خلاصه داستان قسمت ۱۸۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۸۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۸۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۸۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه روپوشش را می پوشد و قاب عکس های مادرش را در کیسه زباله میزاره سپس به دم در خانه ممدوح خان می رود. آنجا ناجی را صدا میزنه. وقتی ناجی پیشش میره ازش میپرسه که چی شده؟ صفیه میگه حاضر شو باید بریم یه جایی. ناجی میگه کجا؟ صفیه بهش میگه مراسم خداحافظی داریم سپس به طرف واحد بالا میرود. ناجی که حسابی شوکه شده به دنبالش می رود تا ببینه ماجرا از چه قراره! صفیه قاب عکس های مادرش را در اتاق زباله می گذارد و همان جا با خیال مادرش چشم تو چشم می شود مادرش بهش میگه تو هم منو فراموش کردی توهم منو گذاشتی اینجا اماصفیه بهش بی اعتنایی می کند و از آنجا بیرون می آید. وقتی ناجی ماجرارو ازش میپرسه صفیه بهش میگه اومدم قاب عکس های مادرمو اینجا بزارم خواستم تو هم باشی. ناجی لبخند میزنه و میگه خودت همچین کاری خواستی انجام بدی؟ صفیه با کمی ناراحتی بهش میگه بابا جلومو گرفت و نزاشت بزارم ناجی کمی تو ذوقش میخوره اما قبول می کنه ولی بهش میگه اگه اینکار انقدر واست سخته و ناراحتت میکنه احتیاجی نیست برو برگردان سرجایشان صفیه بهش میگه نه فقط دوری تو سخته من مجبورم به دوست داشتن تو ناجی.

ناجی لبخندی عمیق میزنه. صفیه ازش میپرسه که منو بخشیدی دیگه؟ من از مادرم هم گذشتم بگو که منو بخشیدی! ناجی بهش میگه نه، هنوز یک کار مونده که ببخشمت. یادته دوران دبیرستان یه اردو می‌خواستند ما را ببرند اما مادرن نزاشت؟ صفیه به یاد میاره و تایید میکنه ناجی بهش میگه ازت می خوام باهم به اونجا بریم. صفیه جا میخوره و میگه نمیشه ناجی تو که میدونی من نمیتونم جایی برم، ناجی بهش میگه یه روز میریم شب هم برمیگردیم. صفیه مخالفت میکنه که وقتی ناراحتی ناجی را میبینه ناچاراً قبول میکنه. ناجی حسابی خوشحال میشه. گلبن به خانه اسرا میره تا باهاش درد و دل کنه و ازش کمک بخواد وقتی اونجا میره بهش میگه اومدم یه چیزیو اعتراف کنم. بعد از گذشت این همه از روزهای مشترکم با اسد هنوز نتوانستم کنارش بخوابم من دوست ندارم به چشم یک دختر بچه منو دوست داشته باشه می خوام مثل یه زن باشم واسش اومدم اینجا ازت کمک بگیرم. اسرا که منظور گلبن را متوجه شده اول کمی جا میخوره ولی سپس بهش میگه کافیه یه شب رمانتیک و عاشقانه واسش درست کنی.

مثلاً براش یه شام خیلی خوشمزه که دوست داره درست کن. به خودت برس، کمی آرایش کن، لباس قشنگ بپوش و هر از گاهی جلوش به موهات تاب بده، خیلی هم من که دیگه حوصله سر بر باشه. گلبن خوشحال میشه و قبول میکنه و به همه کارهایی که او گفته عمل می کنه. وقتی اسد شب به خانه میاد از ظاهر متفاوت گلبن حسابی جا میخوره سپس وقتی وارد خانه میشه با دیدن میزی که چیده حسابی جا میخوره و ازش می پرسه که امشب خبریه؟ مهمون داریم؟ چیزی شده؟ گلبن بهش میگه نه فقط خواستم برات متفاوت باشم اسد خوشحال میشه و لبخند رضایت بخشی میزنه. سپس ازش تعریف میکنه و میگه رژ قرمز خیلی بهش میاد گلبن از طریف اسد ذوق می کنه و ازش میخواد تا عطری که زده را بو کنه.

اسد اول جا میخوره و میگه واقعاً؟ سپس وقتی نزدیک گلبن میشه، او نفسشو بند میاره و بهش میگه من دارم همه تلاشمو می کنم تا هر روز بهت نزدیک تر بشم تا لایق این صبرت باشم اسد لبخند رضایت بخشی میزنه و بهش میفهمونه که درکش میکنه. هان به خانه جیلان میره و اونجا جیلان بهش میگه که من ماجرای تصادفتو باور نکردم هرچی که هست همین الان راستشو بهم بگو اما هان حقیقت را نمی گه و رو حرفش میمونه که من دروغ نگفتم، او ناچارا قبول میکنه. هان بعد از خانه جیلان به همان خرابه ای میره که مازو اونجا زندانیش کرده بود و داد می زنه که کجایی ترسو؟ بیا اینجا رو در رو با هم صحبت کنیم! مرد و مردونه! اما اونجا با جیلان روبرو میشه که حسابی جا میخوره و بهش میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ جیلان بهش میگه وقتی راستشو بهم نمیگی منم تعقیبت کردم حالا هم بگو ماجرای اینجا چیه؟ هات ناچار میشه که تمام ماجرا را برایش تعریف کنه و ازش می خواد تا دیگه همچین کار خطرناکی نکنه، چون کار اون مازو نصفه‌ نیمه مونده و احتمال داره به او هم صدمه بزنه.

جیلان میگه به پلیس گزارش بده اما هان بهش میگه برم چی بگم؟ برم بگم تو آشغالا با هم درگیر شدیم بعد منو بست به صندلی و زندانیم کرد؟ فردای آن شب وقتی صفیه حاضر شده و میخواد به سفر با ناجی بره همه خانواده او را بدرقه میکنند. صفیه تمام تلاششو میکنه و دنبال بهونه‌ای هست تا به سفر نره و به پدرش میگه بابا من اگه برم کی ازت محافظت کنه و مراقبت باشه و غذا واست درست کنه! میخوای نرم؟ حکمت میگه نه اوکشان هست تو برو به مسافرتت برس. صفیه به گلبن میگه پس کی به درد و دلت گوش کنه میخوای نرم بمونم پیشت؟ گلبن با خوشحالی میگه نه تو برو من امروز خیلی حالم خوبه سپس به هان و نریمان میگه شما چی؟ باهام کاری ندارین تو خونه؟ می خواین بمونم واستون غذای خوب درست کنم؟ اما آنها هم میگن نه تو برو به مسافرت برس ما هیچی لازم نداریم. صفیه ناچارا مجبور میشه با ناجی راهی سفر بشه. وقتی به اونجا می‌رسند صفیه از دیدن اون همه برف به وجد میاد سپس حسابی خوشحال میشه و ذوق میکنه.

صفیه خیلی دوست داره برف را لمس کنه اما نمی تونه ناجی بهش میگه خیالت راحت باشه صفیه برفها خیلی تمیزه و برای اینکه بهش بفهمونه مقداری برف میخوره و میگه ببین چقدر تمیزه؟! من حتی میخورم ازش!! صفیه میترسه و ازش میخواد تا به این کارش پایان بده و کمی از برف را لمس میکنه و حس خیلی خوبی بهش داده میشه. همان موقع گوله برفی به سمتش پرتاب میشه که با برگشتن میبینه گلبنه. صفیه ازش میپرسه تو اینجا چیکار می کنی؟ او میگه بهم قول داده بودی که با هم آدم برفی درست کنیم سپس یکی یکی تمام اعضای خانواده اش به اونجا میان و صفیه از دیدن آنها حسابی خوشحال میشه و با همدیگه برف بازی می کنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا