجبور به جدایی و ترک کمال شده است و نبود نیلگون در زندگی او، بخاطر خانواده اش بوده است. او که مشخص است همچنان نیلگون را دوست دارد و به اجبار خانوادهاش با سوزان ازدواج کرده، سعی دارد نیلگون را به این ازدواج راضی کند، اما نیلگون به هیچ وجه راضی نمی شود. حسرت، ماجرای کریم را به فاضل میگوید. فاضل میگوید که خودش پیش کریم می رود و او را راضی میکند تا کاری نکند. قدیر و ایبو کنار ساحل رفته و ایبو سعی دارد قدیر را قانع کند که انقدر از کمال متنفر نباشد. او میگوید وقتی که خودش کمال را قبول ندارد، چرا اصرار دارد که او با مادرش ازدواج کند. قدیر میگوید که مادرش کمال را دوست دارد و تمام این سالها بخاطر غرورش، چیزی نگفته است، اما این حق نیلگون است که بعد از اینهمه سال خانواده ای داشته باشد. قدیر سوار تاکسی شده و به سمت خانه کمال می رود. او پنهانی داخل محوطه می رود و به آن خانه بزرگ و مجلل نگاه میکند. همان لحظه، دختر خدمتکار خانه، یلدا بیرون آمده و با دیدن قدیر، از او میپرسد که کیست.
قدیر خودش را پسر کمال معرفی میکند و میگوید که از آدانا آمده است. یلدا شوکه می شود. قدیر با تماس نیلگون برای حاضر شدن عمل و قبول شرط او، سریع از آنجا می رود. از نگاه های قدیر مشخص است که از یلدا خوشش آمده است. فاضل سراغ کریم می رود. او به کریم میگوید که فعلا دست نگه دارد تا خود او به کریم خبر بدهد که چگونه می تواند از کمال پول بگیرد. کریم حرفها فاضل را قبول کرده و به انتظار خبر دادن او، می رود. کمال و نیلگون و حسرت به بیمارستان می روند. قدیر نیز در راه بیمارستان است.
قسمت ۴ سریال ترکی اسرار خانواده
در استانبول، خانواده نیلگون به دعوت سوزان به یک هتل مجلل و گرانقیمت می روند. قدیر از دیدن این زرق و برق حرصش میگیرد و میداند که تمامی این کارها، بخاطر شرایط مرت است و در حالت عادی سوزان سایه آنها را با تیر می زند. آنها برای آزمایش دادن به بیمارستان می روند. سوزان در مقابل کنجکاوی مادر کمال و دخترش، قدیر را دوست مرت معرفی میکند. بعد از انجام آزمایشات، قدیر و حسرت به هتل برمیگردند. دکتر میگوید که نتیجه آزمایش روز بعد خواهد آمد. صبح روز بعد، دکتر خبر میدهد که قدیر میتواند به مرت کلیه بدهد. سوزان از شنیدن این خبر خوشحال شده و به همراه کمال به هتل می روند تا ماجرا را خبر بدهند. قدیر در واکنش به این خبر، شروع به طعنه نسبت به تمام سالهای که کمال درکنار آنها نبوده میکند و از کمبودهای خودش به خاطر نداشتن پدر و برعکس، بودن همیشگی کمال در کنار مرت میگوید.
او در انتها به سوزان میگوید که تنها به یک شرط حاضر به دادن کلیه به مرت است،و آن اینکه سوزان باید از کمال طلاق بگیرد و با نیلگون ازدواج کند. همه از شنیدن این حرف شوکه می شوند. سوزان با تعجب به قدیر نگاه میکند و نیلگون و حسرت، از این حرف قدیر عصبانی می شوند. قدیر ادامه میدهد که تمام این سالها به خواسته کمال و با سرافکندگی زندگی کرده اند و همیشه هویت پدرشان دروغین بوده است. کمال به آنها یک زندگی و یک خانواده بدهکار است. سوزان از قدیر عصبانی می شود و میگوید که این ازدواج را نه به خاطر تهدید قدیر، بلکه خودش تمام شده میداند و از کمال طلاق خواهد گرفت. نیلگون میگوید که به هیچ وجه در این معامله نیست و حاضر نیست با کمال ازدواج کند. قدیر از اینکه مادرش بخاطر غرورش همیشه ضربه خورده ، عصبی می شود. او از حرف خودش کوتاه نمی آید و حتی با حرفهای کمال نیز راضی به کمک بی چشمداشت به مرت نمی شود. او از هتل بیرون می رود و منتظر قبول شرط از طرف کمال و نیلگون است.
قسمت ۳ سریال ترکی اسرار خانواده
کمال که دیگر راهی ندارد، سوزان را بیرون آورده و ماجرا را برای او تعریف میکند. سوزان بیشتر شوکه و عصبانی می شود، اما در شرایط فعلی مجبور است عصبانیت خودش را کنترل کند و فعلا به فکر سلامتی مرت باشد. کمال میگوید که به آدانا می رود تا آنها را برای آزمایش دادن راضی کند. سوزان اصرار میکند که او نیز می آید تا بتواند با خواهش و التماس، آنها را راضی کند. در آدانا، حسرت به نیلگون میگوید که دوست پسرش کریم، به او پیشنهاد ازدواج داده است. نیلگون خوشحال می شود، اما حسرت از اینکه به کریم در مورد پدرش دروغ گفته و گفته است که پدرش مرده، ناراحت است. نیلگون به او میگوید که باید با کریم صحبت کند و حقیقت را به او بگوید و زندگی شان را با دروغ شروع نکنند. او سپس به محل کار خود که یک قالیبافی است می رود. کمی بعد، فادل به آنجا می آید و از اینکه نیلگون از کمال پول نمیگیرد تا زندگی بهتری داشته باشند، گله میکند. او به نیلگون یادآوری میکند که هنگامی که بدون عقد با کمال از او باردار شده بود و خانواده او را طرد کرده بودند، تنها او بود که کنار آنها ماند. نیلگون نیز، بدهی ها و وامهایی را که فادل به کمک کمال پرداخت کرده را به روی او می آورد و میگوید که میداند او بخاطر پولدار بودن کمال با آنها مانده است. حسرت سر قرار با کریم می رود تا واقعیت را به او بگوید، اما متوجه تماس پنهانی کریم با مادرش می شود که به او میگوید که به زودی با دختر کمال ازدواج میکند و پولدار می شود.
حسرت می فهمد که کریم میداند پدر او کیست و به او دروغ گفته است و به این خاطر قصد ازدواج با او را دارد.او با کریم دعوا میکند. کریم، حسرت را تهدید میکند که با کمال تماس میگیرد و از او طلب حق السکوت میکند. حسرت با عصبانیت از آنجا می رود. قدیر و ایبو با هم در پارک هستند که حسرت را در حال گریه میبینند. وقتی که قدیر ماجرا را میفهمد، با عصبانیت دم خانه کریم می رود و او را شدت کتک می زند تا دیگر حسرت را تهدید نکند. کمال و سوزان سوار هواپیما شده و به سمت آدانا می روند. در مسیر، سوزان مدام با طعنه در مورد خیانت کمال سوال میکند. کمال میگوید که خودش نیز تا مدتها از اینکه بچه دیگری دارد خبر نداشته است. در خانه نیلگون، همه منتظر آمدن کمال و سوزان هستند. آنها خبر ندارند که چرا سوزان در این شرایط برای دیدنشان می آید. قدیر در را باز میکند و به سردی با سوزان برخورد میکند. سوزان داخل آمده و به همراه کمال ماجرا را تعریف میکند. او به سختی و اصرار،نیلگون را راضی میکند تا بچه ها برای آزمایش دادن به همراه او به استانبول بیایند.
قسمت ۲ سریال ترکی اسرار خانواده
سوزان به همراه دوستش برای خرید رفته است. دوست او از سردی رابطه خودش و همسرش می نالد و آنها در مورد خیانت شوهر دوستان اطرافشان صحبت میکنند. سوزان به زندگی خودش می بالد و از اینکه شوهر خوبی دارد، راضی است. مرت به همراه اجه برای صخره نوردی به خارج از شهر می رود. مرت با دوستانش هماهنگ کرده تا بالای صخره منتظر باشند تا وقتی آنها به بالا رسیدند، اجه را سوپرایز کند و به او پیشنهاد ازدواج بدهد. آنها شروع به صخره نوردی می کنند، اما وسط راه، میخ طناب مرت جدا شده و او به پایین پرتاب می شود و علیرغم تقلایش، سقوط میکند. اجه پایین می آید و با دادو بیداد درخواست کمک میکند و سپس با اورژانس تماس میگیرد. دوستان مرت نیز پایین می آیند. قدیر که از هدیه دادن کمال عصبانی شده، دیوانه وار در جاده رانندگی میکند و مدام گلایه میکند. ایبو سعی دارد او را آرام کند تا آنها تصادف نکنند. قدیر به سمت ساحل می رود و ماشین را پارک میکند. سپس در آن نزدیکی بنزین پیدا میکند و روی ماشین می ریزد. ایبو نمیتواند جلوی قدیر را بگیرد و قدیر ماشین گرانقیمت جدید را آتش می زند.
سپس از ایبو میخواهد که از او فیلمی بگیرد و داخل آن، به کمال میگوید که به پدری کردن او احتیاج داشته است و نه ماشین او. کمال در خانه سوزان است و آنها مشغول غذا خوردن می شوند. همان لحظه، با او تماس میگیرند و خبر میدهند که مرت دچار حادثه شده است. کمال به شدت شوکه می شود و سریع از خانه بیرون می آید تا به استانبول برگردد. نیلگون و حسرت نیز نگران می شوند.
خانواده کمال همگی در بیمارستان هستند. سوزان بی تابی میکند و کمال به او دلداری میدهد. آنها منتظر نتیجه عمل هستند. شب، قدیر به خانه می رسد. او تازه متوجه ماجرا می شود و میبیند که همه در حال تعقیب اخبار تلویزیون هستند تا از حال مرت با خبر شوند. وقتی که نیلگون و فادل می فهمند که قدیر ماشین را آتش زده است، از او عصبانی می شوند. دکتر بعد از جراحی بیرون آمده و به کمال و سوزان خبر میدهد که یک کلیه مرت را بیرون آورده اند و کلیه دیگر او نیز از کار افتاده و باید هرچه سریع تر پیوند بزنند. او از آنها میخواهد که آزمایش بدهند تا در صورت امکان، از آنها به مرت پیوند کلیه بزنند. روز بعد، دکتر خبر میدهد که کلیه هیچ کدام از آنها به مرت نمیخورد و آنها در حال از دست دادن فرصت هستند. سوزان آشفته شده و گریه میکند. کمال که راه چاره ای نمیبیند، از دکتر در مورد احتمال پیوند از خواهر و برادر دیگری از مرت سوال میکند. سوزان با شنیدن این حرف شوکه می شود.
قسمت ۱ سریال ترکی اسرار خانواده
شب بیستو سومین سالگرد ازدواج سوزان و کمال است. کمال که یک تاجر موفق و مردی ثروتمند است یک دختر و یک پسر دارد. مادر کمال مدتی است با آنها زندگی میکند و خیلی کم به خانه خودش میرود. اجه دوست دختر مرت پسر کمال هم در مراسم حضور دارد. سوزان بابت این جشن سالگرد خوشحال است و در جمع از عشق و احساسش نسبت به کمال و زندگیشان میگوید و از این که زن خوشبختی است به خودش میبالد اما از چهره بی تفاوت کمال پیداست که سوزان برای او اهمیت چندانی ندارد. او از این که این ازدواج طبق خواسته پدر و مادرش صورت گرفته بود دلچرکین است. در شهر آدانا نیلگون به همراه دختر و پسرش قدیر و حسرت و برادرش فاضل زندگی میکند. روز جشن فارغ التحصیلی قدیر است و همه در حال حاضر شدن هستند تا به دانشگاه بروند. قدیر از کمال که پدرشان است بخاطر پدری نکردن و همیشه غایب بودنش ناراحت است و او را به عنوان پدر قبول ندارد. کمال قول داده تا خودش را برای مراسم قدیر برساند. همه در خانه مشغول حاضر شدن هستند تا به مراسم بروند. درخانه کمال او به سوزان میگوید که باید به ادانا برود.
سوزان از این که کمال هنوز هم به اولین شرکت خود در ادانا میرود و ان را دایر نگه داشته متعجب است و از کمال میخواهد که مدیریت آنجا را به افراد دیگری بسپارد. اما کمال میگوید که ادانا برای او ارزش معنوی دارد. سوزان از این که کمال بخاطر چه چیزی به ادانا میرود خبر ندارد. مرت به اتاق کار کمال می آید و حلقه ای را که برای اجه آماده کرده با ذوق به او نشان میدهد و میگوید که امروز روز موعود است و قرار است که از اجه خاستگاری کند. کمال از این کار مرت حمایت میکند. کمال بعد از صبحانه به فرودگاه میرود و سوار هواپیمای شخصی اش میشود تا به ادانا برود. در آدانا نیلگون و بچه ها به مراسم قدیر رفته اند. همگی چشم به راه آمدن کمال هستند اما کمال به موقع نمیرسد و بعد از تمام شدن مراسم میرسد. قدیر از این قضیه بشدت عصبانی است و وقتی که کمال می آید با او رفتار خوبی نمیکند. او از این که آنها خانواده پنهانی کمال هستند و او وقتش را با خانواده اصلی اش میگذراند به کمال تعنه میزند. کمال سوییچ یک ماشین را به عنوان کادو به قدیر میدهد . قدیر بشدت عصبانی میشود اما به اصرار دایی اش که آدم پول پرست و فرصت طلبی است سوییچ را میگیرد و میگوید که به همراه دوستش ایبو برای تفریح بیرون میرود