خلاصه داستان قسمت نهم سریال صفر بیست و یک | قسمت ۹ سریال ۰۲۱
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت نهم سریال صفر بیست و یک از شبکه سه سیما را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال صفر بیست و یک هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سوم سیما پخش می شود که به کارگردانی آقایان جواد رضویان و سیامک انصاری ساخته شده است که اولین همکاری این دو بازیگر طنز پرداز کشورمان با یکدیگر در حوزه کارگردانی می باشد.
زمان گذشته و نوزادی جلال و مازیار را نشان میدهد که پدر های مازیار و جلال دو بچه را در آغوش دارند که از کارهایشان و اسم بچه هایشان میگویند.
خبری منتشر شده از جلال سیف توسط مازیار که در اداره پخش شده است و جلال را دروغ گو و آب زیرکاه جلوه داده است.
همه در شیرینی پزی شعله جمع شده اند و میخواهند که شعله هرچه سریعتر با بابا غفور آشتی کنند که هر کدامشان با او تماس میگیرد او رد تماس میزند و در آخر گوشی اش را خاموش میکند.
ارسلان به دنبال سروش میرود تا او را از پیش دبستانی بردارد و سفارش کیک ها را به دستشان برساند که در همان بین سروش سوار ماشین عروسی و میشود و زیر بادکنک های صندلی عقب ماشین قایم میشود که در همان زمان داماد میآید و با ماشین میرود و متوجه سروش نمیشود.
شعله با ارسلان تماس میگیرد که حال سروش را بپرسد که در همان لحظه تازه ارسلان متوجه نبود سروش میشود و با استرس از خاله اش خداحافظی میکند.
مرجان و شعله به لابی ساختمان رفته اند تا شو لباس سودی و تورج را ببینند و به تورج بگویند که سودی پدرشان را راضی کند تا بتوانند پدرشان را ببینند.
مازیار و جلال همچنان در اداره باهم کل کل میکنند.
سعید و شادی به کافه رفته اند و درحال صحبت هستند که باز هم سعید پیشنهاد ازدواج را به شادی میدهد که شادی باز هم طفره میرود و پدرش را بهانه میکند.
ارسلان به درب خانه ای که برایشان شیرینی برده است، میرود تا دنبال سروش بگردد که با حال خرابش به سعید زنگ میزند و به او میگوید که سروش گم شده است و به دادش برسد…
عروس و دامادی که سروش سوار ماشینشان شده است به عکاسی رفته اند که متوجه سروش میشوند که سروش میگوید عقب ماشین خوابش برده بود…
سروش و عروس دوماد همچنان درحال عکاسی هستند که سروش نقش ساقدوش را برای آن ها دارد.
سروش و سعید هم چنان در سطح شهر به دنبال سروش هستند که بعد از مدتی ارسلان گریان و نالان روی زمین میافتد.
همه درخانه جلال در تب و تاب نبود سروش و ارسلان هستند و فراموش کرده اند به خانه بابا غفور بروند و بابا غفور همچنان منتظرشان است…