خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۱۲ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۱۲ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی محرمانه

نامیک به سر کارش برمیگرده که فردی، همکارش بهش میگه خدا بد نده! چقدر بلا سرت اومد این چند وقت! نامیک میگه دیگه از هیجانات کاره. فردی شروع میکنه به گفتن این حرفها که یاز خیلی دست و پا چلفتین ولی آقا لونت خیلی خوبه مرده با ادبیه هروقت میبینه منو سلام میکنه اما یاز اینجوری نیست! نامیک از خواهر زاده اش طرفداری میکنه و میگه الکی برچسب نزن به مردم شاید ذهنش پر بوده که سلام نکرده، حواسش جای دیگه بوده! همان موقع لونت و یاز وارد شهرک میشن و با دیدن نامیک ازش حالشو میپرسن و یاز یکبار دیگه ازش عذرخواهی میکنه و وارد شهرک میشن. یاز و لونت وقتی به خانه میرن یاز ازش میپرسه حالا چرا انقدر خرید کردی؟ لونت میگه گفتم یه مهمونی بگیریم باربیکیو پارتی. یاز میگه حالا چرا؟ لونت بهش میگه از وقتی اومدیم فقط با خانواده طارق گشتیم و آشنا شدیم بهتره با بقیه هم آشنا بشیم. سپس لونت به یاز میگه تو مهمونی سعی کن به زینب نزدیک بشی و دوست بشین، یاز میخنده و میگه اون بیشتر از من دوست داره با تو آشنا بشه و رفیق بشه لونت میخنده و میگه چرت نگو یاز با حرص میگه. اسه آشنا شدن و دوست شدن با زینب احتیاجی نیست به مهمونی گرفتن! لونت میخنده و میگه اینارو جمع کن. شب یاز در حال دیدن فیلمه که لونت میپرسه چی داری نیبینی؟ یاز میگه یه روانشناسه تو این فیلمه منتظرم بیاد ازش یخورده روانشناسی یاد بگیرم، لونت میپرسه روانشناسیو از فیلم میخوای یاد بگیری؟ یاز میگه آره دیگه. لونت تلویزیونو خاموش میکنه که یاز غر میزنه و میگه داشتم نگاه میکردما! لونت میگه بیا روبروم تا تمرین کنیم و بهش میگه چه دلیلی شمارو کشونده اینجا تا بیاین پیش یه روانشناس؟ یاز میخنده و میگه تو روانشناسی الان؟ لونت میگه سکوت کن و بیین و یاد بگیر و سوالشو دوباره میپرسه.

یاز فکر میکنه و میگه آهان شریکم. لونت میگه یخورده بیشتر باز میکنین؟ یاز میگه بله حتما من یه شریک کاری دارم که بی ادبه، همش قضاوتم میکنه و ازم حساب رسی میخواد! مهمتر از همه میدونی چیه؟ بهم اعتماد نداره! لونت میگه خوب این چه حسی بهتو میده؟ یاز میگه عصبانیت! و چون میدونه عصبی میشم هی تکرار میکنه! لونت میپرسه خوب چرا واستون انقدر مهمه که چی فکر میکنه؟ یاز میگه چون باهم زندگی میکنیم! یعنی همه جا هست تو ماشین، تو خونه، تو کار. از این هیچ شکایتی ندارم ولی خوب انسان یکم حس همدردی داره دیگه نباید داشته باشه؟ لونت میپرسه از خودتونم پرسیدین این سوالو؟ یاز میگه کدوم سوالو؟ لونت میگه داشتن حس همدردی یاز جا میخوره و میگه از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم! لونت میگه دیدی؟ تراپی اینجوریه! نباید زیاد حرف بزنی باید چیزهایی بگی که نزاری طرف فکر کنه! میدونم سخته ولی سعی کن کمتر حرف بزنی و گوش کنی. طارق تو خونه اش نشسته و ریلکس کرده و نهیر پیشش میره که میبینه خیلی آروم و با محبت رفتار میکنه و حسابی جا میخوره، چند دقیقه بعد پسرش میاد که با اونم خوش رفتاری میکنه و سرشو میبوسه نهیر تعجب کرده و ازش میپرسه تو خوبی؟ یجوری شدی؟ طارق میگه نه خوبم نهیر میگه انگار یه چیزیت شده! طارق میگه واقعا؟ یعنی انقدر سریع عمل کرد؟ خوبه. نهیر میگه چیو میگی؟ سپس بهش میگه که فردا لونت و یاز مارو به باربیکیو پارتی دعوت کردن میریم یا نه؟ طارق میگه میریم خیلی خوب میشه. شب یاز به پذیرایی میره که میبینه لونت بیداره او بهش میگه کابوس نمیبینم نگران نباش! میخوای هرشب بیای چکم کنی/ یاز میگه نه واسه اون نیومدم اومدم بگم گفتی بقیه تراپی باشه واسه جلسه بعد، جلسه بعد کیه؟ لونت لبخند میزنه و میگه هروقت تو بخوای! سپس میگه شب بخیر یاز. فردای ان روز طارق و خانواده اش میخوان برن که دقیقه آخر زینب میگه کجا میرین؟ و وقتی میفهمه دارن میرن به مهمونی لونت و یاز میگه منم میام بزارین گوشیمو بردارم سریع میام. طارق به نهیر میگه حواست باشه چشم ازش برندار.

نامیک داره به شهرک میره و به آینور میگه باربیکیو پارتی دارم میرم. آینور میپرسه تورو هم دعوت کردن؟ نامیک میگه نه ولی به منم یه چی هایی میرسه. همه به حیاط خانه لونت و یاز رفتن. طارق پیش لونت میره و میگه داری میسوزونی که فکرت کجاست؟ لونت میگه راسیتش حال روحیم خوب نیست یه مشکلی پیش اومده، طارق میگه چیشده؟ لونت میگه یه نفر پولمو نمیده کارم گیره نمیدونم باید چیکار کنم و به کی بگم؟ طارق میگه پس من اینجا چیکاره ام؟ و به آدم میگه بره به آدرسی که لونت میده و درباره فردی به اسم قایم تحقیق کنه. نهیر تو آشپزخانه به یاز میگه طارق دیروز نگفت کجا میره میترسم بره پیش زن قبلیش، یاز میگه نه آقا طارق اینجوری نیست! خیالت راحت همچین آدمی نیست اصلا. یاز گوشیشو کنار سالادهای پذیرایی رو میز میزاره و یادش میره برداره. زینب وقتی لونت را تنها میبینه میره از رو میز پذیرایی سالاد برداره و گوشیشو که مثل گوشی یاز هست کنار گوشیش میزاره و میره پیش لونت. یاز وقتی اونارو میبینه حسادت میکنه و سریعا لونت را صدا میزنه تا به آشپزخانه بره. اونجا لونت باهاش دعوا میکنه که چرا اینجوری میکنی؟ تو حسودیت میشه آره؟ یاز کلافه میشه و میگه آره حسودیم میشه ولی یاز حسادت میکنه اگه یاز شوهرشو ببینه یه زن رفته داره باهاش لاس میزنه عصبی میشه و حسادت میکنه، لونت تو ذوقش میخوره و بعد از چند دقیقه به حیاط برمیگردن. آینور به نامیک میگه چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیده ناز؟ و دوباره زنگ میزنه، زینب که اشتباهی برداشته گوشیو جواب میده و میگه اهان شما مادر یاز هستین؟ اینجا نیست الان میدم به همسرشون و لونت و یاز با دیدن مادر آینور که شوکه شده نمیدونن باید چیکار کنن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا