خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۱۴ سریال ترکی بابا
قسمت ۱۴ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی بابا

ایلهان وقتی وارد اتاق کارش می شود سرهان را میبیند و بهش میگه تو اینجا چیکار می کنی سرهان جون؟ وقتی فهمیدم که از پدرم دستور گرفتی دیگه اینجا جایی نداری و میتونی وسایلتو جمع کنی و از اینجا بری سرهان میگه درباره این موضوع باید با آقا فرید صحبت بکنم ایلهان جلو میره و میگه فکر کردی کی هستی؟ میدونم که چقدر پول تو حسابت داری و سیلی محکمی به صورتش میزند و میگه پدرم همیشه میگفت دزد را نزدیک خودت نگه دار ولی تو تعیین کن که چقدر بدزده این حرفشو خیلی دوست دارم سپس چندتا سیلی دیگه بهش می زند و او را اخراج می‌کند. کبری با جانسو حرف میزنه و برای اینکه او و قدیر جان را اوکی کنه به جانسو میگه نه عزیزم من تو خونه زندانی هستم و نمیتونم بیرون بیام اما یه نفر را میشناسم که استانبول را خوب بلده میتونه راهنماییت کنه و همراهت بیاد سپس تلفن را به دست قدیر جان می دهد او که از جانسو خوشش میاد تلفن را می‌گیرد و با حرف زدن با جانسو قبول میکنه که با هم دیگه بیرون برن. قدیر به بشرا و امین میگه تا به اتاق جلسه بیان آنها وقتی وارد اتاق می شوند سریعاً فروش کارخانه را مطرح میکنه و میگه این کار خونه برای ما ضرر داره اما برای کسی که میخواد بگیره سود داره. انگاری عموم هم می‌خواسته بفروشه اما مرگ بهش مهلت نداد امین حرفش را قطع میکنه و میگه نه نمیشه نمیزارم بفروشین باید بگردین دنبال یه راه حل دیگه اینا امانت برادرمه نمیذارم اموالی را که به سختی جمع کرده به راحتی از دست بدین! قدیر بهش میگه اگه قرار بود برگرده اینجا درسته امانت بوده دستمون اما دیگه برنمیگرده اون مرده آنها سر این موضوع کمی با هم بحث می کنند و در آخر امین میگه نتونستی از پسش بر بیای لازم نیست دیگه کاری بکنی خودم حلش می کنم

جانسو به دنبال قدیر جان اومده و باهم دیگه بیرون میرن اما او از قصد روی خودش قهوه میریزه و بهش میگه میشه بریم خونه من لباسمو عوض کنم؟ ناراحت نمیشی! قدیر جان قبول میکنه و میگه بریم. قدیر زنگ میزنه و میگه برات یه هدیه دارم سپس بهش آدرسی میده تا به اونجا بره بعدی وقتی میرسه با رستورانی که قبلاً با خودش به اونجا رفته  رو به رو میشه سر یه میز کتابی را می بیند که سویل بهش زنگ میزنه و میگه این کتابو دیشب دوباره خوندم و زیر جاهای مهم خط کشیدم قدیر میگه شروع می کنم به خوندن و یه قهوه سفارش میده سویل از پشت سر بهش میگه قهوه را بکن دوتا قدیر با دیدن او خوشحال میشه و در آغوشش می گیرد. امین به حسابداری میره و ازش میخواد یه چک به مبلغ ۴۰ میلیون بکشه سپس به طرف محل کار ایلهان میره و چک را بهش میده بعد از کمی بحث کردن بود آنها با هم ایلهان بهش میگه تو فکر کردی مثل بچه هات بی عرضه هستم؟ امین میگه بچه های من از ده سالگی دارن کار می کنند وقتی تو ماشین  بازی میکردی آنها پشت ماشین واقعی نشسته بودند حق نداری بهشون بگی بی عرضه! سویل برای قدیر تعریف میکنه که چه جوری در یک روز هم کارش را از دست داده هم یک کار بهتر با پول بیشتر گیر آورده آنها نمی دانند که همه این کارها زیر سر ایلهان هستش. ثروت میره پیش امین پدرش و میگه من صلاح قدیر را می خوام داره کاری میکنه که درست نیست با اون سویل دوباره قرار میزاره این دختر چهار سال نبوده حالا که فهمیده ما کی هستیم و پولدار شدیم دوباره اومده با این تفاوت که یه بچه هم داره امین ازش میخواد تا او را به آن رستوران ببره.

بوراک به قدیر خبر میده که پدرش یه چک ۴۰ میلیونی کشیده و شرکت تو خطره قدیر عذرخواهی میکنه و میره. بعد از رفتن او امین به اونجا میاد و از سویل میخواد تا از قدیر دور بمونه و با طعنه بهش میفهمونه که به خاطر پول و موقعیتش اومده قدیر به خانه پیش امین میره و بهش میگه میدونی با این کارت شرکتو تو چه وضعیتی انداختی؟ سپس آنها با هم دیگه بحث و دعوا می کنند امین چشمش به احمد میوفته که به اتاق قدیر میره او پیشش میره و میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ برو به اتاق زنت. قدیر با کلافگی بهش میگه این دختر، دختر توعه! چرا کاری می کنی که عذاب بکشه؟  امین میگه تو کار زن و شوهر دخالت نکن بحث بالا میگیره و امین میگه من موظفم از شماها محافظت کنم همونجوری که از تو کردم فکر می کنی اون زن برای چی برگشت پیشت؟! هرچند من جلوشو گرفتم قدیر میگه تو چیکار کردی؟ امین جواب میده باهاش حرف زدم و واقعیت هارو بهش گفتم که حد خودشو بدون قدیر با کلافگی بهش میگه تو چرا انقدر تو کارهای ما دخالت می کنی؟ ما هممون انسانهای بالغی هستیم و احتیاجی به کمک تو نداریم چرا نمیخوای اینو بفهمی؟ امین بهش میگه هیشکی اعتراضی نداره فقط تو اینجوری بعد از کمی بحث کردند قدیر میگه نه اینجوری نمیشه سپس خداحافظی میکنه و میگه میخواد از اونجا بره امین بهش میگه گمشو برو سپس رو به بقیه میگه کسی دیگه ای هم میخواد باهاش بره؟ ثدیر با امیدواری بهشون نگاه میکنه اما هیچ کدوم از آن ها جرات ندارن چیزی بگن یا کاری بکنن بعد از رفتن قدیر فضیلت و بشرا گریه می کنند….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا