خلاصه داستان قسمت ۲۱۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۱۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۱۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۱۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه وقتی از ماجرای جیلان باخبر میشه سعی میکنه با حرفهای ناجی خودشو آرام کنه و این اتفاقات یه خاطره خودش ندونه اما یکدفعه بوی حلوا به مشامش میرسه وقتی به آشپزخانه میره خیال مادرش حصیبه را میبینه که شروع کرده به درست کردن حلوا. او بهش میگه نترس به همه شون میرسه حلوای ناجی و جیلانه با هم پختم سپس شروع میکنه به خندیدن. صفیه با کلافگی بهش میگه خفه شو، صداتو ببر اما حصیبه بهش میگه که جیلان هم مثل گلبن اون شب سر میز شام نشسته بود و همه این اتفاقات به خاطر توعه! از بس که بد شگونی! نریمان از اتاقش بیرون میاد و با دیدن صفیه که با خودش داره صحبت میکنه جا میخوره و میترسه صفیه بهش میگه نترس عزیزم چیزی نیست صداشو خفه کردم اما نریمان با ترس به اتاقش برمیگرده و شروع میکنه به خاراندن دستش. گلبن وقتی به خانه میرسه با وسواس شروع میکنه به شستن دستانش در دستشویی مدام به خودش میگه که همه چیمون کثیف شد، غرق کثافت شده همه جامون، بوی بیمارستان گرفتیم! اسد وقتی اونو میبینه بهش میگه که چیکار می کنی گلبن؟ تمیز شد دیگه! و شیر آبو میبنده و نمیزاره که چند باری دستشو بشوره و با گرفتن در آغوشش او را آرام می کند. گلبن بهش میگه شاید آبجی راست میگه! شاید واقعاً همه ما نفرین شدیم!

جیلان هم اون شب سر میز شام با ما نشسته بود و الان این اتفاق افتاده واسش! اسد بهش میگه این چیزا همش خرافاته و اصلا وجود نداره همه چی درست میشه خیالت راحت سپس گلبن به اسد میگه باید بریم که لباسامونو عوض کنیم تا بشوریم همشون توی بیمارستان کثیف شدن و بوی بیمارستان گرفتن اسد قبول می کنه. هان به موتور خونه میره سپس آنجا آن روی شرورش را میبینه که با خنده به استقبالش میره و بهش میگه هر جا که بری هر کاری که کنی آخر برمیگردی همینجا! ما به اینجا تعلق داریم. هان حرف های او رو تایید میکنه و یکبار دیگه خودش به زبان میاره و به خودش میگه سپس کف موتور خونه کنار همان زباله ها روی زمین دراز میکشه و شروع به خندیدن می کند اما یکدفعه میان خنده هایش گریه اش میگیره. وقتی شبانه برای آرام شدن حالش از خانه بیرون میره تا سمت زباله دانی برود مردی را می بیند که سگش را به نرده میبنده و میخواد از اونجا بره و بهش میگه که تو فقط باعث دردسری! هیچ چیزی جز دردسر نداری واسم! هان با دیدن اون سگ و رفتار صاحبش باهاش عصبانی میشه و یقه اون مرد را می گیره و بهش میگه این چه کاریه که داری می کنی؟ هیچ کسیو اون اینجا نداره! از تنهایی میمیره! حق نداری بری و اونو اینجا تنها بزاری! اون مرد سعی میکنه جلوی هان را بگیره و بهش میگه تو کی هستی دیگه؟ چیکاره این سگی!؟ به تو چه اصلا؟! اما هان دست بردار نیست و باهاش درگیر میشه و تمام تلاشش را میکند تا اون سگ را آنجا تنها نزاره اما اون مرد در آخر کلافه میشه و هان را هل میده و روی زمین می اندازتش و بهش میگه اصلا به تو چه ربطی داره؟ مال خودمه دوست دارم و از اونجا میره. هان با دیدن اون سگ دلش میسوزه و او را با خودش برمیداره و به موتور خونه میره.

آنجا باهاش صحبت میکنه و درد و دل میکنه و بهش میگه عیب نداره اولش سخته که یکی ترکت میکنه اما بعدش عادت می کنی و تنهایی از پس همه کارات بر میای. فردای آن روز متوجه میشه که سگ گرسنه هستش از آنجایی که هان نمیدونه باید چه کار کنه ناچارا پنهانی به خانه میره و وارد آشپزخانه میشه اما هرکاری میکنه موفق نمیشه در یخچال را باز کنه. حکمت با دیدن هان جلوی یخچال جا میخوره و بهش میگه اونجا چیکار میکنی؟ صفیه ببینه خیلی بد میشه! سپس رمز یخچال را میده هان از حکمت میخواد تا مراقب باشه تا صفیه چیزی نفهمه که سریعا از اونجا بره. اما حکمت بالا سر صفیه وایمیسه و صفیه وقتی بیدار میشه از رفتارهای مشکوک پدرش متوجه میشه که کسی رفته تو آشپزخانه و ازش مرسه که کی خونه‌ست؟ وقتی میره آشپزخانه با دیدن هان داخل آشپزخانه اول جا میخوره اما بعد خودشو کنترل میکنه تا چیزی نگه. هان میگه چیزی نشده ابچی به جایی دست نزدم همه جا تمیزه ببین فقط شیر برداشتم دارم میرم همین!

و وقتی میخواد از ساختمان خارج بشه به صفیه میگه تو راست میگفتی آبجی باید ازشون دوری کنیم اگه نزدیکشون بشیم بهشون صدمه میزنیم. گلبن وقتی متوجه میشه که لباسهای دیروز را که تو بیمارستان پوشیده بودن را اسد توی ماشین لباسشویی ریخته جا میخوره و عصبانی میشه و بهش میگه که چرا همچین کاری کردی؟ اسد بهش میگه تو الان ناراحتی گلبن و هیچ چیزی این ناراحتی تو را خوب نمیکنه پس الکی دنبال بهونه نباش! اسد گلبن را در آغوش میگیره و او را آرام میکند. ناجی به همراه اسرا و نریمان و اگه میخوان برن تا جواب آزمایش ممدوح خان را بگیرن اما او به آنها میگه احتیاجی نیست شماها بیاین من با اگه میرم میخوام کمی هم تنها باشیم اینجوری بهتره! آنها قبول می‌کنند و از اونجا میرن. تو مسیر ممدوح به اگه میگه امروز می خوام کلا برای دل خودم زندگی کنم و چیزهایی رو که حسرتشو داشتم تجربه کنم اگه میپرسه مثلاً چی؟ ممدوح میگه حالا میریم میبینی! بزار این یه سورپرایز بمونه واست امروز هم خبری از دکتر نیست و باشه واسه یه روز دیگه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا