خلاصه داستان قسمت ۱۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۳۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

رویا وقتی به پشت در خانه حکمت خان میرسد با ترس و دلهره پشت‌ سرهم به در خانه شان می کوبد. صفیه و گلبن به همدیگه نگاه میکنن و میگن این دیگه کیه این موقع شب؟ یعنی چه اتفاقی افتاده؟ وقتی در خانه را باز می کند رویا نفس زنان بهشون میگه که پدرتون، صفیه میپرسه پدرمون چی؟ رویا میگه پدرتون به کمکتون احتیاج داره حالش بد شده. اونا به سرعت به طرف پدرشان می‌روند که می بینن روی زمین افتاده و با ترس به هم دیگه نگاه می‌کنن و با کمک ممدوح خان به بیمارستان می برن. تو بیمارستان قلب حکمت ایستاده و دکتر ها تمام تلاشش را می کند تا با شوک او را به زندگی برگردانند. حکمت در عالم کما یاد گذشته می‌افتد که چه جوری حسیبه به بچه هایش ظلم می کرده و او در مقابل ظلم او سکوت می‌کرد و هیچ کاری انجام نمی داده، یک روز حکمت به حسیبه میگه که اگه به ظلم کردن ادامه بده طلاقش می دهد حسیبه هم با خونسردی بهش میگه باشه طلاقم بده و بچه ها تو دیگه خودت بزرگ کن، از طرفی یاد حرف هان می‌افتد که بهش گفته بود تو هیچ کاری برای ما انجام ندادی.

صفیه در خاله تمام لباس های پدرش را می شوید و با نگرانی اشک می ریزد و ازش خواهش میکنه که به زندگی برگرده. پزشکان موفق می شوند که حکمت را دوباره به زندگی برگردانند و وقتی به بیرون از اتاق میره این خبر را به نریمان و گلبن می‌دهد و آنها ازش می خواهند تا پدرشان را ببینند اما دکتر بهشون میگه حکمت خواسته کسی به اسم ممدوح را ببیند. ممدوح به اتاق حکمت میره و ازش میخواد تا دفعه بعد اگه همچین اتفاقی افتاد او را نیاورند به بیمارستان و بگذارند که بمیرد و بهش میگه من برای بچه هام هیچ کاری نکردم من به دردشان نمیخورم. رویا پیش هان و آنیل می‌رود و می‌بیند که آنها در حال بازی کردن هستند رویا به هان میگه که حال پدرت بد شده و الان بیمارستانه هان با شنیدن این خبر حسابی شوکه میشه و سر جایش خشک می شود اما سعی میکنه حواس خودش و پرت کنه و به بازیش ادامه دهد. رویا بهش میگه متوجه شدی الان چی گفتم؟

الان باید بری بیمارستان. هات باز هم اعتنایی به حرف های او نمی کند رویا بهش میگه بعدا پشیمون میشی اگه نری، هان صبرش لبریز می شود و فریاد می زند و با عصبانیت بهش میگه به تو چه؟ به تو چه ربطی داره؟ رویا جا میخوره و بهش میگه تو راست میگفتی من اشتباه میکردم تو قلب نداری تو یه مرده متحرکی و از اونجا میره. آنیل به هان میگه که هان بهتره که الان بری بیمارستان. اسد با شنیدن این خبر خودش را به سرعت به بیمارستان می رساند، گلبن با دیدن اسد در خیالش او را در آغوش می‌گیرد و گریه می‌کند اما در واقعیت جرئتش را ندارد و با سردی باهاش رفتار می کند. گلبن ازش میخواد تا بره و بهش میگه بقیه هستن اما اسد بهش میگه الان باید بیشتر از هر کسی من کنارت باشم. صفیه که حسابی نگران پدرش است تو خونه منتظر خبری از پدرش می باشد که همان موقع تلفن خانه شان زنگ میخوره و صفیه به سرعت جواب میده اما صدای ناجی را می‌شنود که او را صدا میزند و بهش میگه خواب بد دیدم.

خواب دیدم که تو خواب داری منو صدا میزنی ازم کمک میخوای گفتم زنگ بزنم ببینم چی شده؟ چیزی شده؟ صفیه برای اینکه حال ناجی را بد نکنه و استرس نگیره و خیالش راحت باشه بهش میگه ما همه خوبیم اتفاق نیافتاده و حال خودش را می پرسد که ناجی میگه منم خوبم آخرای درمانمه دیگه به زودی برمیگردم و میام میبینمت صفیه خوشحال میشه. اسرا با بایرام به طرف خانه حکمت می رود تا حال صفیه را بپرسند. صفیه بهشون میگه من حالم خوبه شما برین به کاراتون برسین اما اسرا صندلی میاره و میذاره جلو در خانه و میگه من نمی خوام تنهات بزارم همینجا میمونم صفیه بهش میگه که برگرده به خونش اما اسرا اعتنایی به حرفاش نمی کنه و همان جا می ماند. صفیه ازش میپرسه چرا میخوای پیش کسی که ازش متنفری بمونی؟ اسرا در حالی که بغض میکنه بهش میگه چون اینجی همچین چیزی ازم خواسته بود که شما رو تنها نذارم و کنارتون باشم از طرفی من از شما متنفر نیستم حتی دوستتون دارم چون شما الگوی منین.

نریمان تو بیمارستان با گلبن درد و دل میکنه و میگه خیلی سخته زندگی بدون هان یعنی دیگه داداش برنمیگرده؟ باید به زندگی بدون اون عادت کنیم که بتونیم خودمون از پس زندگیمون بر بیایم؟ گلبن بهش میگه تو مگه هان را نمیشناسی؟ هان خونه و زندگیشو تو آمریکا ول کرد برگشت پیش ما، اون از زنش گذشت واسه ما، هان از همه ی ما فداکار تره و سعی میکنه به نریمان امید بده که هان یه روزی برمیگرده. هان به بیمارستان میاد تا پدرش را ملاقات کند اما نمیخواد که کسی متوجه بشه و وقتی رویا اونو میبینه بهش میگه که من میرم گلبن و نریمان را سرگرم می کنم تا تو بری وارد اتاق پدرت بشی. رویا شروع به سرگرم‌ کردن نریمان و گلبن می کند که هان پنهانی وارد اتاق میشه، ممدوح خان هم هان را می بیند اما به کسی چیزی نمیگه.

او با پدرش درد و دل میکنه از همه چیز باهاش حرف میزنه و بهش میگه میدونم دوست داری زودتر بری پیش زن و بچه‌ات. اگه رفتی و اینجی را دیدی بهش بگو حال هان خوب بود خودت یه دلیلی بیار و یه دروغی سر هم کن بگو خیلی خوبه. هان ادامه میده به پدرش میگه اگه فکر می کنی که میتونی دخترهاتو به من بسپاری و بری باید بدونی که من از پسش برنمیام و در حالیکه گریه میکنه و از پدرش خواهش میکنه و میگه میشه نری؟ میشه یکم بیشتر بمونی پیشمون؟ من به کمکت احتیاج دارم. حکمت تمامی مدت بیدار و هوشیار بوده فقط چشمانش را بسته بود و تمام حرف های هان را شنیده و به خاطر حال پسرش غصه میخوره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا