خلاصه داستان قسمت بیست و هشتم سریال روزهای ابدی
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت بیست و هشتم سریال روزهای ابدی از شبکه یک سیما می خوانید، با ما همراه باشید: سریال روزهای ابدی به کارگردانی جواد شمقدری و به تهیه کنندگی محسن علی اکبری ساخته شده است و هرشب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.
بکتاش به همراه یکی از نیروهای کوموله برای کشتن مهدی دنبال او راه میافتند که مهدی از آینه متوجه آنها میشود و پایش را روی گاز میگذارد اما بکتاش علامت میدهد که کنار بایستد اما همزمان هلیکوپتر ارتش که در آسمان آن حوالی است متوجه میشود و به کمک به آنها میرود که با تیراندازی موفق میشود آنها را متوقف کند اما همزمان ماشین آمبولانس نیز پنجر میشود و هلیکوپتر دستور میگیرد که فرود بیاید و به داد آنها برسد.
مهدی بالای سر بکتاش میرود که متوجه زنده بودش میشود و بعد از دیدنش دور میشود و به سمت هلیکوپتر میرود تا نیرویی را برای کمک به بکتاش بیاورد و بیخبر از آن است که بکتاش در آن حال هم قصد کشتن او را داشت.
همه آنها سوار هلیکوپتر ارتش میشوند و به سمت جایی که محبوبه قایم شده است میروند تا بتوانند نجاتش دهند که پیشمرگه های کوموله بعد از سنگر گرفتن به سمت هلیکوپتر شروع به تیراندازی میکنند و مهدی به تنهایی به سراغ او میرود که با جای خالی اش مواجه میشود و به جایگاهش برمیگردد و میگوید که میماند تا بتواند او را پیدا کند و برنمیگردد.
خانم کردی که محبوبه را پیدا کرده بود او را پیش خودش برده بود تا زخمش را مداوا کند که فرمانده پیشمرگه های کوموله متوجه او میشود و به سمتشان میرود و میگوید اگر او را تحویل ندهند یکی از آنها را همراه با خودشان میبرد که زن کرد قبول نمیکند و میگوید حاضر است خودش با آنها همراه شود.
همایون خبرنگار آلمانی برای دریافت پیامش از آنها جدا شده است که فرمانده کوموله ها از پشت او را غافلگیر میکند و وسایلش را میگیرد.
آنها راه میافتند که مهدی از دور متوجه رفتن محبوبه با آنها میشود و به سمت محل اسکانشان میرود.
پیشمرگه های کوموله به مقرشان در قلعه جی رفته اند که دختری توجهش به او جلب میشود و خانمی که سعی در کمک کردن به او را نیز داشت از داخل چادرش سعی میکند ببیند که او را کجا بردهاند.
یکی از نیروهای خانم حزب کوموله که هیچ رحم ندارد به سراغ محبوبه میرود و دستها و پاهایش را میبندد.
خبرنگار فرانسوی به همراه مترجمش به سراغ مردی که میخواست او را ببیند رفته است تا بتواند طبق شرایط دلخواهش با آنها کنار بیاید و کوله های دلار را تحویلشان دهد.
همایون دستور دیدار با قاسملو را گرفته است که در ابتدا با مخالفت فرمانده کوموله ها رو به رو میشود که آخر سر با همراه شدن دو نفر از نیروهای کرد راضی میشود تا برود.
دختری که در ابتدا متوجه محبوبه شده بود به سراغش میرود و به او میگوید که قصد فرار دارد یا نه که با جواب آره او میگوید به سراغش میآید و به او کمک میکند.
همایون با چوب نیروهایی که از ارتش کوموله با او همراه شده اند را بیهوش میکند و خودش سوار ماشین میشود و به سرعت از آن محل دور میشود که در مسیر با ماشین های کوموله مواجه میشود که از آنها آدرس مقر قاسملو را میگیرد و با فهمیدن این که خودشان از نیروهایش هستند به دنبالشان راه میافتد.