خلاصه داستان قسمت ۲۰۸ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۸ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۲۰۸ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۲۰۸ سریال ترکی زن (کادین)

سارپ قسم می خورد که آن عکس ها ساختگی بوده اما بهار اصلا حرف او را باور نمی کند. سارپ عصبی می شود و می گوید: «تو به خاطر این که حرف های شیرین رو باور میکنی داری زندگیمو نابود میکنی! » بهار فریاد می زند: «تو میدونی من با چیا سر و کله زدم؟ زندگی تو نابود شده؟! » وقتی دعوای آنها بالا می گیرد عارف سعی می کند جلو برود اما قیسمت این اجازه را به او نمی دهد و انور به سمتشان می رود تا آنها را از هم جدا کند و می گوید: «بچه ها میشنون. بعدا حرفاتونو بزنین. » سارپ رو به بهار می گوید: «تو به خاطر این که میخوای با اون قهوه چی باشی باورم نمیکنی درسته؟ چون باور نکردن به کارت میاد! » بهار نگاه عصبانی ای به او می اندازد و بعد به سمتش حمله می کند که انور مانعش می شود و بهار از ته دل به او می گوید: «ازت متنفرم. » بعد هم وارد خانه می شود که جیدا را همراه آردا می بیند و ذوق جیدا او را هم خوشحال می کند. شیرین با سر و صورت سوخته و قرمز شده از دستشویی بیرون می آید که با سارپ روبرو می شود. سارپ با نفرت به او خیره می شود و به سمتش می رود که شیرین فریاد زنان و بدون توجه به پشت سرش قصد دویدن می کند که با عمو ختنه چی! برخورد می کند و رویش می افتد که باعث می شود دست پیرمرد بشکند و جشن کنسل می شود. دوروک با ناراحتی به نظیر می گوید که جشنش کنسل شده و نظیر می گوید: «تو ناراحت نباش. اگه بخوای یه عمو ختنه چی دیگه برات صدا میکنم. فقط تو خوشحال باش. »

دوروک لبخند می زند و قبول می کند. بعد نظیر از او خداحافظی می کند. موقع ختنه، دوروک می گوید می خواهد ساقدوشش در ختنه عارف باشد. با اینکه سارپ از این حرف ناراحت می شود اما به خاطر دوروک قبول می کند. بالاخره دوروک ختنه می شود و همه با خوشحالی به او تبریک می گویند. شب موقع برگشت، سارپ مسئول برداشتن هدیه ها و اسباب بازی های دوروک می شود و از عارف به خاطر لطفی که همراه قیسمت در حقش کرده و آزاد شده تشکر می کند. عارف با عصبانیت می گوید: «دعا کن امروز جشن بچه ها بود! » سارپ به سمتش می رود و می گوید: «وقتی مثل آدم باهات حرف میزنم درست صحبت کن. » عارف می گوید: «اگه آدم بودی مثل آدم باهات حرف میزدم! » و با هم گلاویز می شوند و سارپ فریاد می زند: «دست از سر زن و بچه م بردار! » عارف هم می گوید: «خجالت نمیکشی با این بی آبرویی هایی که بوجود میاری بهار رو ناراحت میکنی؟ من پیشش میمونم! » انور دوباره به سمت آنها می رود و جدایشان می کند و از عارف خواهش می کند تا برود. بعد هم قلبش اذیتش می کند که خدیجه او را داخل می برد. شیرین با پررویی اسب عروسکی ای که عارف برای دوروک خریده را به سارپ می دهد و می گوید: «کادوی عارف یادت نره! » سارپ با عصبانیت اسب را از دست او می گیرد و روی زمین می کوبد و پاره پاره اش می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا