خلاصه داستان قسمت ۱۹۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۹۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۹۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۹۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

بایرام با نگرانی به دم در خانه ممدوح خان میره و بهش میگه که چند روزی هست از اوکشان خبر ندارم حالشون خوبه؟ اتفاقی افتاده؟ ممدوح بهش میگه هنوز متوجه نشدی چه اتفاقی افتاده؟ بایرام که به حالت سوالی و نگرانی بهش نگاه میکنه میپرسه چی شده؟ ممدوح بهش میگه اون عکس روی یخچال چی بود؟ چرا هنوز بر نداشتیش؟ بایرام که تازه متوجه شده چه اتفاقی افتاده به ممدوح میگه وای من اصلا اونو یادم رفته بود که بردارم ممدوح بهش میگه اوکشان تو زندگی خیلی سختی کشیده الان فکر میکنه که برای فراموش کردن گلبن بهش نزدیک شدی بایرام برای اینکه همچین احساسی به ایشان داده و حالشو بد کرده خیلی ناراحت و پشیمونه. صفیه به خانه گلبن میره و از آنجایی که میدونه شنور اونجاست آرام بهش میگه که هان را به خانه راه داده و شب میخواد که او و اسد هم بیان اما گلبن قبول نمیکنه به خاطر رفتاری که با اسد داشته صفیه میگه من با این کار می خوام هان و اسدو با همدیگه رو به رو کنم و باهم دیگه آشتی کنن. همون موقع شرور از راه میرسه و گلبن برای عادی جلوه دادن ماجرا بهش میگه که صفیه برای خوش آمد گویی به شما آمده.

صفیه به ناچار به داخل می رود و به شنور هم میگه شما هم شب با گلبن و اسد بیاین. شنور تشکر میکنه و دعوت بودن در جشن حنابندان را بهونه میکنه و میگه من نمیتونم بیام گلبن هم بهش میگه منم نمیتونم بیام آبجی می خوام با مامان شنور برم حنابندان صفیه چشمش به خونه نامرتب و کثیف گلبن میافته و سریعا از آنجا بیرون میده. هان به دم در خانه جیلان میره و بهش میگه که بامیه که دوست داری گرفتم او با خونسردی میگه خیلی شیرینه دیگه دوست ندارم. هان بهش میگه اومدم تا درباره اتفاقهای اخیری که بینمون افتاده صحبت کنیم اما جیلان قبول نمیکنه و کار داشتنشو بهونه میکنه. هان به جیلان میگه صفیه امشب همه را شام دعوت کرده و گفته که به تو هم بگم جیلان تشکر میکنه و میگه ببخشید ولی نمیتونم بیام کار دارم‌ صفیه به اتاقش می رود و لباسهای ناجی را از روی تخت برمیدارد و بو میکشد و احساس دلتنگیش بیشتر میشه سپس نامه مینویسه و به آنیل میده تا به دست ناجی برسونه. ناجی وقتی نامه را باز میکنه میبینه که او نوشته همانجا همان ساعت همیشگی. ناجی با خواندن نام لبخند می زند.

گلبن پیش دکتر میره و بهش میگه چیزی که گفتین انجام دادم بالاخره تونستم یک کیسه زباله را دور بندازم دکتر لبخند عمیقی میزنه و او را تشویق میکنه و میگه آفرین کار خیلی بزرگی کردی. گلبن ناراحت میشه و میگه من از کلمه آفرین خوشم نمیاد یاد روزی میافتم که اولین بار مامانم بهم گفت آفرین همان روزی که خودمو تو مدرسه خیس کردم. سپس یاد روزی میافته که کارنامه اش را گرفته بود و تمام نمراتش عالی بود فقط نمره انضباطش کم بود به خاطر خیس کردن خودش و تو آسانسور رفته بود و از ترس گریه میکرد وقتی هان فهمید رفت بهش گفت که اتفاقی نمیافته آبجی من حلش می کنم و لاک غلط گیر میاره و جلوی انضباطش مثل بقیه که معلمشون نوشته بود موفق باشید همونو مینویسه. ناجی به سر قرار با صفیه میره و وقتی او را از دور میبینه لبخند میزنه و یاد دوران گذشته می افتد. ناجی بهش میگه چه جوری اومدی اینجا؟ صفیه لبخند میزنه و به یاد دوران گذشته میگه مامانو پیچوندم و اومدم بعد جفتشون میخندن. سپس صفیه از دلتنگی هاش میگه که از شدتش لباسش را بو کشیده بود.

ناجی از این کار صفیه تعجب میکنه و میگه واقعاً همچین کاری کردی؟ صفیه تایید میکنه سپس درباره آرزوهای دوران نوجوانیشان حرف میزنند. صفیه میگه به همش رسیدیم به غیر از شنا کردن تو دریا. ناجی لبخند میزنه و میگه بزار هوا گرم بشه تابستون بشه شنا هم می کنیم سپس یاد مریضیش میوفته و به صفیه میگه اینو لازم دارم ازت بشنوم که خودتو بد شگون نمیدونی! صفیه لبخند میزنه و میگه به نظرت اگه همچین فکری میکردم میتونستم انقدر خوشحال و خوشبخت باشم؟ گلبن با دکتر درباره هان حرف میزنه در حالی که عصبانیه بهش میگه این همه مدت ما را فریب می داده و بهمون دروغ می‌گفته در حالی که من و خواهرم صفیه سعی میکردیم تا خونه را تمیز کنیم و تمیز نگه داریم اما هان میرفته بین زباله ها و اونجا می خوابیده و با اونا سروکله می زده! دکتر وقتی عصبانیت گلبن را میبینه بهش میگه فکر می کنی فقط هان خانه را کثیف می کرد؟ مثلاً زباله های طبقه بالا چی؟ اونا کثیف نمی کنند؟ گلبن بهش میگه اونا زباله نیستند. دکتر بهش میگه پس چرا دیشب یکی از همونا رو انداختی دور؟

گلبن کمی فکر میکنه و جوابی نداره که بهش بده سپس دکتر بهش میگه همون حسی که مادرتون به شماها میداد به هان هم همون حسو داده انقدر او را تحقیر و کوچک شمرده که اون خودشو با ارزش نمیدونسته و فکر میکرده جاش کنار زباله هاست! تصور میکنه که ارزشش مثل همان زباله ها کمه! گلبن با شنیدن این حرف های دکتر حسابی حالش گرفته میشه و گریه اش می گیرد و دلش به حال برادرش هان هم میسوزد سپس با گریه به دکتر میگه امشب تمام تلاشمو می کنم! امشب باید به جای یک کیسه دو کیسه را ببرم بندازم دور و خودش را تشویق میکنه و آفرین میگه دکتر بهش لبخند میزن و تاییدش می کند….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا