خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال صفر بیست و یک | قسمت ۱۴ سریال ۰۲۱

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال صفر بیست و یک از شبکه سه سیما را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال صفر بیست و یک هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سوم سیما پخش می شود که به کارگردانی آقایان جواد رضویان و سیامک انصاری ساخته شده است که اولین همکاری این دو بازیگر طنز پرداز کشورمان با یکدیگر در حوزه کارگردانی می باشد.

قسمت چهاردهم سریال صفر بیست و یک

سعید که از سمت اداره شان مامور است تا تالار غفور خان را پلمپ کند شبانه به آن جا می‌رود که با شامورتی بازی های ارسلان اوضاع آشفته می‌شود و او قصد دارد خودش را بکشد که با رسیدن نیروهای آتش نشان و پهن شدن تشک بادی خودش را می‌اندازد و برنامه سعید را مختل می‌کند.
تورج به شادی زنگ می‌زند و آمار سعید را از او می‌گیرد و می‌گوید که قصد دارد سعید را ببیند و با او آشنا بشود.
همه در اداره با ریاست به منظور جلسه جمع شده اند و تمام وقت جلال به عنوان رئیس اداره از خودش تعریف و تمجید می‌کند اما مازیار با گرفتن صحبت از دست جلال از سعید تشکر می‌کند که دیگر اعضای جلسه نیز از او تشکر می‌کنند.
ارسلان با پرداخت خلافی های تالار به اداره می‌رود و با گرفتن امضا از جلال سیف و مازیار راسخ قصد دارد پلمپ اداره را باز کند.
سعید با گرفتن سبد گلی به دیدار تورج می‌رود که در ابتدا وارد محیطی تاریک می‌شود که خبری از آقای کاملی نیست و او دنبالش می‌گردد و سرانجام او را پیدا می‌کند و تورج درباره تالار پدرش با او صحبت می‌کند و می‌گوید برای اینکه در دل بابا غفور جا بشود یکی از مشتری های تالار خودش را به او می‌دهد که دل بابا غفور با او کمی صاف‌بشود‌.
مرجان و مازیار تصمیم گرفته اند ارسلان را به یک دکتر روانشناس نشان دهند که با مخالفت او رو به رو می‌شوند و تصمیم می‌گیرند که یواشکی مشاور را به خانه بیاورند.
جلال در اداره است و با عاصی کردن خانم ستوده خودش را برای مراسم مدیریت آماده می‌کند.
همه‌ در اداره در حال‌ آماده شدن هستند که یکی از کارمندان اداره به سعید می‌گوید که قرار است فردا در مراسم مدیریت از منطقه تشریف بیاورند و از او نیز تقدیر کنند.
سعید به سراغ بابا غفور رفته است و درباره مشتری که تورج معرفی کرده است صحبت می‌کند و موفق می‌شود که نظر غفور خان را جلب کند.
همه در خانه درحال کنترل کردن ارسلان هستند تا بتوانند زمانی که روانشناس آمد او را به او نشان دهند …

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا