خلاصه داستان قسمت ۱۰۸ سریال ترکی گودال

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰۸ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۱۰۸ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۱۰۸ سریال ترکی گودال

کمال که روی کمک یاماچ حساب باز کرده، فریده را که همراه دو نفر دیگر از بره های ناقلا است را دنبال می کند و سپس به یاماچ خبر می دهد که خودش را برساند. یاماچ می آید و پنهانی اسلحه را از دست فریده می گیرد تا خودش کار آن شخص را تمام کند. یاماچ به خانه او قدم می گذارد و متوجه می شود که شخص ناشناس از قبل خانه را ترک کرده است. وقتی یاماچ می خواهد از خانه خارج شود متوجه علامت محله گودال روی تسبیحی و عکس های خودش، سلیم و قهرمان در کنار بردار بزرگترشان جومالی می شود. از طرفی کمال که در گوشه ای منتظر یاماچ است، جومالی را می بیند که دو نفر از بره های سیاه را با شلیک گلوله می کشد و انجا را ترک می کند. کمی قبل تر جومالی در سردخانه زنده شده و به خودش می آید. کسی از بره های سیاه برای این که مطئن شود جومالی مرده است برای بازرسی او در لباس مسئول سردخانه می آید. جومالی از علامت روی انگشت دست چپش متوجه او می شود و بعد از این که او را کشت و لباسش را پوشید، سردخانه را ترک می کند. کمال با تعجب به یاماچ می گوید که جومالی را دیده است و به خودش لعنت می فرستد که ندانسته قصد کشتن جومالی را داشته است.

یاماچ که از قبل متوجه شده بود به او می گوید که آرام باشد و به کمال می سپارد تا فریده را جای امنی ببرد و خودش به سراغ چتو می رود تا قهرمان را از او پس بگیرد. چتو به افرادش دستور می دهد یاماچ را در حد مرگ کتک بزنند. بعد هم او را بیهوش و زخمی روی فلس های زمین فوتبال می بندد و رها می کند. از طرفی وارتلو بعد از آماده کردن مواد، شبانه انها را برای بلغاری ها می برد. اما از آنجایی که به چتو و افرادش اعتمادی ندارد، شخصی را جای خودش پشت فرمان ماشین می گذارد و خودش پیاده می شود. وقتی ماشین به محله می رسد، بره های سیاه طبق دستور چتو ماشین را به رگبار می بندد. وارتلو از دور این صحنه را می بیند و با ناامیدی به سعادت و بچه ی تو شکمش فکر می کند که شاید اصلا زنده نباشند… بعد هم به سنا زنگ می زند و می گوید که حق با او بوده و ادامه می دهد: «سنا ما در حق تو خیلی بدی کردیم.. از کارهایی که داداشت در حقت کرده خبر داشتیم. اون داروهایی که بهت داد… همشو اون برنامه ریخته بود. منو سلیم هم خبر داشتیم ولی سکوت کردیم… حلالم کن. » سنا با شنیدن این حرف ها شوکه می شود و زیر گریه می زند. مکه وقتی یاماچ را بسته روی فلس ها می بیند با بی تفاوتی از کنارش رد می شود. ماحسون و چتو هم از دور این صحنه را می بینند و از موفقیتشان خوشحال می شوند. کمی بعد از این که آنها رفتند شخصی به سراغ یاماچ می آید و از روی فلس ها پایینش می آورد و او را پشت در خانه ای که جومالی در آن پنهان شده است می گذارد. جومالی در را باز می کند و یاماچ را تنها و بیهوش روی زمین می بیند و با گریه او را در آغوش گرفته و به داخل خانه می برد… شخص ناشناسی که یاماچ را نجات داد سلیم بود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا