خلاصه داستان قسمت ۱۸۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۸۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۸۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۸۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

رویا از طرز حرف زدن هان که حسابی دلخور شده با گریه به خانه اسرا برمی‌گردد و مدام به بیرون نگاه میکنه و گریه میکنه و با هیچ کسی صحبت نمیکنه. اسرا از آنیل کمک میخواد تا پیشش بیاد و او را دلداری بده و ازش بپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ او متوجه میشه که هان باهاش بد رفتاری کرده سپس رویا بهش میگه من تصمیم گرفتم از اینجا برم دلم خیلی واستون تنگ میشه آنیل در آغوشش می گیره و قول میگیره که زود به زود پیشش بیاد و بهش سر بزنه سپس برای اینکه حال و هوای رویا عوض بشه پیشنهاد میده تا صدف بخورن. رویا به آنیل میگه وقتی از اینجا برم خیلی دلم واستون تنگ میشه و به اسرا میگه تصمیم خودمو گرفتم می خوام از اینجا برم دیگه توان ندارم که اینجا بمونم جیلان هم خوب باهام برخورد کرد با اون مشکلی ندارم اما هان… و گریه می کنه. اسرا او را در آغوش می گیره و آرومش میکنه آنیل می‌گه دست خودش نیست همیشه همینجوریه الان توان محبت و خوبی تورو نداره مثل این میمونه که تو یه جای گرم یه دفعه برف بیاد ماهی ها میمیرند چون توان تحمل هوای سردو ندارند رویا تایید میکنه و میگه آره درست میگی اسرا با تعجب ازش میپرسه الان فهمیدی چی گفت؟ رویا میگه خیلی واضح گفت تو چطور نفهمیدی؟

شب حکمت سر میز شام دوباره به نریمان میگه که فکر نکن یادم رفته هنوز فراموش نکردم شب منو تنها گذاشتی و رفتی بیرون صفیه بهش نگاه میکنه که اون میگه ای بابا من که گفتم بابا جون من خواب بودم جایی نرفتم حکمت درباره غذای مورد علاقه ناجی میپرسه و وقتی میبینه اونم سبزیجات دوست داره میگه بازم یه بدسلیقه دیگه خوبه به همدیگه خیلی میاین. ناجی از حکمت میپرسه غذای مورد علاقه شما چیه؟ حکمت میگه اسکندر کباب با کره زیاد همیشه وقتی کارنامه‌شو میگرفت با هم دیگه می رفتیم می خوردیم همه نمراتش ۲۰ بود ناجی میپرسه کیو میگین؟ حکمت میگه عمر پسرم، کلکسیون قلم داشت، قلم های مختلف! بهم میگفت هر جای دنیا که برم از اونجا واست نامه مینویسم و باهات در ارتباطم. نریمان میپرسه اون قلم ها الان کجان؟ حکمت با ناراحتی میگه باید کجا باشند؟ مادرت همه اونارو انداخت دور از روی حسادتش! صفیه بهش میگه نه بابا مامان هیچیو نمیتونه دور بندازه احتمالا بالاست اگه بخوای میرم میگردم واست پیدا می کنم! حکمت میگه چی میگی؟ اون نریمانو هم که بچه اش بود انداخت تو سطل آشغال!

نریمان با شنیدن این حرف حسابی ناراحت میشه و از سر میز بلند میشه. صفیه میره دلداری بده اما موفق نمیشه و وقتی برمیگرده ناجی بهش میگه حالا بابات همینجوری یه چیزی گفته جدی نگیر میدونی که حواس پرتی داره! صفیه میگه نه بابا چیزیو دروغ نمیگه، حقیقت داره! ناجی تعجب میکنه. نریمان که حالش حسابی داغونه با شنیدن حرفی که پدرش گفته به دم در خانه ممدوح خان میره و اگه را در آغوش می‌گیرد و ازش میخواد تا چند دقیقه اونجا پیش آنها باشه آنها هم قبول میکنند. هان جیلان را به خانه‌اش میرسونه و میگه برای محض احتیاط تنها خونه نمون به بالکین بگو بیاد پیشت قفل در خونتم باید عوض کنم. هان بعد از رسوندن جیلان به اون خرابه برمیگرده و داد میزنه کجایی عوضی؟ قول میدم باهات کاری نداشته باشم، مازو مشتی تو صورتش میزنه و میگه ولی من قول نمیدم. هان با عصبانیت میگه اگه تو بچگی بهت بدی کردم چرا این همه وقت صبر کردی الان اومدی تلافی؟ مازو میگه چون اونموقع چیزی واسه از دست دادن نداشتی از همه خانواده‌ات بدت میومد ولی الان نه، همه اونا واست باارزش شدن.

همان موقع حمکت به مازو زنگ میزنه و میگه بیا چه حلال زاده‌ست وبه هان میگه اگه جواب ندم نگرانم میشه، سپس مازو رو پخش صدا میزاره و بعد از احوال پرسی از مازو بهش میگه دلم تنگ شده واست فردا بریم بیرون؟ مازو قبول میکنه و هان حرص میخوره. حکمت به اتاقش میره تا بخوابه و رو کاغذ مینویسه که فردا با عمر قرار داری یادت نره و کنار تختش میزاره.نریمان وقتی به خانه برمیگرده صفیه و ناجی به استقبالش می روند و سعی می کند او را آرام کند ناجی به نریمان می‌گه اونجوری که تو فکر می کنی نیست نریمان می‌گه خیلی ممنونم استاد ناجی ولی من پدرمو خوب میشناسم، صفیه پیشنهاد میده تا برن عکس های خانوادگی و دوران بچگی را ببینند اما نریمان میگه باشه واسه یه روز دیگه آبجی البته اگه مامان اونارو هم ننداخته باشه دور! ناجی خمیازه میکشه و به صفیه میگه بریم بخوابیم دیگه صفیه کمی هول میکنه و میگه باشه برم وسایل بافتنیمو جمع کنم بعد، صفیه از استرس اصلا نمیتونه بخوابه فردا صبح وقتی بیدار میشه میبینه که ناجی بهش زل زده، سپس منتظره تا بیرون بره که بتونه لباس هایش را عوض کنه‌.

هان وقتی میخواد بره ناجی جلوشو میگیره. هان بهش میگه چیه؟ آبجی نمیزاره از حموم دوباره استفاده کنی؟ این مشکل خودتونه باهم حلش کنین! ناجی میگه نه دوباره بهم یه حمله دست داد، هان جا میخوره و میگه کی؟ چجوری؟ ناجی میگه تو هتل که بودیم هان میگه چیزی نیست نترس ولی اگه میخوای خیالت راحت بشه میبرمت دکتر ولی ازت خواهش میکنم به کسی چیزی نگو. صفیه تصمیم میگیره یه غذای جدید درست کنه به خاطر همین لپ تاپ نریمان را قرض میگیره و طرز تهیه خوراک گل کلمو توش میبینه سپس شروع به درست کردن میکنه که حکمت از فرصت استفاده کرده و پنهانی از خانه خارج میشه. وقتی جلوی در میرسه میبینه هان اونجا وایساده تعجب میکنه و میگه تو چرا هنوز نرفتی؟ هان بهش میگه نمیرم خواستم امروزو با پدرم وقت بگذرونم حکمت خوشحال میشه و بهش لبخند میزنه و باهم از ساختمان خارج میشن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا