خلاصه داستان قسمت ۲۱۳ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۳ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۲۱۳ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۲۱۳ سریال ترکی زن (کادین)

انور وقتی متوجه می شود که به احتمال زیاد عارف چراغ قرمز را رد شده است، کمی فکر می کند و از ژاله می خواهد عارف را هم کنار او بستری بکنند چون الان تنهاست و لابد احساس خوبی ندارد. اما شیرین به این کار پدرش اعتراض می کند و انور با عصبانیت از او می خواهد که دیگر حرف نزند. ژاله که می بیند شیرین اعصاب انور را بهم می ریزد، او را بیرون از اتاق می برد و می گوید که انقدر انور را اذیت نکند چون ممکن است سکته قلبی بعدی باعث مرگش بشود. شیرین هم بغض می کند و و قول می دهد در این شرایط کنار پدرش باشد. جیدا هنوز هم دنبال آردا می گردد که مادرش به امره زنگ می زند. جیدا از امره می خواهد جوابش را ندهد و کمی بعد مادرش به خودش زنگ می زند. جیدا با بغض می گوید: «حتما مامانم خیلی نگران شده چون هیچ وقت به من زنگ نمیزد… » از طرفی، آردا پشت کامیونی به مقصد نامعلومی می رود. وقتی عارف تخت کناری انور را اشغال می کند شیرین به آرامی از او به خاطر رفتاری که داشته معذرت خواهی می کند. بعد هم انور یاد بچه ها می افتد و با نگرانی از شیرین می خواهد تا برود و مراقب بچه ها باشد. شیرین فورا قبول می کند که باعث تعجب انور می شود. او به شیرین می سپارد تا در مورد وضعیت بهار و خدیجه و سارپ چیزی به بچه ها نگوید.

اما از طرفی وقتی قسمت به یوسف زنگ می زند و برایش همه چیز را تعریف می کند و از او می خواهد تا به بیمارستان بیاید، یوسف جلوی بچه ها به طلعت می گوید که عارف تصادف کرده و بهار و خدیجه و سارپ هم به شدت زخمی شده اند. بچه ها گریه می کنند و می خواهند با یوسف به بیمارستان بروند اما طلعت به زور مانعشان می شود. شیرین پیش بچه ها می رود و انها را داخل خانه می برد. بچه ها فکری می کنند و تصمیم می گیرند به پرنده ها غذا بدهند تا با این خوبی خدا حرف دلشان را بشنود و حال مادرشان را خوب بکند. همان موقع انور به شیرین زنگ می زند و خبر می دهد که عمل بهار موفقیت امیز بوده. شیرین با عصبانیت به بچه ها خیره می شود و بچه ها شادی کنان بالا و پایین می پرند. قسمت به عارف می گوید که اگر معلوم بشود او از چراغ قرمز رد شده خیلی بد می شود اما عارف اصرار می کند تا مجازاتش را بکشد و از قسمت هم می خواهد تا برایش کاری انجام ندهد. زنی که عارف با او تصادف کرده هم با چند شکستگی جزئی حالش بهتر است.

او یک نویسنده ی معروف به اسم فضیلت آشجی اوغلو است و انور برای بلا به دور به اتاق او می رود. زن زیاد روی خوش به انور نشان نمی دهد و نگران پسر فلجش که در خانه تک و تنها مانده، است. شب شیرین به انور زنگ می زند. چون انور خواب است عارف جواب گوشی را می دهد و شیرین به محض شنیدن صدای او فریاد می زند: «اگه بلایی سر مامانم بیاد با دستای خودم میکشمت! » و بچه ها که در اتاق کناری هستند گوش هایش را می گیرند و آواز می خوانند تا صدای شیرین را نشنوند و شیرین به حالش غصه می خورد و روی زمین می نشیند و گریه می کند. راننده ی کامیون شب به مقصدش می رسد و با دیدن آردا شوکه می شود. او به کسی زنگ می زند و در مورد آردا می گوید: «یه بچه اینجاست. خودت که میدونی نمیتونم به پلیس بگم وگرنه قضیه جنسارو میفهمن! » و تصمیم می گیرد آردا را در کنار مزرعه ای رها کند. آردا هم به تنهای در مزرعه به راه می افتد تا اینکه نزدیکی های صبح همانجا روی زمین خوابش می برد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا