خلاصه داستان قسمت ۱۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

نریمان پیش هان میره و میگه اینا همه دروغه مگه نه؟ تو با اون دختر رابطه نداری! هان خیالشو راحت میکنه و میگه نه هیچ رابطه ای نداریم. گلبن وقتی از بیرون به خانه میاد حکمت بهش میگه رفتی ازدواج کردی؟ گلبن با شوخی و خنده می گه آره بابا جون ۵،۶ تا هم بچه دارم و به اتاقش میره. حکمت بهشون میگه من گرسنمه کی غذای منو درست میکنه؟ گلبن و صفیه که با همدیگه کل کل دارن باهم دیگه به صورت مسابقه میگن من درست می کنم و با هم دیگه به سمت آشپزخونه میرن تا هرکدامشان غذای متفاوت برای پدرشان درست کنند.  اسد از هان میپرسه که واحد پایین را به کسی اجازه دادی؟ هان تایید میکنه و میگه آره، اسد ازش میپرسه که به کی؟ هان بهش میگه آنیل. اسد تعجب میکنه و بهش میگه آنیل کسی که تو سر اسرا زد؟ تو سر من زد؟ از طرفی میدونی که گلبن رو دوست داره با دونستن اینا باز هم آوردیش بیخ گوش گلبن و با هان دعوا میکنه‌. هان به اسد میگه آنیل به گلبن صدمه نمیزنه و خوشبختیشو میخواد و با کنایه بهش میگه برخلاف بعضیا که خوشحالی خودشان فقط مهمه.

اسد با عصبانیت بهش میگه باشه حالا که تو آنیل را رد نمی کنی تا بره میدونی منم چی کار می کنم؟ میرم به نمایشگاه جیلان بعدش با هم قهوه ای چیزی هم میخوریم و برای عروسی دعوتش می کنم. هان از درون عصبانی شده اما به روی خودش نمیاره و بهش میگه باشه هر کاری که میخوای انجام بده به من ربطی نداره. حکمت به آشپزخانه میره و از صفیه و گلبن میپرسه که تو این کل کلتون میخواین چی درست کنین غذا واسم؟ و با دیدن سیب زمینی در دست صفیه بهش میگه باز هم سیب زمینی؟ خسته شدم گلبن پوزخندی میزنه و به حکمت میگه اما من دارم برات بادمجون درست می کنم بابا، حکمت بهش میگه باز هم بادمجون؟ غذای دیگه بلد نیستین درست کنین؟ گلبن میگه می خوام دلمه بادمجون درست کنم این سری مدلش فرق میکنه، حکمت کلافه میشه و بهشون میگه تو این کل کلتون به ما چیزی نمیرسه بخاری ازتون در نمیاد و میره. سر میز شام صفیه و گلبن غذایشان را می آورد که نریمان می‌گه چه بویی پیچیده تو خونه‌، گلبن بهش میگه بوی غذای منه نه؟

ببین چه بوی خوبی داره از طرفی صفیه میگه نگفت بوی غذای تو گفت چه بویی میاد بوی غذای منه سپس از نریمان میپرسن که بوی کدام غذا میاد نریمان که حسابی تو منگنه قرار گرفته و نمیدونه غذای کدومشون رو بگه بهشون میگه بوی غذای جفتتون میاد. هان بهش میگه بوی بادمجان بیشتر میاد صفیه لب و لوچه اش آویزون میشه و بهش میگه تو دماغت خرابه بکن بندازش دور غذای من به این خوبیه بوش. هر دوی آنها تمام حواسشون به غذا خوردن بقیه است تا ببیند از کدام غذا بیشتر می خورند. صفیه از حکمت میپرسه تا از کدوم غذا واسش بریزه حکمت بهش میگه هیچ کدوم صفیه و گلبن جا می خورند و ازش می پرسند که چرا میگه غذای خوشمزه تری دارم اوکشان غذاشو واسم فرستاده. صفیه به اتاقش میره و به یادداشت ناجی و دعوت نامه اش نگاه میکنه و یاد حرفهای ناجی بهش میفته که گفت دوست دارم اون روز پیشم باشی.

سپس صفیه با نگاه کردن به مجسمه ای که پدرشان در دوران نوجوانی برای او و گلبن گرفته بود سپس یاد اون دوران میافته که گلبن به صفیه میگه وقتی ازدواج کردی منو تنها نذار صفیه بهش میگه که چرا همچین حرفی میزنی هنوز خیلی مونده من می خوام برم دانشگاه درس بخونم دکتر بشم گلبن به صفیه میگه اما میدونی من بزرگ شم آرزوم چیه؟ من به جای دانشگاه رفتن ازدواج می کنم و بچه دار میشم دوست دارم سه تا دختر داشته باشم و اسم بزرگرو میزارم صفیه او ازش می پرسه که دلیل گذاشتن اسم صفیه چیه؟ گلبن بهش میگه چون می خوام مثل تو بشه مثل تو شجاع و نترس و از آبجی های دیگه حسابی محافظت کنه صفیه ذوق میکنه و او را در آغوش می کشد. صفیه با یادآوری این خاطرات لبخند به لبش می نشینه و پنهانی وارد اتاق گلبن میشه و در حالی که او خوابه بهش میگه وقتی ازدواج کردی و سر خونه زندگیت رفتی اسمشو نزار صفیه هرچی دوست داری بزن من دیگه صفیه قبل نیستم تبدیل شدن به آدمی که ازش میترسی که مبادا آبروتو ببرم سپس از اتاقش بیرون می‌آید.

فردای آن روز گلبن حسابی به خودش رسیده حکمت پیشش میره و بهش میگه چرا موهاتو اینجوری کردی؟ مثل لانه کبوتر شده گلبن تو ذوقش میخوره و میگه انقدر بد شده؟ الان دوباره درستش می کنم حکمت ازش میپرسه که کجا میخواد بره گلبن جوری که صفیه بشنوه بلند میگه افتتاحیه کتاب فروشی دوستمون می خوایم بریم. اونجا صفیه زودتر از گلبن به پایین ساختمان میره و به اسد میگه اومد چند جمله سریع بهت بگم و برم اسد بهش نگاه میکنه که صفیه بهش میگه اول این که از تو و مادرت معذرت خواهی می کنم به خاطر رفتارم و حرفای بدی که زدم اما از زن داداشات نه آدم های خوبی نیستند و بهش یادآوری می کنه که زمانی که تو پارتی ها خوش میگذروندی گلبن با یاد تو زندگی می کرده منم نه اینکه تو دلم بگم تو روش مگفتم که ای خواهر ساده لوح من اون اصلا به تو فکر هم نمی کنه تا کی میخوای اینجوری با یادش زندگی کنی؟

سپس بهش میگه اگه الان تصمیم گرفتی باهاش ازدواج کنی پس عاشق خود گلبن شدی و حالا که با ازدواج پنهانیتان مخالف بوده و باهاش رفتار بدی کنی بزرگترین دشمنت من میشم و میخواد به خانه برگرده که میبینه گلبن تو راهرو بوده و تمام حرف هایشان را شنیده. گلبن پیش اسد میره و میگه تو برو من یه کار کوچیک دارم خودم میام سپس به اتاق صفیه میره. صفیه ازش میپرسه که اینجا چیکار میکنه؟! گلبن میگه اومدم تا حاضر بشی با هم دیگه به کتاب فروشی ناجی بریم اگه تو همچین روزی کنارش نباشی دوست داشتنتو باور نمیکنم بعد از کمی با هم دیگه حرف زدن و بحث کردن صفیه میگه دست‌ خودم‌ نیست نمیام تا آبروی ناجی را نبرم بلایی که سر تو آوردم و سر اون نیارم و مادرم تو ذهنم گیر کنه و نتونه بیاد. گلبن با عصبانیت به سمت کمد لباس هایش می رود و می گه تو باید امروز بیای یه لباس برات پیدا می کنم که لباس مامان نباشه مخصوص خودت باشه سپس صفیه را آماده می کند و دست تو دست هم راهی کتابخانه میشن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا