خلاصه داستان قسمت ۲۱۲ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۲ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۲۱۲ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۲۱۲ سریال ترکی زن (کادین)

امیون به ماشین عارف می زند و ماشین له می شود. همه ی مردم دور ماشین انها جمع می شوند و به اورژانس زنگ می زنند. وقتی بالاخره آمبولانس از راه می رسد، عارف تقریبا وضعش بهتر است و به هوش می آید و حتی سرپا می شود. او که مات و مبهوت مانده و شوکه شده، با تعجب به اطرافش خیره می شود تا اینکه بهار بیهوش را که وضع خوبی هم ندارد همراه او سوار آمبولانس می کنند. عارف با دیدن بهار، مثل دیوانه اسم او را فریاد می زند و از پرستار می پرسد که حالش خوب می شود یا نه؟ پرستار از او می خواهد آرام باشد و می گوید که هنوز چیزی معلوم نیست. از طرفی بچه ها بی خبر و ناراحت همراه طلعت در قهوه خانه نشسته اند و نگران مادرشان هستند. جیدا هم بعد از شنیدن خبر گم شدن آردا با عجله به سمت ادرسی که امره داده می رود. او به محض این که به پمپ بنزین می رسد داد و فریاد می زند و آردا را صدا می کند. امره از او می خواهد آرام باشد اما جیدا او و شیرین را مقصر گم شدن پسرش میداند. شیرین به خانه پیرل می رود و با عصبانیت به او می گوید: «تو بودی که عکسارو واسه امره فرستادی آره؟ چرا اینکارو کردی؟ »

پیرل لبخندی می زند و می گوید: «برای لذتش! درست مثل خودت که برای لذت بردن این همه کثافت کاری کردی! » شیرین با نفرت به او می گوید: «حواست باشه داری چی میگی به من! وگرنه به پلیس لو میدمت. حالام بگو سوات کجاست! » پیرل می گوید که از سوات خبری ندارد و بعد هم اضافه می کند: «بخوای هم نمیتونی ببینیش چون به من قول داده که دیگه با تو ارتباطی نداشته باشه تا منم با خیال راحت برم آمریکا. » شیرین حرص می خورد و می گوید: «اما همین که تو بری، من بهش نزدیک میشم. یه پیرمرد به سن او معلومه به دختری مثل من نمیتونه نه بگه! » پیرل او را از خانه بیرون می کند و کمی پیرل خبری می شوند که جیغ می کشد و اسم پدرش را فریاد می زند و شیرین با وحشت از انجا دور می شود. وقتی به انور خبر می دهند که عارف تصادف کرده و خدیجه و بهار و سارپ حال خوبی ندارند، او قلبش به درد می آید و بیهوش روی زمین می افتد. کمی بعد به زحمت به خودش می آید و با نگرانی به سمت بیمارستان می رود. ژاله از او می خواهد که ارام باشد و می گوید که وضعیت هیچ کدامشان معلوم نیست و باید منتظر عمل بمانند و به خاطر حال انور هم به او آرامبخش می زند و مجبورش می کند استراحت بکند. بعد هم به شیرین زنگ می زند تا بیاید و مراقب انور هم باشد. شیرین با گریه خودش را به بیمارستان می رسانند و به ژاله همه چیز را برایش توضیح می دهد. شیرین هم به محض دیدن عارف به سمت او حمله می کند و فریاد می زند: «تو قاتلی! تو نباید زنده بمونی. چرا به خاطر تو مامان من باید زیر تیغ جراحی بره! » عارف به آرامی اشک می ریزد و انور از اتاقش بیرون می آید و با تعجب به آنها نگاه می کند و از شیرین هم می خواهد تا آرام باشد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا