خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

زینب رزومه کاریشو به صاحب خانه نشون میده و او میگه خوبه شب هم میتونی بمونی؟ زینب میگه آره مشکلی نیست زینب میخواد استخدام بشه که خدمه اونجا خبر مربوط به زینب را به اون زن نشون میده و او با خوندن خبر زینب را از اونجا بیرون میکنن زینب پول تاکسی که بهش دادن را رو قفل در خانه شان میزاره و از اونجا با عصبانیت میره. نسلیهان به اتاقش پیش فواد میره و صداش میزنه که او یکدفعه جلوش ظاهر میشه و بعد از در آغوش کشیدنش میگه بیا اول برای این موفقیتت جشن بگیریم بعد برای شام بریم بیرون. نسلیهان درباره پروژه ملیس با فواد حرف میزنه و میگه بابام میخواد دوباره شروع بشه اما وقت نمیکنم نگاه کنم بهشفواد میگه من میبینم بالاخره بهش مدیون هم هستیم نسلیهان تایید و تشکر میکنه همان موقع دنیز به نسلیهان زنگ میزنه و خبر رفتن اونور پیش ارگون را میده او سریعا از اونجا میره. فواد بعد از رفتن نسلیهان به زینب زنگ میزنه و میگه نسلیهان یه چیزی بهم داده که بهت بدم پاشو بیا هتل شاید خیری قراره برسه بهت زینب با اسکوتر به طرف هتل راهی میشه. اونور به دیدن ازگون تو زندان میره و اونور بهش میگه هرچیزی که میدونی را بهم بگو ارگون چیزی نمیگه اونور میگه اگه واقعیتو بگی که کی پشت این قضیه بوده بهت پولی بیشتر از پولی که گیرت اومده میدم وگرنه زندگیت تو زندان جهنم میشه! سپس با ارگون بحث و دعواش میشه در آخر میفهمه که ایلکر پیشش میرفته سپس از فردی میخواد سریع اونو پیدا کنه. زینب به هتل میره و میگه باز چیه؟ چرا منو میکشی اینجا؟ نسلیهان بفهمه میخوای چی بگی؟ فواد میگه ایندفعه دلیل دارم و پرونده پروژه اش را بهش نشون میده و میگه خواست اینو بهت بدم زینب میگه چیزی که مال خودم بوده را به خودم داده؟ چقدر سخاوتمند! سپس بعد از کمی بحث کردن و گرفتن پرونده از اونجا میره.

نسلیهان به منشیش میگه که سریعا ایلکر را پیدا کنه و واسش بلیط بگیره تا قبل از رفتن اونور پیشش فرار کنه و بره. اونور تو پارکینگ ایلکر را گیر میندازه و با کتک زدن و دعوا کردن   میفهمه که پشت این قضیه ظفر بوده و از اون دستور گرفته بوده اونور میخواد تا کسی نفهمه که همدیگرو دیدن. ظفر تو بار نشسته و با خوردن نوشیدنی خاطراتش را با زینب یادآوری میکنه. اونور به ظفر زنگ میزنه که ظفر با کلافگی میگه میخواستم بهت زنگ بزنم اونور میگه بیا به آدرسی که واست فرستادم سپس ظفر میگه الان راه میوفتم. زینب با مریح به رستوران رفتن و در حال خوردن غذا باهمدیگه صحبت میکنن و درباره جاهایی که برای استخدام رفتن به همدیگه میگن مریح میگه اینجوری نمیشه باید یه کاری کنیم تا دوباره یه سرمایه گذار پیدا کنیم تا جفتمون باهم یکجا زندگی کنیم! زینب پرونده را بهش میده و ازش میخواد تا بگرده دنبال سرمایه گذار. امید تو رستوران به مشکل برمیخوره که گوشت پیدا نمیشه. او هرجا زنگ میزنه و سراغ گوشت را میگیره اما به نتیجه ای نمیرسه او به آلپ و سوآت سرآشپز میگه که یا باید چند روز گوشتو از منو حذف کنیم یا از یه جا سریعا جورش کنیم آلپ میگه یکسری چیزا باید از ریشه حل بشه سپس بهش دفتر سررسیدی که رو میز سوآت پیدا کرده بود را بهش میده امید عصبی میشه که از کی دستور گرفته آلپ میگه آقا حمید سوآت عصبی میشه که لو داده و امید با عصبانیت به طرف شرکت میره. او به طرف اتاق پدرش میره و باهاش دعوام بکنه نسلیهان میگه چیشده؟ کل شرکتو گذاشتی رو سرت! امید میگه از بابا بپرس سپس ماجرارو میگه که نسلیهان میگه باید بعضی وقتا به تجربه بزرگترها گوش کرد! امید میگه واقعا؟ تو هم به چیزی که میخوای رسیدی عوض شدی؟! سپس رو به حمید میگه باریکلا تبریک میگم یکی دیگه را هم مثل خودت کردی و میره.

ظفر و اونور وقتی بهمدیگه میرسن شروع میکنن سر زینب دعوا کردن که ظفر درباره زینب و اونور برای کاری که کرده باهمدیگه درگیر میشن در آخر اونور داد میزنه و میگه آره دوسش داشتم عاشقشم! ولی باهم سر و سری نداشتیم! اینو بفهم! انها حسابی باهمدیگه دعوا میکنن و اونور میگه از وقتیکه یادم میاد بار اون شرکت رو دوش من بوده! یه بار سنگین که به زور گذاشتن رو دوشم! تو کجا بودی؟ تو فقط دنبال خوش گذرونی بودی! بعد از کمی بحث و کل کل اونور از اونجا میخواد بره که واسش یه لینک میفرستن که خبر بهم ریختن سایت ظفر و بالا کشیدن پول های تو سایت هستش. اونور سریعا پیش ظفر برمیگرده و بلندش میکنه و میگه  ببینیم چیکار باید بکنیم پسره ی احمق! آنها باهم پیش پدرشون میرن. دوست صمد بهش میگه که خبرو خوندی؟ پول هارو بالا کشیدن و رفتن! صمد شوکه میشه و میگه چی؟ مگه میشه؟! و میخواد بره تو سایت که میبینه سایت بالا نمیاد. او با عصبانیت به طرف خانه میره و زینب را صدا میزنه و خبر بالا کشیده شدن پول هاشو میده زینب میگه چیشده مگه؟ سپس وقتی خبرو میخونه بهش میگه من که بهت گفته بودم این کارو نکن ولی تو خواستی کار خودتو بکنی! صمد میگه خوب زنگ بزن به ظفر اما زینب میگه من این کارو نمیکنم صمد گوشیشو میگیره و میخواد رمز گوشیشو بزنه که به ظفر زنگ بزنه اما زینب جلوشو میگیره و میگه نه! سوده میره پیش زینب و بهش میگه یه خانم اومده تورو ببینه. انها به دم در میرن که مریح با یه ماشین مدل بالا اونجا رفته و به زینب میگه حاضری از خاکستر دوباره متولد بشیم؟ زینب شوکه شده که یه زن از ماشین پیاده میشه و بهش میگهاز طراح خیلی خوشم آماده…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا