خلاصه داستان قسمت ۱۹۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۹۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۹۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۹۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

گلبن وقتی صبح از خواب بیدار میشه می بینه که شنور خانوم روی کاناپه نشسته. پیشش میره و بهش میگه اصلا نخوابیدی دیشب نه؟ شنور بهش میگه خوابم نمیبرد گلبن ازش می پرسه که چرا داری گریه می کنی؟ شناور میگه بخاطر اسد. اون همیشه منو یه زن قوی میدید یه زنی که از پس خودش بر میومد ولی الان با این وضعیت داره منو میبینه و از ناراحت شدن او دارم زجر می کشم. گلبن بهش میگه شما قوی هستین ضعیف نیستین با اولین دستی که روتون بلند کرده از خانه بیرون زدید یعنی یه زن جسور هستید شنور می گه نه گلبن سالها طول کشید که تا تونستم بزنم از خونه بیرون دفعه اولش نبود هیچکی نمیدونه فقط دارم به تو میگم و ازت خواهش می کنم که به اسد چیزی نگی که وضع روحیش از اینی که الان هست بدتر نشه. گلبن قبول میکنه و میگه خیالتون راحت باشه اما اسد تمام این حرفها را شنیده و خودش را به خواب میزنه که مثلاً چیزی نشنیده و اشک هایش را پنهانی پاک میکنه. گلبن دست شنور را می گیره و می گه آدما کسایی که دوسشون دارند را لمس میکنند او لبخند میزنه و موهای گلبن را نوازش میکند.

صفیه لباس مخصوص شستشویش را پوشیده و به اتاق هان میره و با دیدن درو دیوار اونجا یاد تمام شبهایی میوفته که هان دیر وقت به خانه بر می گشت و الان که دلیل دیر اومدنشو فهمیده چندشش میشه و یاد رفتارهای تحقیر آمیز هان نسبت به خودش و گلبن میوفته که آنها را مریض روانی میدونسته و فکر می‌کرده که خودش سالمه و با عصبانیت به تمیز کردن اتاقش می پردازد. هان به خاطر اینکه خواهرش همه چیز را فهمیده درمانده تر از همیشه شده و از اونجایی که جایی نداره بره به خانه جیلان میره بر روی راه پله ها می نشیند. بالکین با دیدن او ازش می خواد تا سریعاً از اونجا بره تا جیلان او را ندیده اما جیلان وقتی صدای آنها را میشنوه بیرون میاد و با دیدن هان جا میخوره و بهش میگه که داخل بره. حکمت در اتاقش یادداشت هایی که درباره عمر نوشته بود تا یادش نرود را پاک میکنه. اسد به گلبن میگه با مامان برین بیرون اون الان احتیاج داره تا یه آب و هوایی عوض کنه اینجوری برای حالش هم خوبه یه صبحانه خوب بیرون بخورین اگه برات سخته فلاسک چای با خودت ببر اما گلبن قبول میکنه و میگه میرم بیرون احتیاجی به فلاسک هم نیست بیرون خودم سفارش میدم اسد با شنیدن این حرف خوشحال میشه.

گلبن وقتی به شنور پیشنهاد بیرون میده او به بهانه کبودی صورتش میخواد تا بزار واسه یه روز دیگه اما گلبن میگه با پنکیک خودم درستش می کنم. او کبودی را از بین می بره و وقتی میخواد از خانه خارج بشه. همزمان اوکشان در خانه را باز میکنه که شنور با دیدن او تمام سعیش را میکنه تا صورتش را بپوشاند و آنها چیزی نبینند اما اوکشان متوجه میشه و بعد از رفتن آنها به ممدوح میگه من این نگاهو میشناسم ایشالله دستش بشکنه ممدوح که متوجه میشه حسابی حالش گرفته میشه. هان برای جیلان تعریف میکنه و میگه دیشب خواهرم منو دید نمیدونم باید چیکار کنم اون اصلا منو نمی بخشه جیلان او را دلداری میده و میگه تو خیلی خودت خوب میدونی که هرکاری هم بکنی صفیه آخرش تو رو میبخشه اون تورو مثل بچه خودش دوست داره. هان با ناراحتی میگه من لیاقت دوست داشتن تو و خواهرم صفیه را ندارم جیلان از این حرفا کلافه میشه و میگه اگه فکر می کنی ارزششو نداری حداقل میتونی که شکرگزار باشی و قدرشو بدونی. بعد از چند دقیقه هان حاضر میشه و از خونه جیلان هم بیرون میاد.

گلبن و شنور به رستوران رفتن و گلبن کلی غذا سفارش داده شنور بهش میگه این همه احتیاجی نبود! گلبن بهش میگه مگه چند بار می تونیم همچین چیزی را تجربه کنیم؟ و برای اینکه بهش ثابت کنه که تغییر کرده و خوشحال بشه کمی از غذا هم میخوره سپس شروع میکنه برای شنور تعریف کردن و می گه منم خیلی کتک خوردم اصلاً حد نداره و در آخر بهش میگه ولی به نظر من هیچ کدوم از ما حقمون نبود که کتک بخوریم حالا هر چقدر که میخواد دلیلش بزرگ‌باشه. اسد در نبود گلبن و مادرش سریعاً به برادرش زنگ و بهش میگه چرا این همه مدت بابا این کار را می‌کرد و شما جلوشو نگرفتین؟ چرا هیچ سعی نکردین؟ چرا به من هیچی نگفتین؟ برادرش بهش میگه اون موقع که شما اومده بودین اینجا و به زندگیت می‌رسیدی من تمام سعیمو می کردم تا مامان از بابا جدا بشه اما هر سری مامان برمیگشت بعد از یه مدت هم بابا دیگه به این کارش ادامه نداد و من فکر کردم که دیگه آدم شده همچین کاری نمیکنه. اسد بهش میگه که میخواد تمام کارهای طلاقو انجام بده تا مادرشو از اون مرد آزاد کنه.

همان روز که روز عشقه دختر و پسری به کتابخانه ناجی میرن و مرد میخواد تا برای اون دختر کتاب هدیه بگیره و صفحه اولش رو تو یه فرصت مناسب یادداشتی مینویسه ناجی با دیدن اون پسر و دختر یاد خاطراتش با صفیه در کتابخانه می افته و لبخند عمیقی روی لبهایش نقش میبنده، به خاطر همین موقع حساب کردن ناجی از این پسر هیچ پولی دریافت نمی کنه و بهش میگه از طرف من برو چای مهمونش کن و یه روز قشنگیو ثبت کنید، پسر خوشحال میشه و ازش تشکر میکنه. بعد از رفتن آنها اگه فکری به سرش میزنه و او هم همین کار را می کنه از آنجایی که پولش کمه ناجی بهش تخفیف خوبی میده سپس تو نوشتن یادداشت از ناجی کمک می‌گیرد….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا