خلاصه داستان قسمت ۲۰۹ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۹ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۲۰۹ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۲۰۹ سریال ترکی زن (کادین)

جیدا و امره، آردا را در اتاقش در خانه ی جیدا می خوابانند. امره به جیدا می گوید: «تابستون قراره مادرت آردا رو بیاره استانبول. » جیدا خیلی خوشحال میشود که امره می گوید: «قرار نیست دست تو بمونه. پیش مادرت میمونه و به خاطر درمانش و آموزشش میبریمش چند جا! » جیدا چشمانش پر از اشک میشود و می گوید: «خب چرا خرج اضافی میکنی… میومدن پیش من دیگه… » امره می گوید: «جیدا ما با مادرت اینجوری صحبت کرده بودیم. هم این که تو وضعت داغونه! این برای بچه خوب نیست! » و خانه را ترک می کند. صبح که بچه ها از خواب بیدار می شوند، سارپ اسباب بازی های آنها را می آورد. نیسان و دوروک اصرار می کنند تا همه با هم صبحانه بخورند و بهار با بی میلی و به خاطر بچه ها قبول می کند. کمی بعد دوروک سراغ اسبی که عارف برایش خریده را می گیرد و سارپ هم ابراز بی اطلاعی می کند. بهار به مادرش زنگ می زند تا ببیند اسب چوبی آنجاست یا نه که انور می گوید سارپ عصبانی شده و اسباب بازی را تکه تکه کرده است! بهار به بچه ها چیزی در این مورد نمی گوید و به اصرار دوروک پیش عارف می روند تا سراغ اسب را از او هم بگیرند.

دوروک از این که خبری از اسب چوبی اش نیست خیلی ناراحت است و بهار سراغ سارپ می رود و دلیل این کارش را می پرسد. سارپ می گوید که روز خوبی نداشته و معذرت خواهی می کند. بهار پوزخندی می زند و می گوید: «تو روز خوبی نداشتی؟ تو میدونی من چیا کشیدم؟ تو فقط به خاطر یه اشتباه اسمی از صبح تو اداره پلیس بودی! » سارپ به آرامی می گوید: «به خاطر اون نبود. جسد مادرم تو قبری که قبلا برای شما بود پیدا شده و برای تست دی ان ای صدام کرده بودن… » بهار از شنیدن این خبر وحشت می کند و به سارپ می گوید که به خاطر این موضوع خیلی متاسف است. انور به خدیجه می گوید که نمیداند با شیرین باید چه بکنند و اگر درمان نشود بهتر است به حال خودش او را رها بکنند و از خانه بیرونش کنند. خدیجه از این حرف او ناراحت می شود و شیرین که از پشت در حرف های انها را شنیده با ناراحتی می گوید: «شما معلومه دارین در مورد چی صحبت میکنین؟ دارین در مورد این که منو بندازین از خونه بیرون تصمیم می گیرین؟

بسه واقعا! » خدیجه با ناراحتی دنبال شیرین که مشغول جمع کردن وسایلش است می رود تا مانع او بشود اما شیرین می گوید: «شما همه رو تو این خونه راه میدین اون وقت فقط بچه تنی خودتون اضافیه؟! شماها سارپ متجاوز رو تو این خونه راه دادین و جیدای پاویونی شده تاج سرتون و بهاری که فقط بلده ازتون سواستفاده کنه رو دختر خودتون میدونید اون وقت من اضافیم؟! » انور وارد اتاق می شود و می گوید: «خدیجه بذار بره! من دیشب یادم افتاده که اون پول چادری که برای بچه ها خریده رو از کجا آورده! معلومه که ازسوات گرفته! » شیرین فریاد می زند و تایید می کند که این کار را کرده و بعد زیرلب به پدرش فحش می دهد و خدیجه وقتی این را می شنود سیلی محکمی به او می زند. شیرین هم چمدانش را جمع کرده و از خانه خارج می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا