خلاصه داستان قسمت ۲۱۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۱۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۱۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۱۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

وقتی همگی آماده شدند و در حال رفتن به مراسم عروسی اوکشان و بایرام هستند صفیه از پنجره با کلاه قرمزی که روی سرش گذاشته. برای خانوادش دست تکان میده خانواده اش از دیدن او خوشحال میشن و ناجی هم که در اتاق آنیل بود با دیدن صفیه ذوق میکنه و لبخند به لبانت مینشیند اما حصیبه پرده ها را می کشد و صفیه با ناراحتی و غم گوشه ای می نشیند. ناجی برای صفیه کلارینت میزنه و صفیه با شنیدن اون آهنگ لبخند به لبانت مینشیند و یاد دوران خوش خودشون میوفته. اوکشان با بایرام در حضور همه اهالی ساختمان و مادر بایرام ازدواج می کنن همگی خوشحالن و شروع می کنن به رقصیدن با همدیگه. اسرا به آنیل میگه نمیخوای چیزی بگی؟ آنیل بهش میگه نه تا الان هر بار بهت گفتم و درخواست کردم قبول نکردی واسه همین دیگه نمیگم اصلا بهش. او میگه خوب من ازت درخواست کنم چی؟ آنیل یک لحظه جا میخوره و نگاش میکنه و میگه تو چند وجب بودی؟ اسرا میگه آهان پس جواب منفیه سپس با همدیگه به پیست رقص میروند و با هم دیگه شروع به رقصیدن می کنند. ناجی به پشت در میره و به صفیه میگه صفیه اونجایی؟

صفیه جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ ناجی میگه نیومدم که اذیتت کنم اومدم فقط باهات کمی حرف بزنم و بهت بگم که خیلی خوشگل شدی حتی با موهای کوتاه و اون کلاه قرمز خیلی زیبا به نظر میرسیدی! صفیه هل میکنه و دست و پایش را گم میکند و بهش میگه تو منو تو این وضعیت دیدی؟ بعد ازش میپرسه که تو کلید اینجارو داری هنوز؟ ناجی تایید میکنه و میگه چطور؟ صفیه میگه کلیدو بزار و از اینجا برو قول بده که وارد این خونه نمیشی چون هر کی وارد خونه میشه میمیره! ناجی بهش میگه همچین چیزی امکان نداره! من نمیمیرم من به خاطر تو از مرگ برگشتم میمونم و زنده میمونم و باهات زندگی می کنم. فردای آن روز دکتر وقتی میخواد وارد ساختمان بشه ناجی جلویش را میگیره و بعد از معرفی کردن خودش به دکتر میگه خانم دکتر دلم برای صفیه خیلی تنگ شده به نظرتون اگه برم پیشش و خودمو نشون بدم و باهاش صحبت کنم حالش بهتر نمیشه؟

برای درمانش خوب نیست؟ گفتم ازتون بپرسم که یه وقت نتیجه برعکس نده! دکتر بهش میگه صفیه الان تو وضعیت مناسبی نیست و داره دوره خیلی سختیو میگذرونه ازتون می خوام تا زمانی که بهتون نگفتم بهش نزدیک نشین باید اول با خودش کنار بیاد ناجی میگه پس ازتون خواهش می کنم که صدای مادرشو قطع کنید که نتونه دیگه بشنوه دکتر تایید میکنه و پیش صفیه میره. دکتر از صفیه میپرسه که بعد از مرگ امید چه حسی داشته! صفیه زود از این موضوع رد میشه و درباره خواهر ها و برادرش حرف میزنه که چه جوری ازشون محافظت می کرده و چه خاطراتی باهم دیگه داشتن صفیه میگه مادرم اصلا به آنها رسیدگی نمی کرد و مراقبشون نبوده. اصلا باهاشون وقت نمی گذراند دکتر ازش میپرسه که تغذیه شون چی؟ شیر بهشون می داد؟ صفیه میگه نه من ازشون مراقبت می کردم و با شیر خشک بیشتر سیرسون میکردم حتی یه بار یادمه که هان بهم گفت مامان! حس خیلی عجیب بود ولی خیلی به دلم نشست.

دکتر بهش میگه اولین پیوندی که بین مادر و بچه‌اش ایجاد میشه از همین مراقبت کردن و غذا دادن بهشونه که مادرت انجام نمیداده و این رابطه و ارتباط بین او و شماها ایجاد نشده اما تو به خوبی بهشون رسیدگی کردی و مثل یه مادر ازشون مراقبت کردی و بزرگشون کردی‌. بعد از کمی صحبت کردن بهش میگه الان دلت تنگ شده برای روزهایی که دور هم سر یه میز می‌نشستین؟ و غذا می خوردین؟ براشون غذا درست میکردی؟ صفیه تایید میکنه و میگه ولی اینجا خیلی کثیفه هم من کثیفم هم اینجا! مریض میشن. نباید وارد این خونه بشن! دکتر میگه خوب میتونیم باهم دیگه تمیزشون کنیم اولم از خودت شروع میکنیم الان میریم حمام را تمیز میکنیم بعدش هم خودتو تمیز می کنی منم تمام این مدت کنارت میمونم و تو شمارش کمکت می کنم. حصیبه مدام در گوشه صفیه میگه که اصلا اینا تمیز بشو نیستند و تمیز نمیشن ولی صفیه به حرفش گوش نمیده و تمام حمام را تمیز می کند سپس تمام ظرف هایی که اونجا بود را می شوید و بعد هم نوبت به خودش میرسه. دکتر پشت در می ماند اما هرچی منتظر میمونه دکتر داخل نمیشه و در میزنه تا حالش را بپرسه که صفیه میگه تمیز نمیشم!

دکتر سعی میکنه از پشت در او را آرام کنه که تمیز شده و نگران این نباشه اما صدایش را می شنود که مدام داره حرفهای مادرش را تکرار میکنه او با عجله در حمام را باز میکنه که میبینه محکم داره خودش را می شوید و مدام میگه که تمیز نمی شم! هنوز کثیفم! دکتر یک دفعه مچ دستش را می گیرد و میگه نگاه کن صفیه! تو تمیزی. به من اعتماد کن. نگاه کن! کف ها را ببین! سفیده سفیدن! بیرون و درونت تمیزه. صفیه با دیدن کف که سفیده و حرفهای دکتر آروم میگیره و با خودش میگه من تمیزم! سپس روی خودش آب میریزه و با هر کلمه ای که میگه من تمیزم مادرش محو تر میشه. بالاخره صفیه تمیز و مرتب شده و با ظاهری آراسته پنجره خانه را باز میکنه و نفس عمیق می کشد و به آسمان نگاه میکند سپس به اتاق آنیل نگاه میکند که میبینه ناجی داره با لبخند او را نگاه میکنه صفیه بهش لبخند میزنه و دکتر با دیدن آن دو نفر چشمانش پر از اشک میشه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا