خلاصه داستان قسمت بیست و دوم سریال آقازاده | قسمت ۲۲ سریال آقازاده

در ادامه این مطلب چکیده ای از آنچه که در قسمت بیست و دوم سریال آقازاده رخ داده است را برای شما  گرد آورده ایم. سریال آقازاده در ژانر درام اجتماعی و سیاسی داستان یک آقازاده به نام نیما بحری امیر آقایی است که تخلفات اقتصادی مرتکب شده و یک مأمور به نام حامد تهرانی سینا مهراد که او هم یک آقازاده است، البته با خصوصیاتی کاملاً مخالف تلاش می‌کند تا دست نیما را رو کند.

قسمت بیست و دوم سریال آقازاده

جلسه دوم دادگاه دکتر بحری با حضور وکلا و خانواده سارا فضلی برگزار شده است که بهرامی در نقش وکیل او حاضر شده است و عدله ای را به نفع دکتر بحری در آن جا ارائه می کند که هیچ کدام مورد قبول دادگاه واقع نمی شود و او نمی تواند راه به جایی ببرد که در انتها دکتر امیر بحری به سمت وکلیش می رود و به او می گوید سراغ حاج حسن برود و سلام او را به او برساند و بگوید که گره این مشکل فقط به دست او باز می شود.

پدر سارا برای صحبت کردن به جایگاهش در دادگاه می رود و می گوید که فکر می کردم دخترم جای خوب آمده است، نمی دانستم قرار است که بمیرد و ادامه می دهد که از سمت عده ای تحت فشار است که رضایت دهد اما او از قتل دخترش نمی گذرد.

همزمان تینا و راضیه در خانه و زندان در حال تماشای دادگاه علنی دکتر بهرامی هستند.

بهرامی پس از پایان جسله از دادگاه خارج می شود که با انبوهی از خبرنگار مواجه می شود و بعد از پاسخ دادن به چند تا سوال آن ها سوار ماشینش می شود و به سراغ حاج حسن می رود.

بهرامی از پیش حاج حسن دست خالی برمی گردد و حاج حسن به او می گوید که از اول هم اشتباه کرده است که پشت دکتر بهرامی و پسر گوساله اش ایستاده است و این بار نمی تواند کاری برای آن ها انجام دهد.

دادگاه آخر دکتر بحری شروع شده است و قاضی دکتر را به جایگاه متهم فرا می خواند که آخرین دفاعیه های خودش را انجام دهد، حاج رضا نیز به دادگاه رفته است. دکتر بحری به جایگاه می رود و شروع به صحبت می کند که در میان صحبت هایش یاد روز حادثه می افتد و با حال بد می گوید که نمی تواند ادامه دهد.

پس از پایان دادگاه بهرامی چک دیه سارا را به پدرش می دهد و با دیه رضایت آن ها را می گیرد. حاج رضا به سمت دکتر می رود و او را در آغوش می کشد و می گوید هرگز نمی خواست این اتفاق ها بی افتد.

حامد به همراه همکارش در حال پیگیری کار های الکس است تا زودتر بتواند او را ممنوع الخروج کند و اتهامات او را روی پرونده نیما بحری بیاورد و دادگاه نیما را برپا کند که همکارش به او می گوید مدت ها است به دیدن همسرش نرفته است و سری به او بزند.

شریفه خانم مادر حامد به زندان رفته است تا راضیه را ببیند، با او حر می زند و می گوید که آبروی آن ها را برده است اما به خاطر پسرش حامد و دلدادگی اش همه جوره پشتش است و تنهایش نمی گذارد.

بهرامی به دیدار دکتر بحری رفته است و خبر رضایت دادن را به او می دهد و می گوید پس از انجام شدن کار هایش آزاد می شود اما برای نیما هنوز کاری از دستش پرنیامده است.

پدر تینا در خانه به سراغ او رفته است و از او گلگی می کند که او باعث مرگ دخترش شده است و او سارا را به این راه کشانده است که تینا می گوید سارا به حرف های من گوش نمی کرد و خودت چرا از خون او گذشتی که می گوید می ترسیدم تو را نیز بکشند…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا