خلاصه داستان قسمت ۲۲۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۲۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۲۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۲۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه با دکتر دست میده بعد از مطبش بیرون میاد که ناجی با چشمانی که گرد شده بهش نگاه میکنه. ناجی بعد از رفتن صفیه از اتاق با دکتر درباره پیشرفت های باور نکردنی صفیه صحبت میکنه دکتر بهش میگه تازه کجاشو دیدی وقتی وارد اتاق شد پارچه ی سفیدشو ننداخت و بدون اون روی صندلی نشست سپس ازش میپرسه که برای بهتر شدن روند درمان به نظرتون چه جوری رفتار کنم خوبه؟ دکتر بهش میگه باید غیر مستقیم اونو وادار کنیم به کارهایی که انجام نمیده اما بدون تهدید و نباید حس کنه که به خاطر این که از دستت نده این کار را انجام میده. ناجی از مطب دکتر بیرون میاد و دست صفیه را می‌گیرد و با همدیگه به طرف پارک میرن سپس ناجی ازش میخواد تا به یاد گذشته روی چمن بشینند. صفیه امتناع میکنه و میگه تو خودت خوب میدونی که من یک سری از کارهارو نمیتونم انجام بدم ناجی بهش میگه چرا نتونی؟ تو میتونی کارهایی انجام بدی که بقیه نمی تونن مثلا هر وقت به من نگاه می کنی قلبم مثل پسر ۱۷ ساله شروع به تپیدن میکنه و بهش نگاه میکنه صفیه با شنیدن این حرفها زیراندازش را از توی کیفش در میاره و بر روی چمن میندازه اما قبل از اینکه خودشون بشینند سرباز به طرفشان میرود و بر روی پارچه صفیه راه میره. صفیه با دیدن او حرص میخوره.

هان وقتی به آنجا میاد از دیدن آنها تعجب میکنه و میگه باورم نمیشه اومدین پارک؟ ناجی میگه بله که اومدیم اگه یخورده دیرتر میومدی روی چمن هم می نشستیم. هان با ناباوری بهشون نگاه میکنه سپس به صفیه میگه خیالت راحت آبجی من یه خونه نزدیک خونه خودمان پیدا کردم و با کورشون به اونجا میرم و اونجا زندگی می کنم نگران نباش نزدیک خونه خودمونه و از اونجا میره. صفیه به دنبالش میره و صداش میزنه و میگه لازم نیست بری یه خونه دیگه میتونی اون سگو به خونه بیاری اما تا زمانی که من بهش عادت نکردم تو اتاق خودت نگهش میداری و نباید طبقه پایین بیاریش هان با شنیدن این حرف از صفیه خوشحال میشه و قبول میکنه و با خوشحالی او را در آغوش می گیرد. صفیه حرف دکتر را گوش میده و پیش اسرا میره تا ازش بخواد با هم دیگه به همراه گلبن برن واسه خرید لباس وقتی اینجا میرسه به صورت غیر مستقیم حرف میزنه اسرا جا میخوره و میگه الان شما از من کمک میخواین؟ صفیه میگه دیدم بیکاری گفتم که تو بیایی اسرا خنده‌اش میگیره و قبول میکنه و سپس صفیه متوجه میشه که اوکشان تو خونه اش هست و در حال گریه کردنه. او داخل میره تا ازش بپرسه ماجرا چیه اوکشان بهش میگه از بایرام به زودی طلاق میگیرم صفیه میگه چی؟ و دلیلشو میپرسه او بهش میگه به خاطر اینکه بایرام بچه میخواد و من بچه دار نمیشم صفیه جا میخوره و بهش میگه اینو از اول بهش نگفته بودی؟

او میگه نه با خودم گفتم وقتی تو این سن میخواد ازدواج کنه چرا باید بچه بخواد به خاطر همین چیزی نگفتم صفیه با جدیت تمام ازش میخواد تا خودشو جمع و جور کنه و بهش میگه میری رک و راست حرفتو به بایرام میزنی یا درکت میکنه یا نه اگه خواست بره بزار بره ما تورو از سر راه نیاوردیم که! ارزش تو از این چیزا خیلی بیشتره. سپس بهشون میگه برای فردا برنامه خاصی نداشته باشید چون با هم دیگه باید بریم پیکنیک و از اونجا میره. همگی از این همه تعقیر صفیه هاج و واج ماندن. صفیه وقتی به خانه برمی گرده با دیدن ناجی او را در آغوش می گیرد ناجی جا میخوره که صفیه بهش میگه ازت ممنونم ناجی به خاطر اینکه هر چیزی که واسم سخت بودو آسون کردی سپس به گلبن زنگ میزنه و بهش خبر میده که فردا با هم دیگه میریم خرید چون قراره بریم پیکنیک و لباس برای اونجا ندارم. گلبن حسابی خوشحال میشه و قبول میکنه اما وقتی میفهمه که به اسرا هم گفته و اونم میاد بعد از قطع تماس به اسد میگه چرا به اونم گفته؟ من واسش کافی نبودم؟ من که خیلی رو مد هستم! نمیفهمم چرا فقط به من نگفته! شب هان با دیدن عکس های جیلان برای تخلیه انرژی خودش با سرباز میخواد بره به سمت زباله‌دانی اما وقتی نزدیک اونجا میشه سرباز از رفتن به اونجا امتناع میکنه و شروع به پارس کردن میکند و هان را از آنجا به جای دیگر می برد هان ناچارا قبول میکنه و میگه باشه امشبو تو بردی و از آنجا میرن.

فردای آن روز صفیه به همراه گلبن و اسرا به فروشگاه میرن گلبن به خاطر اینکه خواهرش اسرا را هم گفته بیاد حرص میخوره و بهش حسادت میکنه که چرا فقط اونو با خودش نمیبره. آنجا برای صفیه چند دست لباس و کفش می خرند سپس صفیه برای خودش رژ قرمزی هم انتخاب میکنه گلبن از این انتخاب خواهرش جا میخوره سپس او نیز برای خودش هم رژ قرمز میخره. هان پیش پدرش میره و بهش میگه بعد از آن تصادف جیلان دیگه منو نمیبخشه و منو ترک کرده حکمت به هان میگه من هیچ وقت نصیحتت نکردم چون که احتیاج نداشتی و اطمینان نداشتم به خودم که درباره اون مسئله دارم درست تورو راهنمایی می کنم یا نه اما درباره این مورد نمیتونم بهت چیزی نگم. تا زمانی که نتونستی خودتو ببخشی کسیو وارد زندگی خودت نکن کاری که من کردم را انجام نده چون خشم به او هم سرایت میکنه و بهش صدمه میزنی…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا