خلاصه داستان قسمت ۲۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۲۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

جیلان وقتی به داخل خانه برمیگرده صفحه مجازی همان زن و شوهری را نگاه میکنه که باهاشون تصادف کرده بود و با دیدن عکس های دونفره آنها یاد خاطره ای در گذشته می‌افتد.”روزی که جیلان به هان گفته بود من اگه یه روزی بخوام مادر بشم می خوام که پدر اون بچه تو باشی چون میدونم که همه جوره حواست به بچه‌ات هست و هیچ وقت تنهاش نمیزاری و مواظبشی! هان با شنیدن این حرف از جیلان خوشحال میشه و بهش میگه که این یکی از بزرگترین آرزو های منه.” هان بعد از خانه جیلان پیش اگه برمیگرده تا کورشون را ازش پس بگیره. اگه وقتی او را میبیند متوجه میشه که ملاقات خیلی خوبی با جیلان نداشته سپس بهش میگه اشکالی نداره خودتو ناراحت نکن چهارتایی با هم دیگه میریم جهانگردی و دور دنیارو میبینیم منو نریمان با تو و کورشون! هان از اگه میپرسه تو چطور تونستی همچین آدم خوبی بشی با وجود اون پدری که داشتی؟ او متوجه میشه که نباید این حرفو میزد و سریعاً عذرخواهی میکنه. اگه جوابشو میده و میگه همون جوری که تو تونستی با وجود اون مشکلات و سختی هایی که تجربه کردی توی قلبت جا واسه محبت هم بزاری! به اندازه ای که بتونه برای سگ پدری کنه! ناجی و صفیه با هم دیگه این دفعه به مطب دکتر میرن دکتر از دیدن صفیه حسابی خوشحال میشه و او را به داخل تعارف میکند.

ناجی موقع رفتنش رفتار های عاشقانه ای با صفیه میکنه که باعث میشه صفیه معذب بشه و مدام بهش بگه خجالت بکش! بعد از رفتن او نفس راحتی میکشه و به دکتر میگه که از این رفتارها جلوی بقیه خوشش نمیاد دکتر بهش میگه به خاطر این معذب میشی و خوشت نمیاد چون همچین رفتار هایی بین پدر و مادرت ندیدی و مادرت بهت گفته که اینجور رفتارها زشته در صورتی که اصلا اینجوری نیست خیلی هم زیباست. صفیه به دکتر میگه من فکر می کنم ناجی به یاد گذشته و اون صفیه سرحال و شاداب با من زندگی میکنه و یه جورایی مجبوره و اون صفیه قدیم را دوست داره دکتر بهش میگه صفیه اینجوری نیست تو جدایی از گذشته، زن زیبارویی هستی که از پسِ هر مشکلی بر میاد و سرسختی در کل نتو و ناجی مجبور نیستین به تظاهر کردن و زندگی کردن با کسی که دوسش نداره سپس دکتر بهش میگه میتونی باز هم شادابی و سرحالی گذشته ات را به دست بیاری مثلاً از لباسهایت شروع کنیم و لباسهایی بپوشی که به سنت بخوره! صفیه به دکتر میگه اما من اصلاً هیچ سررشته ای تو لباس پوشیدن ندارم! سالهاست که خرید نکردم و اصلاً نرفتم ببینم! نمیدونم چیو باید با چی بپوشم؟ دکتر بهش میگه خوب با کسی برو که سلیقه اش را قبول داری و میدونی که تو این چیزها وارده.

صفیه یاد خاطره ای از گذشته می‌افتد “وقتی که حکمت بهش پول داده بود تا برای خرید لباس با دوستش بره خرید. گلرو برای صفیه بلوز و شلواری انتخاب میکنه و میگه خیلی قشنگه خیلی به تو میاد صفیه میگه اما من نمیتونم اینارو بپوشم اصلاً شلوار نپوشیدم! گلرو بهش میگه من دوستتم! باید یه چیزیو بهت بگم مثلا توی مدرسه پشت سرت حرف میزنند و میگن لباس هایی میپوشه انگار مال مادرشه خیلی قدیمین! صفیه جا میخوره و میگه واقعا این حرفا رو پشت سرم می زنند؟ ناجی هم میگه؟ گلرو بهش میگه نه بابا تو گونی هم بپوشی ناجی خوشش میاد و دوست داره سپس راضیَش میکنه تا اون لباس را بخره. صفیه بعد از خریدن لباس ها به خانه بر می گرده و تو اتاقش می پوشد مادرش وقتی به اتاقش میره با دیدن صفیه تو اون لباسها جا میخوره. صفیه بهش میگه فقط خواستم بپوشم الان درش میارم میدونم قشنگ نیستند مادرش بهش میگه نه اتفاقا خیلی قشنگن اما میدونی مشکل کجاست؟ به تو نمیاد صفیه! درز شلوارو ببین! از همدیگه باز داره میشه! از بست تو پات تنگه! این چیزا به درد آدم های زشتی مثل ما نمیخوره سپس ازش میخواد تا لباس را در بیاره تا به دختر همسایه بده و او بپوشد.”

گلبن و اسد به بیرون میرن تا با همدیگه کمی دور بزنن سپس وقتی در یک کافه می نشینند تصمیم می گیرند تا برای دخترشان اسم پیدا کنن. گلبن به اسد میگه از اسم هایی مثل آفتاب و دریا خوشم میاد خیلی حس خوبی بهم میده اسد هم بهش میگه باشه پس به خاطر اینکه ازدواج من و تو مثل یک داستان بود اسم دخترمو میزاریم ماسال به معنای افسانه. گلبن خیلی خوشش میاد و قبول میکنه. صفیه در مطب دکتر درباره برادرش هان و سگی که آورده صحبت میکنه و بهش میگه این یک مورد را اصلا نمیتونم باهاش کنار بیام دکتر ازش دلیلشو میپرسه که صفیه میگه آخه کثیفه همه جا را میکروبی میکنه مریض میشیم! دکتر بعد از کمی حرف زدن با صفیه بهش میگه برادرت هان هم مثل شما ها احتیاج به محبت دیدن و توجه دیدن داره چیزی که از بقیه دریافت نکرده. صفیه بهش میگه آخه یعنی چی دکتر؟ اون توجه و علاقه را نه خانوادش بهش میده و نه جیلان! پس چطور میتونه یه سگ همچین حسی بهش بده؟ دکتر بهش میگه هان احتیاج داره به دوست داشتن بی قید و شرط احتیاج داره که دوست داشته بشه بدون هیچ عمل و شرطی بدون هیچ توقعی، صفیه به دکتر میگه تمام تلاشمو می کنم تا با این موضوع هم کنار بیام نه به خاطر هان فقط به خاطر اینکه به صفیه قبل نزدیک بشم دکتر تایید میکنه و بهش لبخند میزنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عک

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا