خلاصه داستان قسمت ۱۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

همگی تو رستوران نشستن و در حال غذا خوردن هستن. صفیه و گلبن با صورت های چین داده شده با آنها نگاه می کنند. وقتی چشمشون به مردم میافته به خودشون میگن که چطور میتونن اون غذاهارو اینجوری بخورن؟ حالم داره بد میشه! سپس چشمانشان به هان و اسد میافته که با دست غذا میخورن صفیه به گلبن میگه چشممون روشن اینارو نگاه کن! گلبن و صفیه هر کاری که می کنن نمیتونن از اون غذا بخورن تا اینکه ناجی غذای صفیه را بر میداره و خودش میبره روی اجاق دوباره گرم میکنه و که صفیه از آن غذا میخوره و حسابی هم خوشش میاد اما گلبن نمیتونه. بعد از خوردن غذا هان و اسد سر حساب کردن بحث میکنن در آخر صفیه میگه قرار بود من پرداخت کنم و اسکناس هایی که تو پلاستیک نگهداری می کرد را به گارسون میده. گارسون از اون اسکناس ها حسابی تعجب می کنه! آنها دسر می خورند و عکس یادگاری میگیرند و می خوان به سمت خانه برن که نریمان از آنها بخواهد تا به شهربازی ببر نرفتم خیلی دوست دارم برم هان قبول میکنه و میگه من گلبن و صفیه را خونه میزارم سپس میبرمت اما صفیه میگه نخیر نمیخواد منم میام همگی از صفحه متعجب میشن و با همدیگه به سمت شهربازی میرن.

اوکشان برای اینکه حال و هوای شنور را عوض کنه و حالش کمی بهتر بشه بقیه اهالی ساختمان را به خانه ممدوح دعوت میکنه و خودش هم غذا درست میکند. اوکشان که حال او را به خوبی درک میکنه بهش میگه درکت می کنم خیلی حس مزخرفیه اولش مثل ماهی هستی که از آب افتاده بیرون و مدام داره دست و پا میزنه برای نجات اما بعدش خیلی خوبه احساس غرور خیلی حالتو خوب میکنه سپس به شنور میگه همه چیز تمام شده فقط یه امضاء مونده که دیگه کامل تموم بشه بعدش تو همین جا مهمونی میگیریم سپس میگه اگه شاهد کم داشتی اسم منو بیار من میام اونجا و شهادت میدم. آنیل میخواد بحث را عوض کند که ازش میپرسه چند سالتونه؟ شنور میگه ۶۳ سال سپس از اسرا میپرسه اسرا میگه سی سال و خورده‌ای آنها همگی می خندند و اسرا بهش میگه حربف دیگه ای پیدا نکردی که بحثو عوض کنی؟ بعد از چند دقیقه آنها شروع می‌کنند به بازی پانتومیم اسرا شروع میکنه به اجرا کردن و بهشون میگه که اسم یک فیلمه هر کسی یه چیزی میگه. کلمات اطراف ممنوع، هرگز، اصلاً، نباید میچرخه آنیل بهش میگه هرگز؟

اسرا تایید میکنه و میگه که به کلمه نزدیک شده آنیل تیکه میندازه و میگه به ما ربط داره؟ اسرا تایید میکنه آنیل حالش گرفته میشه و با حالی داغون میگه شما خودتون بازی کنید من در هر صورت بازنده‌ام و از ساختمان بیرون میره. همه حالشون گرفته میشه که اسرا میگه من که چیزی نگفتم! اوکشان میگه میخواستی چی بگی؟ له کردیش بیچاره‌رو! اسرا به دنبال آنیل میره تا ازش معذرت خواهی کنه و برگردونتش. با باز کردن در با بایرام روبرو میشه که میفهمند ممدوح اونجا دعوتش کرده تا دلخوری که بین اوکشان و بایرام هست برطرف بشه. شنور از ممدوح میپرسه یعنی اینقدر عاشقه آنیل؟ ممدوح تایید میکنه و میگه انگاری. خانواده درن اوغلوها به شهربازی رفتن و همگی سوار چرخ و فلک میشن. صفیه حسابی میترسه و از شدت ترس جاییو نمیتونه نگاه کنه ناجی با لبخند نگاهش میکند و تمام سعیش را میکند تا آرامش کنه. صفیه بهش میگه برای اینکه ترسم کمتر بشه بیا به چشمان همدیگه نگاه کنیم و خیره بشیم که من کمتر به جای دیگه نگاه کنم. واگن بعدی گلبن و اسد نشستن و یاد خاطرات خودشون می‌افتند و گلبن یکبار دیگه از اسد خواستگاری میکنه اسد لبخند میزنه و با کمال میل قبول میکنه و حسابی جفتشان می خندند و همدیگر را در آغوش می گیرند.

در واگن بعدی حکمت و هات نشستن که بهش میگه وقتی بچه بودی تو را به چرخ و فلک بردم اما تو حالت بد شده بالا آوردی یادته؟ هان بهش میگه نه اون من نبودم حتما عمر بوده بابا. حکمت ناراحت میشه که هان را با عمر اشتباه گرفته هان میگه حق داری بابا وقتی کسی که دوسش داریو از دست میدی مدام تمام تلاشتو می کنی تا با خاطراتش زندگی کنی یادش واست زنده بمونه و کمتر احساس دلتنگی کنی شاید اینجی و عمر همینجا باشند و دارند با لبخند به ما نگاه می کند، سپس جفتشان لبخند میزنند و دست تکون میدن. خانواده درن اوغلوها یکی پس از دیگری دستگاه های شهربازی را امتحان می کنند و حسابی خوش می گذرانند و یک شب به یاد ماندنی برای همدیگه رقم میزنند و خاطرات خوبی تو ذهنشان ثبت می کنند سپس به سمت خانه راهی می شوند اما ناجی یکدفعه صفیه را تنها میزاره و همین باعث میشه صفیه باز توهم مادرش حصیبه را بزند و اونو جلو چشمانش ببیند صفیه توی توهماتش یک لحظه ناجی را میبینه که روی ویلچر نشسته و حصیبه شروع میکنه به خنده های شیطانی، صفیه حالش بد میشه و فریاد وحشتناکی میزنه همه آنها به سمتش میرن تا ببینند چه اتفاقی افتاده و اونو به خانه برمی گردانند.

هان بعد از رساندن آنها خودش به تنهایی به شهربازی برمیگرده وقتی به آنجا میرسه تنهایی سوار چرخ و فلک میشه بعد از مدت از اون بالا مردی را می بیند که شبیه خودشه و یک گاری زباله همراهش هست و او را می کشد. بعد از چرخ و فلک به تونل وحشت میره وقتی به انتهای تونل وحشت میرسه نورالدین را میبینه که اونجا زندانی کرده و دست و پایش را به همراه دهانش بسته و با عصبانیت به سمتش میره و میگه به نظرت این ترسناک تره یا زن دیوونه پسرت اسد؟ سپس میخنده نورالدین حسابی ترسیده و به او چشم دوخته. هان از توی جیبش کاغذی در میاره و بهش میگه اینا باید به اون برسه میدونی چرا؟ چون این همه سال حیوانی مثل تورو تحمل کرده اینا حقشه و اون برگه را بهش میده تا امضا کنه و بدون دردسر شنور را طلاق بده، نورالدین که حسابی ترسیده برگه را امضا می کنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا