خلاصه داستان قسمت ۲۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۳۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

گلبن وقتی ماسال را میخوابونه شنور پیشش میره و بهش میگه واست سوپ درست کردم تا بچه خوابه بیا یخورده غذا بخور گلبن قبول میکنه و میخواد بره غذا بخوره که همان موقع اسد از راه میرسه و با صدای بلند میگه دخترم کو؟ میخوام ببینمش! گلبن میگه هیس یواش تازه خوابوندمش اسد میگه باشه حواسم هست میرم آروم بغلش میکنم فقط و در اتاق را باز میکنه به داخل بره که گلبن یکدفعه داد میزنه و میگه اینجوری اسد؟ با دستای کثیف و نشسته؟ اینجوری میخوای مواظبش باشی؟ و شروع میکنه به سرزنش کردنش که اسد میگه باشه میرم میشورم خب! همان موقع بچه از خواب بیدار میشه که گلبن باز دعوا میکنه با اسد که همش تقصیر توعه تازه خوابوندمش بیدارش کردی! چرا اصلا ملاحظه نمیکنی؟ اسد که جا خورده میگه ولی گلبن جان من آروم حرف زدم اون تو بودی که داد زدی هنوزم داری داد میزنی با صدای تو بیدار شد و از اونجا میره. گلبن میره تا بچه را بخوابونه شنور پیشش میاد و بهش میگه اگه خوب غذا نخوری و استراحت نکنی نمیتونی از بچه به خوبی مواظبت کنی گلبن میگه نه من از پس همه چیز به خوبی بر میام. انیل به دم در خانه ی اسرا میره و بهش یه جلیقه ی نجات میده و میگه چون گفتی از شنا کردن میترسی واست گرفتم تا با همدیگه شنا کنیم و اینجوری دیگه غرق نمیشی و به زبان خودش ازش تشکر میکنه. اسرا خنده عصبی میکنه و بهش میگه این چیزارو تو یه رستوران میگن از طرف دعوت میکنن باهم شام میخورن و از احساسشون بهم میگن آنیل میگه باشه پس بعدا میام و باهم میریم رستوران.

صفیه میره به خانه ی گلبن تا بهش سر بزنه و بهش میگه واست آبمیوه درست کردم گلبن تشکر میکنه و میخوره. صفیه وقتی میبینه حال و اوضاع گلبن خوب نیست بهش میگه تا به خودش برسه گلبن میگه ای کاش واسه خوردن قهوه بیام بالا و به این بهونه چند دقیقه ای از ماسال مراقبت کنی من استراحت کنم. صفیه با تعجب میگه زشته این بچه هم مادربزرگ داره هم پدر داره بده به اونا و استراحت کن مادر بزرگش خودش کلی بچه و نوه بزرگ کرده! زشته بیاری بدی به من! اسد تمام حرف های آنها را می شنود و ناراحت میشه. ناجی در آشپزخانه حین ظرف شستن با تومریس دخترش حرف میزنه و از دلتنگیشون بهم میگن. تومریس میگه وقتی بیام اونجا باید کجا برم؟ ناجی میگه معلومه اینجا تازه خاله صفیه هم خیلی خوشحال میشه اما تومریس میگه اون خوشش نمیاد بیام اونجا اما ناجی میگه اوضاع تغییر کرده و دیگه اونجوری تیست تازه سگ هم داریم تو خونه! تومریس میگه سگ را نوازش میکنه؟ نمیتونه. صفیه حرفهای آنها را میشنود و ناراحت میشه. او کورشون را میبینه و سعیشو میکنه تا سرش را نوازش کنه اما کورشون دستشو لیس میزنه که صفیه چندشش میشه و ناجی پیشش میره و وقتی میفهمه صفیه انقدر به کورشون نزدیک شده خوشحال میشه و باهاش شرط میبنده که ۱ ماه نشده کورشون رو تخت تو بغلت میاد و میخوابه اگه اینجوری شد باید بریم پیکنیک.

بعد از چند روز وقتی از خواب بیدار میشن کورشون را روی تخت میبینن و صفیه میترسه و از ناجی میخواد تا دورش کنه اما بعد به یاد حرف دکتر می افتد و ازش میخواد تا کورشون را نزدیکش بیاره و بهش میگه میتونی تو سالن بیای ولی بدون اجازه تو اتاق من نمیای باشه؟ ناجی یاداوری میکنه که شرط را برده و برای پیکنیک باید حاضر بشن. اوکشان خیلی دوست داره که عمر او و بایرام را پذر و مادر صدا بزنه اما هرکاری میکنه نمیشه. زنگ خانه شان زده میشه که عمر با دیدن ممدوح خان او را پدربزرگ خطاب میکنه که اوکشان با حرص میگه فقط ما واسش مادر و پدر نیستیم انگاری! ممدوح بهش دفتر نقاشی و مداد رنگی هدیه میده که عمر خوشحال میشه و بهشون میگه میخوام برم شمارو نقاشی کنم آنها از شنیدن این حرف خوشحال میشن. گلبن ماسال را خوابونده و به آرامی باهاش حرف میزنه و میگه که وقتی ما بچه بودیم آبجی صفیه خیلی زود میفهمید ما چی میخواستیم منم همه تلاشمو میکنم که زود بفهمم چی میخوای. جیلان نمایشگاه عکاسیش را راه انداخته و از عکس های ماسال هم استفاده کرده. ایدل دوستش بهش میگه انگاری هان رو حرفش مونده و ازت دور مونده ولی مثل اینکه تو ناراضی و ناراحتی! جیلان میگه نه اضلا اینجوری نیست برعکس بهش افتخار میکنم که روی حرفش مونده همان موقع دسته گلی از طرف هان و کوروش برایش فرستاده میشه که جیلان از دیدن تاج گل حسابی خوشحال میشه. ۴۰ روز از به دنیا اومدن ماسال گذشته و آنها برای اولین بار بچه را به خانه حکمت میبرن که طبق رسومات بهش سبد نوزاد بدن.

بعد از گذشت چند دقیقه بحث نگهداری از بچه پیش کشیده میشه که اسد با دلخوری میگه گلبن اصلا رو حرفش نمونده و کسی جز خودش و صفیه نمیتونن به بچه نزدیک بشن! گلبن گریه میکنه و میگه هیچکی منو درک نمیکنه و فقط منو اذیت میکنین صفیه هم حق را به اسد میده سپس حکمت به اسد پول میده و میگه بیا اینو بگیر ناراحت نباش همه میخندن. صفیه به مطب دکتر رفته بهش میگه ناجی مدام از بچه حرف میزنه و دلش بچه میخواد اما من از ۷ سالگی بچه بزرگ کردنو تجربه کردم و به خاطرش خیلی از رویاهام زدم دیگه کشش نداره و نمیخواد اونقدر درگیر بشه! دکتر میگه تو یاد دلشکستگیت نسبت به ازدواج و بچه دار شدن ناجی می افتی و همچنین کنار رفتن آرزوهات ولی باید به ناجی هم فکر کنی و جا واسه ارزوهاتم بزاری….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا