خلاصه داستان قسمت ۱۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۱۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۱۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۱۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت

سهراب و عباس قطعه هایی که احساس می کنند مشکل از آنهاست تا ماشینی که ساخته اند ارور داده نگاه می کنند و متوجه می شوند احتمال داره برای آلیاژ نامرغوبی بوده که استفاده کردند چون روی قطعه ها شیار هایی ایجاد شده. هاشم بلند میگه وقتی چیزی که به یه نفر مربوط نیست دخالت میکنه همین میشه. آرام به هاشم میگه الان شما خیلی خوشحالین که دستگاهی که ساختیم خراب شده؟ درست جواب نداده؟ شما فقط برای اینکه روی منو سیاه کنید از این اتفاق خوشحال شدین؟ واقعاً نمی فهممتون! هاشم میگه نه خوشحال نشدم، آرام میپرسه مشکل شما چیه؟ توقع دارین همچین پروژه عظیمی برای اولین بار کار کنه و بهتون همون خروجی را بده که میخواستین؟ اگه انقدر راحت بود که همه موفق می شدند و می ساختنش! هاشم می‌گه مشکل من این نیست این آزمون و خطاها را به مایی که تجربه داریم تو این کار و میدونیم چقدر سخته نمیخواد یادآوری کنی!

مشکل من اینه ک سر حرفی که زدی بمونی و الان جلوی همه ازم عذرخواهی کنی آرام با چشمانی پر از اشک به هاشم چشم میدوزه و به تمام افراد توی کارگاه نگاه میکنه و میگه من هیچ وقت ازت عذرخواهی نمی کنم بعد از آن جا میره. سهراب به دنبالش میره و سعی میکنه او را منصرف کنند اما آرام اصلا گوش نمیده.سهراب عصبانی میشه و به هاشم میگه گندزدی. هاشم آرام پیش مهندس خاکپور برمیگرده و گریه میکنه. خاکپور بهش میگه الکی بزرگش می کنی من بهت گفته بودم که محیطی کاملا مردانه‌ست. من هاشمو می‌شناسم عصبانی شده یه چیزی گفته ولی تو دلش هیچی نیست، تو نمی دونی اینا چقدر تلاش کردند تا به این جایی که الان هستند برسند! آرام گریه میکنه و میگه تقاص اینارو من باید پس بدم؟ باید سر من خالی کنه؟ من با هیچ کدوم از اونا مشکلی ندارم اما تنها مشکلم با هاشمه! کاری کرد که من جلوی همه شرمنده بشم. خاکپور سعی میکنه او را آرام کنه و بهش میگه من چیکار کنم که الان حالت بهتر بشه؟

او میگه هیچی میرم راه برم و هوا بخورم. مهندس خاکپور بعد از رفتن آرام به سهراب و هاشم زنگ میزنه و میگه شما که میدونید یه قطعه به راحتی ساخته نمیشه چه برسه به یک ماشین! شما که انقدر سابقه دارین و میدونید این چیزارو که سختی کار چجوریه! این رفتارتون با خانم هرسینی اصلاً درست نبوده هاشم میگه ما هیچ مشکلی با ایشون نداریم فقط مشکل اینه که چرا یه نفر که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده را گذاشتین توی این پروژه به این عظیمی و بزرگی! ایشون هم اصلا به حرفهای ما گوش نمیده و کارهای خودشو میکنه! خاکپور میگه شما یک نظرخواهی به خانم هرسینی بدهکاری جدا از این که من درباره ادامه این شراکت باید فکر کنم و تلفن را قطع میکنه. سهراب میگه بدبخت شدیم و به هاشم میگه ببین چیکار کردی؟ نغمه از اصفهان برمیگرده و میره سر کارش و سوغاتی‌های فریبا را بهش میده. فریبا حسابی خوشحال میشه بعدش میپرسه که سفر چطور بود؟ نغمه میگه خیلی خوب بود هیچ مشکلی نبود همه حساب ها خیلی دقیق و منظم بود فقط این وسط یه مشکل بود این هم راننده شرکت خیلی حرف میزنه و تو این چند ساعت سفر متوجه شدم کاملاً که زندگیش چطوره از چی خوشش میاد یا چیو دوست نداره، تازه چیزهایی فهمیدم که احتمالاً خودش هم نمیدونه.

فریبا میخنده می‌گه این یه تلنگری بهت میشه که یه ماشین بخری و با ماشین خودت این ماموریت ها را بری. نغمه بهش میگه فکر کردی انقدر راحته و به فکرش نبودم؟ من هر چی پول میزارم کنار که سرمایه بشه یه ماشینی بخرم از همون ور ماشین قیمتش میره بالا همین جوری که داره پیش میره با این پولی که دارم فقط میتونم یه لاستیک بگیرم. از شرایط خرید ماشین فقط گواهینامه دارم الان. فریبا بهش میگه الان برو حسابداری یه فرم وام بگیر بیار تا من امضاء کنم و با هم دیگه بریم یه ماشین خوب بگیریم. نغمه شوکه میشه و میگه الان داری راست میگی؟ واقعا الان برم فرم وام بگیرم؟ فریبا میگه آره دیگه. سپس باهم دیگه به یک نمایشگاه ماشین میرن و چند ماشین میبینن. هاسم به شرکت خاکپور میره و بهش میگه که مشکل ما اینه که خانم هرسینی اصلا به تجربیات ما اهمیت نمیده، کاری که خودشون می خوادو انجام میده! سپس به مهندس خاکپور می‌گه شما خودتون گفتین کار و عشق باید از همدیگه جدا باشه اما این تو خانم هرسینی صدق نمیکنه.

مهندس خاکپور می‌گه بله درست صدق نمیکنه یه چیزهایی هست و ایشون خواستن که کسی چیزی نفهمه اما از طرف ایشون شد ولی از طرف منی که پدرشم غیرقابل انجامه! هاشم یک دفعه جا میخوره و میگه یعنی آرام خانم دختر شماست؟ مهندس خاکپور تایید میکنه و میگه او حتی نخواست که شماها بفهمین این موضوعو به خاطر همین از پسوند فامیلی استفاده کرد اینجا من می فهمم که کسی که میخواد سو استفاده کنه شمایی نه آرام. هاشم شوکه میشه و از خاکپور عذرخواهی می کند و ازش می خواد تا یک بار دیگه فقط یه فرصت دیگه بهشون بده. سپس به کارگاه برمیگرده و ماجرا رو به سهراب میگه‌ سهراب حسابی شوکه میشه و به هاشم میگه خاک بر سرت ببین چه گندی زدی؟! مینو دنبال آرزو میره و با همدیگه به دل جاده می‌زنند و به پاتوق همیشگیشان می‌روند.

آنجا مینو درباره اینکه چه جوری فهمید سهراب دوسش داره ازش میپرسه آرزو یه چیزهایی بهش میگه. شب مینا کنار منصور میره و بهش میگه باهم دیگه کمی حرف بزنیم؟ منصور میپرسه درباره چی؟ او میگه درباره مینو تازگیا با یه پسر آشنا شده و انگاری بهش گفته قصدش ازدواجه اما من خیلی دلم شور میزنه. منصور ازش میخواد بره مینورو صدا بزنه بیاد تا ببینیم چی میگه، ما را با اون پسر آشنا کنه ببینیم اگه درست حسابیه زیر نظر خودمون با هم کمی می گردند تا با هم آشنا بشن. مینا ازش میخواد تا بهش چیزی نگه چون به زور ماجرا را فهمیدند اینجوری مینو دیگه به اونم اعتماد نمی کنه و پنهان کاری میکنه. مینا میگه این فکرمو درگیر کرده که مینویی که هیچ چیزی ازم پنهان نمی‌کرد چرا چیزی نگفته بود بهش. همون موقع زنگ آیفون به صدا در میاد و مینو با برداشتن آیفون به مینا و منصور میگه شاهینه.‌‌‌…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا