خلاصه داستان قسمت سی و چهارم سریال روزهای ابدی

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت سی و چهارم سریال روزهای ابدی از شبکه یک سیما می خوانید، با ما همراه باشید: سریال روزهای ابدی به کارگردانی جواد شمقدری و به تهیه کنندگی محسن علی اکبری ساخته شده است و هرشب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.

قسمت سی و چهارم سریال روزهای ابدی

پرویز یک کاغذ که حاوی خبر‌ مهمی است را توسط یک ماشین به مایگل می‌رساند و خودش به هتل برمی‌گردد و از دور با دوربین آن‌ها را نگاه می‌کند.
ثریا و ناهید با یکدیگر در حال راه رفتن هستند که یک مرد و یک ماشین تعقیبشان می‌کند و آن ها به سینما می‌روند ک فیلم می‌بینند که آن مرد نیز با یک نفر دیگه به آن‌جا می‌رود و پس از اتمام فیلم و جدا شدن ناهید و ثریا از یک دیگر آمریکایی ها او را می‌دزدند.
آمریکایی ها مشغول رمزگشایی نامه پرویز به مایکل هستند و پشیمون از دزدیدن دختر او سریعا دستور آزاد کردنش را می‌دهند تا اعتماد پرویز از آن ها سلب نشود‌.
آدم‌رباهای ثریا او را در شهر رها می‌کنند و می‌گویند که به خانه اش برود.
پرویز به داخل اتاق مخروبه ای که رفته است و بعد از گشتن بسیار تلفنی را پیدا می‌کند و با مایکل تماس می‌گیرد و می‌گوید که کار آن‌ها شرایط سختی را برای او به وجود آورده است و دخترش هزاران سوال در ذهنش شکل گرفته است.
آمریکایی ها در ساختمان مستشاری درحال بحث درباره کاری که قرار است دکتر طالقانی برایشان انجام دهد صحبت می‌کنند و فکر می‌کنند که گویا قرار است همه چیز بر وفق مرادشان پیش برود.
پرویز پیام محرمانه آمریکایی ها را برمی‌دارد و ‌متوجه می‌شود که پروژه جدیدش انتقال آمریکایی هایی که تازه به ایران آمده اند به سایت کپکان و بهشهر می‌باشد.
پرویز از دور مشغول دید زدن و تعقیب آمریکایی هایی که تازه به ایران آمده اند می‌باشد و بعد از آن خودش نیز به خانه می‌رود تا با خانواده اش دیدار تازه کند.
مایکل و هلنا باهم به سمت جایی می‌روند تا او همراه با همایون از ایران خارج شود و به آمریکا برود.
هلنا سوار ماشینی که مایکل او را پیشش برده است می‌شود که در مسیر دچار ترس و اضطراب زیادی می‌شود و پس از مدتی راننده او را پیاده می‌کند و برمی‌گردد و هلنا با قدم گذاشتن در مسیری پاهایش بر روی مین می‌رود و می‌میرد و مردی که مسئولیت رساندن او را بر عهده داشت با دیدن صحنه انفجار خبر مرگش را به آمریکایی ها می‌دهد و بعد از آن ‌خودش را به بالای سر جنازه هلنا می‌رساند و وسایلش را با خودش می‌برد.
پرویز با مسافرخانه ای که آن پسر در آن اقامت دارد تماس می‌گیرد و با هم درباره ماموریت هایی که آمریکایی ها به آن‌ها داده اند صحبت می‌کنند و می‌گوید که هلنا نیز به قتل رسیده است و تلفن را قطع می‌کند

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا