خلاصه داستان قسمت ۲۱۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۲۱۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۲۱۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۲۱۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

مژگان از زلیخا جواب میخواهد و اصرار دارد که او و ایلماز امروز یکدیگر را دیده اند و زلیخا سوار ماشین ایلماز شده بود. ایلماز به آنجا می رود و با تعجب از رفتار مژگان، سعی دارد او را از آنجا ببرد. مژگان با داد و فریاد توضیح میخواهد. زلیخا روسری خودش را از داخل کالسکه عدنان برمیدارد و نشان میدهد و می‌گوید که آن روسری برای او نیست و به مژگان می‌گوید که او دیوانه شده است. دمیر از اینکه مژگان به زلیخا تهمت زده عصبانی می شود. مژگان شوکه شده و ایلماز او را به خانه می برد. ایلماز با مژگان به خاطر کارش دعوا میکند. مژگان می‌گوید که او حق داشته و هرکس دیگری بود هم شک میکرد. سپس پیگیر روسری می شود. ایلماز با عصبانیت میگوید که آن روسری برای هولیا، دوست بهیجه است که در ماشین جا گذاشته است. دمیر دم خانه ایلماز می آید و به او می‌گوید که وضعیت مژگان روز به روز بدتر شده و آنها را اذیت میکند. سپس به ایلماز می‌گوید که باید از آن خانه بروند. ایلماز کلافه شده و چنین چیزی را قبول نمیکند و میگوید که آنها اگر مشکل دارند از آنجا بروند. دمیر عصبی شده و به خانه می رود.

او در خانه با زلیخا بحث میکند. زلیخا از اینکه دمیر او را مقصر میداند عصبانی می شود. هولیا از زلیخا طرفداری میکند و میگوید که حق کاملا با زلیخا است و اگر آن روسری همراهش نبود، هیچکس حرفهای زلیخا را باور نمی‌کرد. هولیا دمیر را مجبور می‌کند تا از زلیخا معذرت خواهی کند. دمیر با اکراه معذرت خواهی کرده و زلیخا با طعنه می‌گوید که همین نیز قدم بزرگی برای یامان ها بوده است. سپس با حرص به اتاق می رود.
ایلماز پیش تکین می رود و ماجرا را تعریف می‌کند. سپس می‌گوید که میداند بهترین کار رفتن از آن خانه است، اما به خاطر حرفی که دمیر زد، اگر او از آن خانه برود موجب پیروزی دمیر خواهد شد و این را نمی‌خواهد.
روز بعد، در کلوپ شهر یک مراسم به خاطر همکاری جدید شرکت ایلماز با سرمایه گذاران خارجی برگزار می شود. اهالی چکوراوا آمده و به تکین و ایلماز تبریک می‌گویند. خبر تجارت جدید ایلماز در روزنامه ها چاپ می شود.
دمیر خبر را میخواند و واکنش خاصی نشان نمیدهد.
افراد زیادی دستگاهی را که ایلماز قرار است به چکوراوا بیاورد،سفارش داده و پیش خرید میکنند. ایلماز و تکین خوشحال می شوند.

نظیره دم خانه ایلماز می آید تا به امینه، کارگر خانه ایلماز غذا بدهد. مژگان متوجه می شود که امینه در مورد وضعیت مژگان و اذیتهای او پیش نظیره صحبت میکند. بعد از رفتن نظیره، مژگان پیش امینه میرود و میگوید که حرفهایش را شنیده است، و او اشتباه میکند و هیچکس مژگان را درک نمیکند.
تکین سر قرار با یک خانم رفته و قرار است زمینی را در اختیارشان قرار دهد تا مدرسه ای بسازند.
زلیخا دم خانه مژگان می رود. او متوجه می شود که مژگان با هولیا خانم تماس گرفته و در مورد روسری او سوال میکند. بعد از قطع تماس، زلیخا با طعنه به مژگان می‌گوید که امیدوار است که بابت روسری خیالش راحت شده باشد. مژگان از اینکه زلیخا از پشت سر فالگوش ایستاده بود عصبی می شود و با حرص می‌گوید که میداند او و ایلماز همچنان رابطه دارند. زلیخا عصبی شده و بیرون می آید. همان لحظه ایلماز از راه می رسد و میخواهد علت ناراحتی زلیخا را بداند. زلیخا می‌گوید که اتفاقی نیفتاده و او بهتر است به فکر حال روحی زنش باشد .سپس می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
لار
لار
3 سال قبل

چرا قسمت جدیدشو نمیذاری ادمین?

دکمه بازگشت به بالا