خلاصه داستان قسمت ۲۱۴ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۴ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۲۱۴ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۲۱۴ سریال ترکی زن (کادین)

جیدا با حال بد در ماشین امره نشسته و به عکس آردا خیره شده که مادرش سر می رسد و با عصابنیت جیدا را کتک می زند و گریه می کند و می گوید: «نتونستی واسه چند روز مراقب پسرم باشی. تو چجور مادری هستی… » جیدا هم پا به پای او اشک می ریزد. شیرین با بچه ها زیاد رفتار خوبی ندارد اما نیسان مقابل بد رفتاری های او چیزی نمی گوید و سعی می کند دوروک را هم که از رفتار شیرین ناراحت می شود آرام بکند. وقتی شیرین می خواهد آنها را به مدرسه برساند، بچه ها گربه گرسنه ای می بینند و به او هم غذا می دهند. از طرفی بهار که هنوز به هوش نیامده در رویاهایش می بیند که همراه سارپ و خدیجه و عارف داخل ماشین است اما کسی به او توجهی ندارد که ناگهان دوروک و نیسان را در ظاهر بچه های خیابانی می بیند و با نگرانی به آنها خیره می شود. بعد هم چشمش به شیرین که به او خیره شده می افتد و با نگرانی چشمانش را باز می کند و به هوش می آید. همان موقع هم انور این خبر را به شیرین می دهد و شیرین هم به بچه ها با ناراحتی می گوید که مادرشان به هوش آمده. بچه ها باز شادی می کنند و می گویند به خاطر خوبی هایشان مادرشان زود خوب شده است. آردا در بین علفزار خوابش برده که ماشین کمباین به سمت او می راند….

کمی به به پلیس خبر می دهند که آردا پیدا شده و جیدا و امره و مادر جیدا به سمت علفزار می روند. جیدا با گریه آردا را در آغوش می گیرد و زیر گریه می زند. انور به ملاقات بهار می رود و بهار با نگرانی می پرسد که آیا بیماری اش دوباره برگشته؟ انور کمی فکر می کند و برای این که او را نگران نکند می گوید که اتفاقی نیفتاده و فقط زمین خورده است. بهار سراغ مادرش را می گیرد و سارپ به بهانه ی این که خدیجه بچه ها را به مدرسه برده خیال او را راحت می کند. بعد از این که انور از اتاق او بیرون امد، عارف با نگرانی حال بهار را می پرسد و انور می گوید که قضیه تصادف را به او نگفته تا نگرانش نکند. جیدا هم که خیالش از بابت آردا راحت شده، فورا خودش را به بیمارستان می رساند و از اینکه حال عارف را خوب می بیند خدا را شکر می کند. وقتی شیرین بچه ها را به مدرسه می رساند، به او خبر می دهند که عمل خدیجه موفقیت امیز بوده و او با خوشحالی به بچه ها می گوید: «دیدین مامان منم خوب شد. من خوبی نکردم اما مامان منم حالش خوب شد! » خدیجه وقتی به هوش می آید مدام سراغ شیرین را می گیرد. بعد انور با عجله به دیدن او می رود.

خدیجه به انور می گوید که خیلی دوستش دارد و بعد از انور می خواهد تا مراقب شیرین باشد… کمی بعد که انور از پیش او می رود، به سمت شیرین می رود و می گوید که می تواند مادرش را برای یک دقیقه ملاقات بکند. شیرین بی نهایت خوشحال می شود و می رود تا آماده بشود که مادرش را ببیند. در این فاصله، سارپ هم به هوش می آید و از آنجایی که همراه خدیجه در بخش آی سی یو است، به سمت او برمی گردد و در حالی که درد زیادی دارد به آرامی می گوید: «اینا همش رویاست؟ » خدیجه می گوید: «نمیدونم… شاید. » صدای بوق ممتد دستگاه ضربان قلب به گوش می رسد. دکترها دور تخت خدیجه جمع می شوند و با نگرانی سعی می کنند او را به زندگی برگردانند. شیرین با ناراحتی و عصبانیت از این که هنوز اجازه نداده اند تا مادرش را ببیند منتظر است و اعصابش به هم ریخته که ناگهان با ژاله که به سمت آی سی یو می رود روبرو می شود و با نگرانی و بغض می گوید: «حتما یه چیزی شده. حتما مامانم حالش بد شده… » دکترها همه تلاششان را می کنند اما خدیجه جان خود را از دست می دهد و سارپ با بغض و ناباوری به او که بغل دستش است و به آرامی چشمانش را بسته خیره می ماند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا