خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال بی گناه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال بی گناه از نظرتان می گذرد. در این سریال عاشقانه و رازآلود؛ شاهد رفت و برگشت هایی به تاریخ و دهه ۶۰ هستیم و این یکی از جذابیت های داستانی سریال است.

قسمت یازدهم سریال بی گناه

گذشته 

بهمن و فروغ با هم کافه رفته اند، بهمن بهش میگه آوردمت این جا تا راحت بتونیم با هم حرف بزنیم، فروغ بهش میگه من برات نامه نوشتم که او میگه می خواستم این حرف و رو در رو بهت بگم و به نظرم وقتش شده که دیگه همه چیز و به مامانت بگم…

فروغ قبول نمی کنه و میگه من کنکور دارم و مطمئنم مامان بابا مخالفت می کنند که همون لحظه پروین با غر غر میاد و میگه وقتتون تموم شده باید بریم…

حال

بهمن در انباری هم چنان مشغول تماشای وسایل گذشته اش است که یهو تو کتاب چشمهایش غرق میشه و شروع به خواندن می کند…

عطا با استاد درباره بهمن صحبت می کنه که یهو گوشیش زنگ می خوره و سهراب میگه که انبار و دزد زده و او باید زودتر بره…

کیانا و سینا و رفیقاشون با هم دور هم جمع هستند، تیتانی به اون جا میره تا جایی که می تونه از کیانا بد گویی می کنه، کیانا و سینا با هم قدم می زنند، سینا به کیانا میگه نمی دونم چی درباره ام فکر می کنی، ولی من بهت علاقه دارم و نمی تونم باهات دوست معمولی باشم…

استاد در انبار با پلیس ها حرف می زنه و میگه چیزی حدود ۵۰ میلیارد دزدیده شده که مسئول پرونده میگه بهتره به همه نزدیکاتون شک داشته باشید، حتی خودتون و می رود…

کیانا به سمت خانه شان در حرکت است که صاحب همون بوتیک ردشو می گیره و بهش میگه زهره من عاشقتم و دست از سرت بر نمی دارم ولی او برو بابایی میگه و به داخل خونه شون میره…

جانا از دور بهمن را دید می زنه که یلدا میگه خیلی ضایعی، جانا شروع به حرف زدن می کنه و حرفاش معنی های خوبی نداره که یلدا میگه دیگه خیلی داری حرف می زنی و بهتره خجالت بکشی…

سهراب و پدرش به خانه می روند، استاد میگه فردا بابد تکلیف خیلی چیزا مشخص بشه و با هم به داخل می روند و مشغول حرف زدن هستند، یلدا میگه عطا و پروین رفتن دنبال سارینا و احتمالا دوباره رفته مهمونی…

همون لحظه صدای در میاد که مامان ابریشم دم در میره و فروغ را پشت در می بیند، استاد و ابریشم خانم از دیدن او جا می خورند اما بهمن به گرمی ازش استقبال می کنه و با هم داخل میرن…

پریسا دوست سارینا برای پروین عکس تو مهمونی مختلط فرستاده، عطا و پروین به اون جا رفتند، عطا جلوی همه سیلی به سارینا می زنه و از آن جا بیرون می برتش و توی ترافیک سارینا از ماشین پیاده میشه و در میره…

مامان ابریشم و استاد بابت اومدن فروغ خیلی حساس شده اند، حال استاد بدتره و از ابریشم می خواد آمار بهمن و‌ دربیاره تا بفهمیم چی تو ذهنش می گذره…

فروغ تنهایی تو تراس نشسته که بهمن به کنارش میره و میشینه که فروغ میگه دلم نمی خواد باهات تنها باشم، بهتره بری تو که بهمن سر جاش می شینه و تکون نمی خوره…

فروغ به او میگه من جایی تو زندگیت نداشتم و از جاش بلند میشه که بهمن میگه من امروز به مادرت گفتم همیشه دوستت داشتم و دوستت دارم بعد هم ازش خواهش می کنه با هم به داخل برن…

فروغ استرس زیادی داره ولی بهمن به داخل میره و رو به همه میگه شما هیچ وقت نفهمیدین من و فروغ هم دیگرو دوست داریم که همه پشت بهمن و خالی می کنند و می روند…

عطا، پروین را به خونه مامان ابریشم و استاد رسونده که دعواشون میشه که پروین میگه من نمی خوام بدون سارینا ببینمت، باید بچه منو پیدا کنی که عطا میگه من دیگه کلا نمی خوام ببینمت و حالم از این رفتار غیر منطقیت بهم می خوره…

عطا چندین باری به سارینا زنگ می زنه که او جواب نمیده، براش ویس می فرسته و حسابی با چشم های اشکی ازش عذرخواهی می کنه…

جانا و فروغ در مسیر خانه هستند، جانا ازش می پرسه چرا نایستادی سوالشو بشنوی که مامانش میگه می دونستم سوال چی بود واسه همین نموندم و به سوالای جانا جواب نمیده که جانا میگه همیشه اونی که بیشتر دوستت داره، بیشتر کشفت می کنه…

بهمن و ابریشم با هم حرف می زنند و بهمن میگه فکر نمی کردم انقدر بهم بریزین که ابریشم میگه این طوریام نیست، بعد هم از بهمن می خواد که دیگه نزدیک فروغ نشه که بهمن میگه اگر خود فروغ بهم بگه نه برای همیشه بر می گردم…

ابریشم برای خواب به سمت اتاقش میره که بهمن میگه من فردا می خوام برم سر خاک بهرام و می رود…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا