خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۶۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۶۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان سر همان میز می نشیند که قبلاً همانجا با جیلان رفته بود. وقتی جیلان به آنجا می رسه با دیدن هان ازش میپرسه که چرا؟ تو به من گفتی دیگه این رابطه نشدنیه یه خطای بزرگه این رابطه درست شدنی نیست من بهت اعتماد ندارم بعد چرارفتی دوست صمیمی منو تهدید کردی؟ بالکین به خاطر این رفتارهای تو بهش حمله عصبی دست داده! هان بهش میگه نمیدونم چرا همچین کاری می کنم؟! صفیه در خانه همش در حال نگاه کردن به حلقه اش است همش دستش میکنه و باهاش ذوق میکنه یک دفعه تلفن زنگ میخوره و با برداشتن میبینه که ناجیه. ازش میپرسه فکر کردی درباره جواب؟ چیه جوابت؟ صفیه بهش میگه ای بابا ناجی هنوز دربارش فکر نکردم ناجی بهش میگه انگشترو دستت کردی؟ می خوام ببینم اگه اندازه‌اش کوچک یا بزرگه بدم درست کنن، صفیه به دروغ میگه نه هنوز وقت نکردم دستم کنم خونه کلی کار دارم. ناجی ازش میخواد تا دستش کنه همان موقع حکمت از راه میرسه و بهش میگه که پریهان زنگ زده؟ صفیه بهش میگه نه بابا تو برو به کارت برس که یکدفعه چشمش به انگشتر صفیه میفته و میگه پس انداختی تو دستت! چقدر قشنگه خیلی بهت میاد، الماسه یا نه؟

صفیه با اشاره به بهش میگه که حرفی نزنه اما حکمت به حرفش ادامه میده. ناجی متوجه ماجرا میشه و می خنده بعد از رفتن حکمت صفیه به ناجی میگه بابا حواسش سرجاش نیست میدونی که داره همینطوری میگه میخواد منو حرص بده سپس برای اینکه بیشتر ضایع نشه به ناجی می‌گه من کلی کار دارم باید برم ناجی بهش میگه باشه برو شب بهت زنگ میزنم. هان به جیلان میگه تو میخوای رابطمون مثل قبل بشه پس من باید یه چیزهاییو بفهمم اینکه بالکین چرا هر سری که میام اونجاست؟ جیلان بهش میگه دلیلی نداره من زندگیمو برای تو باز کنم اما اینو میگم تا سوء تفاهمات برطرف بشه بالکین مثل برادرمه بعد از جدا شدنمون، او با مادرش برای من حکم خانواده‌مو داشتن و خیلی زحمت کشیدن واسم قبل از مرگش بالکین را به من سپرد و گفت که بیماری صرع دارد حواسم بهش باشه. هان بهش میگه من اینا رو نمی دونستم از جفتتون معذرت خواهی می کنم جیلان بهش میگه اما خیلی دیره فکر نمی‌کنم که ببخشتت در ضمم من دیگه نمی خوام که مثل قبل بشیم هان دلیلشو میپرسه که جیلان بهش میگه من فکر میکردم که میشه این رابطه مثل قبل بشه اما هرچی زمان گذشت متوجه شدم که تو اصلا تغییر نکردی و مثل قبلی به خاطر همین نشدنیه و بلند میشه تا از کافه بیرون بره که هان بهش میگه وقتی جفتمون تو شهریم چه جوری بشه؟ چه جوری بتونیم همدیگرو نبینیم؟

این حرفی بود که خودت قبلاً زدی جیلان بهش میگه قرار نیست توی شهر بمونیم و از اونجا میره. شب همگی سر میز شام هستند صفیه حسابی خوشحاله و باحالی خوب از همشون پذیرایی میکنه حکمت بهش میگه لازم نیست حالا انقدر ندید بدید بازی در بیاری انقدر ضایع رفتار کنی میخوای برو بالای میز برامون یه قر هم بده! هان میپرسه که دلیل شادی صفیه چیه؟ مگه چی شده؟ حکمت بهش میگه بالاخره بعد از یه قرن ازش خواستگاری کرده بهش انگشتر داده نریمان و هان که از چیزی خبر نداشتن جا می خورد و با چهره‌ای متعجب به صفیه نگاه می کنند. هان از صفیه میپرسه که حقیقت داره؟ صفیه چشم و ابرو میاد و بهش میگه بله مگه چیه؟ اشکالی داره؟ بهش میگه نه فقط خیلی واست خوشحال شدم مبارکه صفیه بهش میگه البته من هنوز بله نگفتم حکمت بهش کنایه میزنه و میگه آره خوب داره به موردهای دیگه هم فکر میکنه همگی خندشون میگیره. هان درباره تراپی از گلبن میپرسه گلبن بهش میگه که خیلی خوب بود بهش میگه که شنیدم رفتی دم در خانه بابای اسد. صفیه استرس میگیره و میگه رفتی اونجا؟ چی گفتی؟

اتفاقی که نیفتاد؟ گلبن میگه نه همه چیز خوبه خیلی خوب بود همان موقع در میزنن که وقتی هان در را باز میکنه با اسد روبرو میشه اسد می خواد تا گلبن را صدا بزنه اما گلبن استرس میگیره و میگه نکنه دوباره خانوادش ریختن به هم و اومده همه چیز رو تموم کنه؟ سپس با ترس و دلهره همگی به دم در خانه می روند. گلبن دلیل اومدنش میپرسه که اسد میگه الان بهتون میگم ولی اینجا دم در؟ حکمت تعارف میکنه که صفیه میگه نمیتونه بیاد، حکمت میگه چطور ناجی میتونه این بچه نمیتونه؟ گلبن هم طرفداری می کنه که صفیه راضی میشه تا اسد را به داخل خانه راه بده. همگی به اسد چشم دوختن که صفیه کلافه میشه و بهش جونمون به لبمون رسید بگو دیگه! اسد میگه که پدرم منو گذاشت کنار حکمت ناراحت میشه که ضافه میکنه که برام مهم نیست دیگه که همچین پدری تو زندگیم باشه یا نه سپس به همشون میگه می خوام بیام تو خانواده شما و با شماها خانواده جدید بسازم اسد به گلبن میگه به نظر من دوران نامزدی خیلی طولانی شده هفته دیگه ازدواج بکنیم گلبن؟ گلبن جا خوره و با تعجب به همه نگاه می کنه سپس بهش میگه یعنی سال جدید و با هم شروع کنیم؟

‏اسد تایید می کنه سپس بهش میگه یعنی درخت کریسمس خودمون رو با هم دیگه درست میکنیم؟ اسد تایید میکنه گلبن حسابی خوشحال میشه و موافقتش را اعلام میکنه سپس اسد پیش حکمت میره تا دستش را ببوسه که گلبن یاد حرف های خودش میوفته که به دکتر می گفت من تمام تلاشمو می کنم تا بتونم دست پدرم را ببوسم و برای این لحظه، ثانیه شماری می کنه سپس از سر جایش بلند میشه و به طرف پدرش میره و بهش میگه بابا دستتو دراز کن حکمت جا میخوره و میگه چی شده دخترم؟ واسه چی؟ او میگه می خوام دستتونو ببوسم حکمت بهش میگه نیازی نیست دخترم باید پاشم برم دستامو بشورم سپس به صفیه میگه دستمال ضدعفونی چیزی نداریم؟

گلبن به پدرش میگه نمیخواد بابا جان دستای شما برای من همیشه تمیز بوده سپس دستش را می بوسد و همگی جا می خورند حکمت خوشحال می شه و می گه پس من براتون پیانو میزنم. فردای آن روز گلبن لباس عروسی و کفش نگاه میکنه و لبخند میزنه سپس به ایزی لایفی که قبلا خواهرش براش خریده بود نگاه میکنه با خودش کلنجار میره تا اونو قبول کنه سپس کنار وسایل و کنار وسایل عروسیش میزاره آنها کارت دعوت عروسیشان را بین همه پخش می کنن حسابی خوشحال میشه. آنیل با دیدن کارت تو خودش میره از طرفی بایرام حسابی ناراحت میشه آنیل میره پیش اسرا و میگه بیا باهم دیگه بریم به عروسیشون تا باهم دیگه حسرت بخوریم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا