خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۱۶۱ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۱۶۱ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

زلیخا به خانه برمی‌گردد و از فادیک میخواهد به حامینه رسیدگی کند‌. ایلماز به شرکت می رود و با مژگان تماس میگیرد. مژگان پیش صباح الدین است. ایلماز می‌گوید که شرمین از هولیا پول گرفته تا شهادتش را عوض کند. صباح الدین با شنیدن این خبر کلافه می شود. همان لحظه ثانیه را به بیمارستان می رسانند و آنها بالای سر او می روند. غفور به شدت در راهرو گریه میکند و ناراحت است. گولتن نیز ناراحت است و غفور را دلداری میدهد. غفور کار ثانیه را تمام شده تصور میکند و از فکر اینکه بدون او چگونه میخواهد زندگی کند مدام گریه و داد و بیداد میکند. در دادگاه، هولیا برگه ای که از شرمین به عنوان مدرک گرفته بود و در آن گفته بود که شهادت دروغ داده است را به وکیل نشان میدهد و میپرسد که آیا با آن می‌توانند شهادت را عوض کنند. وکیل نگاهی به برگه کرده و می‌گوید که بعید میداند زیرا ممکن است قاضی بگوید که شهادت را به زور امضا کرده است. اما با این حال آن را نگه میدارد تا در صورت نیاز ارائه دهد. هولیا ناراحت و درمانده است. یکی از افراد خانه هولیا به دادگاه آمده و سراسیمه خبر آسیب دیدن ثانیه را میدهد و میگوید که او بیمارستان است. هولیا نگران شده و سریع به سمت بیمارستان می رود. خطیب به خانه فسون می رود و با عصبانیت سراغ شرمین را میگیرد. فسون میگوید که از او خبر ندارد.‌خطیب لباس زنش را که صبح تن شرمین بوده در خانه فسون میبیند و او را تهدید میکند که بگوید شرمین کجاست. فسون میترسد و میگوید که او قصد فرار به فرانسه دارد. خطیب او را رها کرده و بیرون می رود. فسون از اینکه شرمین باعث دردسر او شده کلافه می شود.

هولیا به بیمارستان می رسد. غفور با گریه میگوید که ثانیه مرده است. هولیا ناراحت شده و گریه میکند. همان لحظه صباح الدین بیرون آمده و به خاطر سر و صدای غفور به او تذکر میدهد و میگوید که حال ثانیه کاملا خوب است. هولیا از اینکه غفور به او چنین چیزی گفته بود عصبی می شود و خیالش راحت می شود. شرمین در جاده متوجه ماشینی می شود که او را تعقیب میکند. او پایش را روز گاز میگذارد تا با سرعت برود. او تصادف میکند و با یک درخت برخورد میکند. هولیا به اتاق ثانیه می رود. ثانیه برای او تعریف میکند که زلیخا او را هول داده است. هولیا ناراحت می شود.
یک پسر بچه به شرکت ایلماز آمده و خبر میدهد که در جاده تصادف شده است. ایلماز و چتین خودشان را می رسانند و متوجه می شوند که ماشین شرمین است. آنها سریع شرمین را که بیهوش است به بیمارستان می رسانند. هولیا در سالن بیمارستان شرمین را میبیند و تصور میکند که او به خاطر تصادف نتوانسته به دادگاه بیاید. او نگران است که شرمین نمیرد زیرا آن وقت دمیر آزاد نمی شود. ایلماز هولیا را می‌بیند و به او طعنه می زند که حالا با شهادت دروغین از شرمین میخواهد دمیر را که ثانی جنگاور بوده به ناحق بیرون بیاورد. هولیا با حرص می‌گوید که دمیر بیگناه است و شرمین حقیقت را میخواهد بگوید‌. تکین و بهیجه به سمت استانبول می روند. فکر بهیجه درگیر این است که چه مشکل مالی برای بهزاد وجود داشته که او را در استانبول خواسته اند‌‌. در زندان دمیر ناراحت است و فکرش مشغول حرفهای خطیب در مورد قرار زلیخا و ایلماز است ‌

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا