خلاصه داستان قسمت ۲۰۷ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۷ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۲۰۷ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۲۰۷ سریال ترکی زن (کادین)

وقتی بهار با نظیر تنها می شود به او می گوید: «شما چطور فهمیدین جشن کی و کجاست؟ نکنه هنوز هم مارو تعقیب میکنین؟ » نظیر می گوید: «خودتون دعوتم کردین! » و دعوت نامه ی دوروک را نشان او می دهد. بهار می فهمد که این کار شیرین است و دعوت نامه را از نظیر می گیرد و به آشپزخانه می رود و با دیدن شیرین در آنجا در را می بندد و گلویش را گرفته و به دیوار می کوید و با خشم فریاد می زند: «تو چجور دیوونه ای هستی؟ اون ادمی که دعوتش کردی اون باعث مرگ ییلز و خیلی های دیگه شده. تو چطور تونستی این کارو بکنی؟ » شیرین فقط دست و پا می زند تا خودش را از دست او نجات بدهد که با صدای جیغ و داد او، خدیجه به آشپزخانه می آید و آنها را از هم جدا می کند. بهار لحظه ی آخر که قصد خارج شدن از آشپزخانه را دارد سیلی محکمی به شیرین می زند و از خدیجه معذرت خواهی می کند و انجا را ترک می کند. از طرفی، دوروک که همچنان منتظر سارپ است، وقتی در خانه را باز می بیند، از خانه خارج شده تا دنبال سارپ بگردد. پیرل هم که متوجه آمدن نظیر شده فورا بچه هایش را برمیدارد و جشن را بدون خداحافظی ترک می کند. نیسان به بهار می گوید که خبری از دوروک نیست و بهار به میان مهمانان می رود تا بتواند دوروک را پیدا بکند که شیرین از پشت به او حمله کرده و او را به زمین می زند و با عصبانیت فریاد می زند: «تو حق نداری منو بزنی فهمیدی؟! »

و چند بار به او مشت و لگد می زند که خدیجه و انور و جیدا او را از بهار جدا می کنند. بهار انگار که اتفاقی نیفتاده بلند می شود و دنبال دوروک می گردد. و بقیه مهمان ها و نظیر هم همین کار را می کنند. خدیجه به جیدا توضیح می دهد که شیرین سرخود نظیر را به مهمانی دعوت کرده و این باعث عصبانیت بهار شده است. جیدا وقتی متوجه می شود که نظیر همانی است که باعث مرگ ییلز شده، با نفرت به او خیره شده و به سمتش می رود. همه در کوچه پس کوچه ها دوروک را صدا می زنند تا از او خبری بشود. دوروک پشتی حیاط خانه ای پنهان شده و با دیدن نظیر او را صدا می زند و می گوید که تا وقتی پدرش نیاید نمی خواهد ختنه بشود. نظیر هم به او قول می دهد که این اتفاق نخواهد افتاد و دوروک را در آغوش می گیرد و همراه خود به خانه می برد. او به بهار و عارف قول می دهد تا هرطور شده سارپ را بیرون بیاورد که ناگهان جیدا نزدیک نظیر شده و روبروی او و در فاصله ی نزدیک می ایستد و در حالی که با نفرت و بغض به او خیره شده می گوید: «تو کسی هستی که ییلز رو کشتی… فقط از خدا میخوام این دنیا برات عذاب جهنم بشه! » نظیر با ناراحتی و شرمندگی سرش را پایین می اندازد و می گوید: «این دنیا به اندازه کافی واسم جهنمه…»

بهار به جمع مهمان ها می رود و می گوید که به خاطر اتفاقاتی که افتاده خیلی معذرت می خواهد و برای همین و نامساعد بودن وضعیتشان جشن را به روز دیگری موکول می کنند. کمی بعد از رفتن مهمان ها سارپ همراه قیسمت از راه می رسد. قیسمت تمام تلاشش را حتی بدون دخالت نظیر برای آزاد کردن او انجام داده و موفق هم شده. بچه ها با دیدن پدرشان به سمتش می روند و محکم در آغوشش می گیرند. سارپ با دیدن نظیر جا می خورد و نظیر به او می گوید: «یه جشن درست حسابی هم نتونستی برای پسرت بگیرِی؟! » سارپ دلش می خواهد جواب او را بدهد اما چیزی نمی گوید و وقتی نظیر از او می خواهد حرفش را بزند سارپ می گوید: «حتما اومدی اینجا تا ببینی همه ی زندگیمو به اسم سوات کردم یا نه ؟ آره؟ » نظیر از این حرف او جا می خورد اما چیز بیشتری نمی گوید. بهار از پشت سر سارپ را صدا می زند و به گوشه ای میبرد و می پرسد: «باید در مورد عکسا با هم حرف بزنیم! » سارپ با نگرانی به او خیره می شود. جیدا مشغول مرتب کردن خانه است است که زنگ خانه به صدا درمی آید و وقتی در را باز می کند، با امره که آردا را در آغوش دارد روبرو می شود و ناباورانه اشک می ریزد و آردا را در آغوش می گیرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا