خلاصه داستان قسمت ۱۴۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۴۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۴۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۴۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

بایرام به دم در خانه ممدوح خان میره و بعد از تحویل خریدهایش بهش میگه واحد روبرویی تعمیرات داره گفتم بهتون خبر بدم که اگه سر و صدا بود خبر داشته باشین‌ ممدوح بهش میگه مستاجر جدیده؟ بایرام بهش میگه نه قرار گلبن خانم با آقا اسد بعد از ازدواجشون اینجا زندگی کنند ممدوح خان من بهتون قول داده بودم که از اینجا نرم اما دیگه نمیتونم اینو دیگه تحمل کنم خیلی بی انصافیه سپس از اونجا میره. به محض رفتن بایرام صفیه به اونجا میره بعد به ممدوح خان میگه می خوام چیزی بهتون بگم اگه میشه بیام تو ممدوح اول تعجب میکنه و بهش میگه اگه میتونین دوام بیارین بفرمایید و ازش میپرسه که چی شده؟ صفیه بهش میگه می خوام تمرین رفتم به خونه های دیگر را بکنم سپس از ممدوح میپرسه اینجی درباره ما چیزی بهتون گفته بود؟ صفیه وقتی چهره متعجب او را میبینه میگه مثلاً گفته بود که قابل تحمل نیستیم، خیلی عجیبیم و این چیزا؟!

ممدوح بهش میگه اینجی بهم گفته بود از اینکه زردنبوک صداش میزنید براش جالبه و میگفت خیلی بامزه است از معصومیت و مهربونی گلبن میگفت صفیه با شنیدن این حرف ها اشک تو چشماش جمع میشه و با بغض بهش میگه ما خیلی اذیتش کردیم خیلی بهش بدی کردیم و با گریه از آنجا بیرون میره. جلوی در خانه ناجی رو میبینه که بهش میگه باهم‌ دیگه کمی حرف بزنیم؟ من اینجا منتظرم برو پارچه‌تو بردار بیار. اسرا که با دیدن نقاشی های رویا حسابی عصبانیه در خانه‌اش منتظر رویاست. رویا وقتی به خانه میره به اسرا میگه همبرگر گرفتم بیا بخوریم اما با دیدن چهره عصبانی اسرا جا میخوره و بهش میگه چی شده؟ اسرا بهش می گه می خوای بدونی چی شده؟ و نقاشی هایش را بهش نشون میده و بهش میگه تو چه جور آدمی هستی؟ من فکر کردم که همه حرفات راسته من تو رو باور کردم تورو راه دادم خونم گفتم میای هم من از تنهایی در میام هم تو، به هم دیگه کمک می‌کنیم! رویا تلاششو میکنه تا حرف بزنه از خودش دفاع کنه اما اسرا اجازه نمیده و او را از خانه بیرون میکنه و میگه تو فقط اومدی تا به هان نزدیک بشی؟

این شدنی نیست بهتره بری درمان بشی. هان که در راهرو بود تمام حرفهای آنها را می شنوه و وقتی رویا میخواد از ساختمان بیرون بره هان صداش می زنه و میگه چه اتفاقی افتاده؟ می دونم سر من بوده چی شده ؟ رویا بهش می گه می خوای بدونی چی شده و طراحی هایش را بهش نشون میده و میگه اونم فهمید که بهت اعتیاد پیدا کردم و حالا از من متنفره. هان با تعجب ازش میپرسه تو چیکار کردی؟ بعد بهش میگه به اون خونه که نمیخوای برگردی؟! رویا بهش میگه به تو چه؟ خیلی برات مهمه؟ و از آنجا بیرون میره. اگه که تو راهرو بود تمام حرفهای آنها را میشنود. صفیه و ناجی در طبقه بالا همدیگر را میبینند صفیه ماجرای واحد پایینی را به ناجی میگه و ناجی با تعجب ازش می پرسه که شما واقعاً از اسد خاص این که داماد سر خونه بشه سفیه بهش می گه خوب می تونست بشینه خواستین داماد سرخانه بشه؟ صفیه میگه خوب کرایه شو میداد، ناجی بهش میگه منم اگه جای اسد بودم همین رفتار را می کردم یعنی بعدا اگه هان همچین حرفی به من بزنه من مخالفت می کنم.

صفیه ماجرای رفتن به خانه گلبن و استرسی که داره را بهش میگه ناجی خوشحال میشه و بهش میگه یعنی واقعا تو هم میخوای بری؟ صفیه بهش میگه آره به خاطر خواهرم، اونو تنها نمیزارم میرم اونجا تا کسی نتونه بهش چیزی بگه ناجی بهش افتخار میکنه ولی صفیه بهش میگه نمیدونم میتونم برم یا نه ناجی بهش میگه قبلا تونستی باز هم میتونی، یادت بیار که باهم کجا ها رفتیم. صفیه میگه اون فرق داره تو بودی آرومم میکردی ناجی بهش میگه اگه بخوای فردا هم منم باهات میام. صفیه لبخند میزنه و کمی دلش قرص میشه. ان شب صفیه تمام وسایل فردا را آماده میکنه تمام مواد های ضدعفونی کننده، انواع ماسک ها، روپوش ها. حکمت با دیدن وسایل صفیه بهش میگه میخوای اسلحه هم بردار تو میخوای بری بقچه داماد بدی یا میخوای بری جنگ؟ صفیه با کلافگی بهش میگه بابا جون تو بیا یه کاری کن تا ساعت ۲ ظهر فردا هیچ نظری نده. حکمت بهش میگه فقط یادتون نره شما نماینده درن اوغلوها هستین آبرومون نبرین و از اونجا میره.

آخر شب صفیه از شدت استرس نمیتونه بخوابه و مدام به خودش میگه من نمیتونم، من از پسش برنمیام، الکی اون دختر را هم امیدوارم کردم و به طرف اتاق گلبن میره تا بهش بگه که من فردا نمیام اما وقتی به اونجا میره از پشت در اتاقش می شنوه که گلبن داره دعا میکنه که همه چیز فردا خوب پیش بره خواهرش منصرف نشه و حالش بد نشه، اونجا به کسی تیکه نندازه، خودشو خیس نکنه و آبروی اسد را آنجا نبره و همه چیز به خوبی پیش بره. صفیه وقتی حرف های خواهرش را میشنود نمیتونه بره و حرفشو بزنه و تصمیم میگیره به خاطر خواهرش هم که شده با همه چی کنار بیاد. فردای آن روز همگی آماده منتظر صفیه‌اند. آنها با هم دیگه حرف می‌زنند و گلبن میپرسه به نظرتون لباس ضد عفونیشو هم می پوشه؟ همان موقع صفیه از راه میرسه ولی با ظاهری متفاوت. همگی تعجب می‌کنن که صفیه ازشون میپرسه چیه چرا اینجوری نگام می کنین؟ بد شدم؟ هان بهش میگه نه اتفاقاً خیلی خوب شدی آبجی فقط تعجب کردیم لباس های تنت لباسهای مامان نیست و لباس ضدعفونی هم نپوشیدی.

صفیه به گلبن نگاه میکنه و میگه این لباس ها را خودم دوخته بودم، روپوشم نپوشیدم بالاخره چند ساعتی تحمل می کنم دیگه. وقتی موقع رفتن میشه صفیه به بهانه‌های مختلف میخواد رفتن را به عقب بندازه اما بالاخره راهی می شوند و توهم مادرش هم او را تنها نمیزاره و صفیه با دیدن او به خودش میگه تو اونجا نیستی تو وجود نداری و به راهش ادامه میده. وقتی موقع بیرون رفتن از ساختمان میشه به سختی پا میزاره ناجی پیشش میره و دستش را به سمتش دراز میکنه و میگه ببین دستکش هم دستم کردم که اگر لازم بود دستمو بگیری. آنها بالاخره راهی میشن که یک دفعه اوکشان و ممدوح خان از پنجره صفیه را تشویق میکنن و اوکشان بهشون میگه تو موفق میشی صفیه همه چیز خوب پیش میره بهت قول میدم و آنها به طرف ماشین میرن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا