خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۶۱ سریال ترکی دختر سفیر
قسمت ۱۶۱ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۶۱ سریال ترکی دختر سفیر

ملک شبانه به هتل پدربزرگش و می رود و با دیدن چلبی گریه می کند و می گوید: «من می خوام پیش مامانم باشم. بابام بهم قول داده بود اجازه نده کسی غیر از من به کلبه چوبی بره. ولی دوستش ماوی رو به اونجا برد. من یه مشکل دارم که فقط به مامانم می تونم بگم.» ذهن حیله گر چلبی شروع به طرح نقشه می کند و تصمیم می گیرد هرطور شده حضانت ملک را به دست بیاورد. از آن طرف در کلبه چوبی ماوی آدرس پزشک حاذقی را به سنجر می دهد و سنجر که خودش را به خاطر بی توجهی به دخترش سرزنش می کند ماوی او را دلداری می دهد و در مقابل سوال سنجر که چرا ناره اینطور دخترش را رها کرد می گوید: «یه مادر وقتی بچه ش رو رها می کنه که احساس کنه وجودش مانع خوشبختی اونه.» سنجر از صحبت با ماوی آرام می شود و به الوان زنگ می زند و از او می خواهد که سری به اتاق ملک بزند.. گوون چلبی سراغ وکیلش می رود و می گوید: «باید هرطور شده حضانت ملک رو به دست بیارم. اونو به خارج ببرم و خودم تربیتش کنم تا سنجر زندگی نوه م رو هم مثل ناره به گند نکشه.» وکیل می گوید: «نمی تونید ملک رو به خارج از کشور ببرید چون قیم اون ناره ست و باید اجازه اونو داشته باشید.» چلبی می گوید: «از راه غیرقانونی اقدام خواهم کرد.» سپس ملک را سوار ماشین می کند و به سمت دریا حرکت می کند تا از راه دریا نوه اش را از مرز بگذراند.

الوان به سنجر خبر می دهد که ملک در اتاقش نیست و همه اهل خانه عمارت را می گردند ولی اثری از بچه نیست. سنجر به همراه ماوی به محل اقامت چلبی زنگ می زند و مسئول هتل می گوید که چلبی با نوه اش از هتل خارج شده است. سنجر عصبی می شود و به سمت جاده ای که به هتل می رسد می راند و بالاخره سد راه ماشین چلبی می شود. او راننده سفیر را کتک می زند و دخترش را بغل می کند و او را به ماشین می آورد و سفیر را تهدید می کند که از دخترش فاصله بگیرد. کاوروک از راه می رسد و با اتومبیل ماوی را به خوابگاه برمی گرداند و سنجر هم ملک را به عمارت می برد. اهل خانه و همینطور یحیی با دیدن آن دو خدا را شکر می کنند و سنجر دخترش را به اتاق می برد و می گوید: «می دونم چه بلایی سر موهات اومده. اینا رو ماوی به من گفت چون اون هم قبلا این تجربه رو داشته.» ملک گریه می کند و می گوید: «چرا وقتی همه چیز داشت درست میشد مامانم ما رو ترک کرد و چیزی هم نگفت؟» سنجر گریه می کند و دخترش را در آغوش می گیرد و از او به خاطر این که متوجه نبوده عذرخواهی می کند. سپس بعد از خوابیدن ملک با ماوی تماس می گیرد و می گوید: «بی توجهی من باعث شد دخترم به پدربزرگش که در حق من و ناره بدی کرد پناه ببره.» ماوی می گوید: «رفتار ملک نرماله. اون سوال های زیادی توی ذهنش داره.» سنجر تصمیم می گیرد نامه ناره را که ملک پاره کرده بود به دخترش بدهد تا شاید با خواندن آن کمی آرام شود و نبود مادرش را قبول کند.

چلبی سراغ پلیس می رود و می گوید: «نوه م از بی توجهی و ظلم پدرش به من پناه آورده بود. اونم نصف شب که ممکن بود هر بلایی سرش بیاد.» پلیس می گوید: «شما باید از دخترتون که حضانت ملک رو داره شکایت کنین.» وکیل چلبی می گوید: «ناره خارج از کشوره و ما اقدام به به دست آوردن حضانت ملک می کنیم. تمام شاهدها رو هم میاریم تا علیه سنجر شهادت بدن.» پلیس می گوید: «شما شکایت کنین. ما هم بررسی بیشتری انجام می دیم.» احمد دوست پسر سابق دودو سراغ او می رود و در غیاب یحیی می گوید: «من زنم رو ترک کردم و می خوام با تو باشم.» دودو داد می زند: «از من فاصله بگیر. من دارم با یحیی ازدواج می کنم. دیگه سراغ من نیا.» و از هم جدا می شوند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا