خلاصه داستان قسمت ۲۱۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۱۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۱۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۱۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه وقتی انگشترها را به بایرام میده تا به ناجی تحویل میده ناجی با دیدن انگشتر ها حسابی جا میخوره و به خانه حکمت خان میره. آنجا وقتی صفیه در را به رویش باز میکنه با بغض بهش میگه به من بگو که تو این کارو نکردی! این خواسته تو نیست خواسته مادرته! بگو گفته این کارو بکنی آره؟ صفیه بهش میگه من رو به روت وایسادم ناجی نه مادرم! ناجی با ناراحتی بهش میگه هر کسی بین ما قرار بگیره حتی کوه و دریا هم بین ما باشه من از پس همشون بر میام اما از پس تو نه! نمیتونم اینو تحمل کنم به این احتیاج دارم که ببینم داری برای ما میجنگی! صفیه بهش میگه من برای ما نمی جنگم برای تو میجنگم من نمیخوام تو مریض بشی نمیخوام بلایی سرت بیاد. ناجی به داخل خانه میره و با ناراحتی و بغض ازش میخواد تا انگشتر ها را دستش کنه ناجی با صدای بلند به حالتی فریاد بهش میگه من دوست دارم اما نمیتونم بهت نزدیک بشم. صفیه میگه تو منو ول کردی و رفتی و تنهام گذاشتی ناجی در جواب میگه تنهات نذاشتم مجبور بودم که برم سپس ازش میخواد تا انگشترهارو دستش کنه و با عصبانیت و به حالتی گلگی بهش میگه تو چرا منو نمیبینی؟

چرا صدامو نمیشنوی؟ چرا فقط صدا های مادرتو می شنوی و به فریاد های من اعتنایی نمیکنی؟ هان همان موقع صدای آنها را می‌شنود و پیششون میره هان از ناجی میخواد تا از اونجا بره اما ناجی با عصبانیت بهش میگه تو دخالت نکن به اندازه کافی تو و مادرت مارو از همدیگه جدا کردین دیگه اجازه نمیدم تو زندگیمون دخالت کنید. هان با عصبانیت میگه یه خورده بیشتر فکر کن مادرم شما را از همدیگه جدا کرد یا خودت؟ سپس ناجی قبل از رفتنش حلقه ها را همان جا می گذارد و میگه مطمئنم یه روزی دوباره با لبخند این حلقه ها را دستت می کنی و با هم دیگه تو همون کلبه چوبی پیر میشیم نگران هیچ چیزی نباشه هیچ بلایی سرمون نمیاد. هان موقع بیرون رفتن از ساختمان با بالکین روبرو میشه. او بهش میگه اومدم تا با هم دیگه بریم برای جیلان حلقه بگیریم و یه قدم برای رابطه تان برداری. همان موقع اسرا وارد ساختمان میشه و آنها را با هم دیگه میبینه. هان آنها را به همدیگه معرفی میکنه بالکین به هان میگه آهان این همون استراست که درباره‌اش گفتی؟

او که از اسرا حسابی خوشش اومده سعی میکنه باهاش گرم بگیره اما اسرا از اونجا میره و هان به بالکین میگه که تو زندگی اسرا کسی هست. گلبن به دم در خانه پدرش میره و به صفیه میگه که من می خوام بیام داخل و پیشت باشم صفیه یادآوری میکنه که چند شب پیش که اومدی حالت بد شد و جون بچه به خطر افتاد و اجازه نمیده دکتر که تو راهرو بود حرف های آنها را میشنود و وقتی به اونجا میره به صفیه  میگه امروز می خوام جلسه مون سه نفری باشه. صفیه ناچارا قبول میکنه و گلبن خوشحال میشه و سریعاً به داخل میره و به خواهرش میگه دیگه دیدی که دکتر چی گفت! اون خواست که بیام داخل! وقتی سر میز می نشینند گلبن به صفیه میگه من دوست دارم پیش تو باشم تو هیچ آسیبی به من نمیزنی من تنهایی نمیتونم بچه را به دنیا بیارم و بزرگش کنم به کمکت احتیاج دارم. وقتی پیشتم حالم خوبه توروخدا منو از خودت دور نکن! دکتر به گلبن میگه چرا فکر می کنی که فقط خواهرت میتونه بهت یاد بده که چه جوری مراقب بچه ات باشی؟

هر مادری به مرور زمان یاد میگیره سپس به صفیه میگه تو هم آدمی نیستی که همچین قدرتی داشته باشی که بتونی روی همه زندگی ها تاثیر بزاری باید این باور غلط را که بد شگونی را از سرت بندازی. جیلان و هان به طرف مطب مشاور میرن آنجا درباره گذشته با همدیگه صحبت می کنند که چرا از همدیگه جدا شدن. هان با تمام حرفهاش میخواد ثابت کنه که او بیشتر زجر کشیده و کسی که قربانی این رابطه شده خودش بوده سپس آن روی شرورش را میبیند که بهش میخنده و به دکتر اشاره میکنه که ببین چه جوری داره با ذوق با جیلان حرف میزنه کاملا مشخصه که از جیلان حسابی خوشش اومده و میخوان با هم دیگه تو رو بد جلوه بدن تا راحت‌تر بتونه ازت جدا بشه! هان با شنیدن این حرفها به آنها شک کرده و به جیلان میگه مثل اینکه من اصلاً زجر نکشیدم این وسط! کسی که احتیاج به مشاوره داره تویی! تا زندگیت به روال عادی برگرده و از اونجا میره. جیلان با ناراحتی و عصبانیت به دنبالش میره و میگه این بچه بازی ها واسه چیه؟ چرا جلسه هنوز تموم نشده داری میری؟ هان بهش میگه که تو دنبال دلیل و بهونه ای هستی که راحت تر بتونی از من جدا بشی و بذاری و بری.

تو به جلسات مشاوره ادامه بده مطمئنم بهت تخفیف هم میده از خدا خواسته هم هست! مثل اینکه حسابی ازت خوشش هم اومده بود. جیلان حسابی عصبانی میشه و بهش میگه اشتباه کردم فکر میکردم این رابطه دوباره درست میشه و بهش میگه که دیگه سمت من نیاد و از اونجا میره. هان که متوجه میشه زیاده روی کرده به دنبالش میره و سعی میکنه تا باهاش صحبت کنه بهش زنگ میزنه مدام و تعقیبش می کند. جیلان بلاخره کلافه شده و تلفن را جواب میده و میگه چیه هان؟ تعقیبم نکنن! دنبال من نیا هان شروع میکنه به معذرت خواهی کردن و ازش میخواد تا کنار بزن و با همدیگه حرف بزنن اما جیلان با عصبانیت بهش میگه نمیخوام باهات حرف بزنم دست از سرم بردار و تلفن را قطع می کند. او با عصبانیت و چشمانی گریان به راهش ادامه میده که با یه ماشین تصادف میکند. هان با دیدن این صحنه حالش بد میشه و به خودش میگه این بار نه دیگه نمیتونم! او به یاد صحنه تصادف اینجی میوفته و به سمت ماشین می دود….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا