خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۸۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۸۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان همانطور که بی حال و داغون روی زمین افتاده صفیه را بالا سرش میبینه و بهش میگه ببخشید آبجی نتونستم که خودمو به موقع برسونم سپس نریمان و جیلان بهش کمک می‌کنند و با همدیگه او را به بیمارستان می برن. بعد از رفتن هان، ناجی که حسابی حالش گرفته شده دست دخترش تومریس را میگیره و از خانه حکمت خان بیرون میره. ممدوح جلویش را میگیرد و از آنجایی که میدونه ناجی خونه ای نداره ازش می خواد تا پیش او بمونه ناجی هم ناچاراً قبول میکنه. بعد از رفتن همه صفیه با بغض و ناراحتی به جای خالی قاب عکس مادرش زل میزند و به این فکر میکنه که باید عکس مادرش را برگردونه. حکمت وقتی صفیه را میبینه بهش میگه یه وقت اون کارو نکنیا! ناجی خیلی کارها برای تو کرده با این کاری که تو سرت داری ناامیدش نکن! صفیه با ناراحتی و بغض به پدرش میگه مگه ندیدی بابا؟ چه جوری برق امیدو توی چشماش کشتم؟ دیگه فکر کنم، منصرف شده از ازدواج با من.

حکمت بهش گوشزد میکنه که اگه عکس مادرتو برگردونی نور امید چشمای منم هم کور میکشه نزار آرزو به دل بمونم و با حالی گرفته از اونجا میره. ناجی وقتی تومریس را میخوابونه به سالن برمیگرده، ممدوح کنارش می نشیند و او را دلداری میده و میگه غصه نخور ناجی، همه چیز درست میشه بذار حال هان خوب بشه دوباره جشن میگیرید و از همان جایی که بودین دوباره ادامه میدین. ناجی لبخند تلخی میزنه و میگه نه فکر نکنم ممدوح خان ما الان از جایی که قبلا هم بودیم خیلی عقبتریم میدونی الان صفیه چیکار میکنه؟ میره قاب عکس های مادرش را سر جایش می گذارد و شروع میکنه ازش عذرخواهی کردن، لباس عروسشو در میاره و میزاره تو پلاستیک به عنوان زباله و لباس های مادرش را می پوشد. جایی که الان هستیم خیلی عقب‌تر است جاییه که بودیم اوضاع خیلی بدتره از اون چیزیه که فکر می کنید. ممدوح بهش یادآوری میکنه که هیچ وقت فراموش نکن قبل از اینکه تو بیای صفیه آدمی بود که حتی به هیچکس یه صبح بخیر هم نمی گفت اصلاً با خوش رویی برخورد نمی کرد و هر چیز قشنگ و زیبا را برای خودش ممنوع کرده بود ولی از وقتی که تو اومدی خیلی چیزا فرق کرده اون داره همه تلاششو میکنه.

ناامیدش نکن! گلبن در سالن خانه پدرش روی مبل نشست و در حالی که سر روی شانه اسد گذاشته با ناراحتی و چشمانی گریان بهش میگه بلاخره همون چیزی شد که مادرم همیشه میگفت همیشه به آبجی می گفت توی بهترین روز زندگیت غمو تجربه می کنی اینو مطمئن باش. نریمان وقتی با هان فردای آن شب به آپارتمان برمیگرده میبینه که رویا با ترس و نگرانی جلوی در آپارتمان منتظران آنهاست و وقتی هان را میبینه خیالش راحت میشه و میگه خدا رو شکر که حالت خوبه داشتم از نگرانی دیگه میمردم. هان از نریمان میخواد تا به خونه بره. وقتی هان با رویا تنها میشه بهش میگه ازت یه چیزی می خوام، امیدوارم نه نگی! دیگه نمیخوام به اون زباله‌دانی بری. رویا ازش دلیلشو میپرسه و میگه واسه چی؟ آنجا که اتفاقی واسم نمی افتد تا الان مگه اتفاقی افتاده؟ اما هان حرف خودش را میزنه و وقتی میبینه او قانع نمیشه کلافه و عصبانی میشه و بهش میگه میخوای بدونی واسه چی؟ چون یه دختر بچه هستی که اصلاً حتی توان مراقبت از خودشو هم نداره دیگه جون یه عذاب وجدان دیگر را من ندارم اگه بلایی سرت بیاد نمیدونم باید چیکار کنم!

رویا وقتی حرف های تحقیر آمیز هان را میشنوه دلش میشکنه و با چشمانی پر از اشک به خانه بر می گرده. هان وقتی به اتاقش میره صفیه کنارش می نشیند. هان با لبخند به صفیه نگاه میکنه و میگه برات جبران می کنم آبجی همه چیز درست میشه اما صفیه با ناراحتی میگه نه دیگه هیچ چیزی درست نمیشه لباس عروسمو می خوام بدم به یه نفر که نیازمنده دیگه بهش احتیاجی ندارم. هان وقتی این حرفهای صفیه را میشنوه ناراحت میشه و میگه اگه همچین کاری کنی من تا آخر عمرم نمیتونم خودمو ببخشم. صفیه به سمت خانه ممدوح خان میره و وقتی ناجی را روی کاناپه میبینه ازش می خواد تا پیشش بیاد و با هم صحبت کنند اما ناجی حتی به صفیه حتی دیگه نگاه نمیکنه و با ناراحتی به زمین چشم دوخته و میگه حال بلند شدن از جامو ندارم، صفیه که نمیتونه به اونجا بره از دم در میگه نمیدونم چندین باره که ناراحتت کردم اما بازم اومدم ازت عذرخواهی کنم و با ناراحتی به خانه بر میگرده. وقتی به سالن خونه نگاه می کنه خنده عصبی می کنه و با حالتی تمسخر آمیزی اتفاق‌هایی که میخواست بیفته را میگه و با عصبانیت همه چیز را میکنه و دور می اندازد.

هان پیش ناجی میره و ازش عذر خواهی می کنه و میگه ازت می خوام فقط یک بار بهم فرصت بدی تا برات جبران کنم ناجی بهش میگه همه تصادف و اینجور چیزا دروغ بود آره؟ تو از قصد نیومدی! هان حرف او را انکار میکنه و میگه فقط ازت می خوام بهم اعتماد کنی و بهم فرصت جبران بدی. صفیه به اتاقش بر می گردد و به عکس مادرش که رو زمینه نگاه میکنه و مردده که به دیوار نصب کنه یا نه اما یاد روز مرگ مادرش میفته که بهش گفته بود میدونی برای چی بیشتر از خواهر برادرت تو رو اذیت میکردم؟ واسه اینکه تو خیلی بیشتر شبیه منی از اونجایی که دیگه زورم به خودم نمی رسید روی تو تلافی می کردم سپس دستشو دراز می کنه و ازش میخواد تا دستش را بگیرد و بهش قول بده که بعد از مرگش او را فراموش نمیکنه. صفیه دست مادرش را می‌گیرد و قول میده اما حسیبه بهش میگه الان که دستمو گرفتی مطمئن باش که بعد از مرگمم تو اون دنیا راحتت نمیزارم من همیشه باهاتم سپس می خندد که صفیه حسابی میترسه. صفیه عکس مادرش را تو دستش میگیره و میگه من مثل تو نمیشم میدونی چرا؟ چون برخلاف تو خیلی ها هستن که منو دوست دارن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا