خلاصه داستان قسمت ۲۴۰ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴۰ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که ۲۴۰ قسمت سریال ترکی زن (کادین)در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۲۴۰ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۲۴۰ سریال ترکی زن (کادین)

عارف وقتی می بیند نه بهار و نه جیدا حاضر به توضیح چیزی نیستند با عصبانیت رو به جیدا می گوید:« از یه طرف برشان و از یه طرفم تو! دست از سر این دختر بردارین! ذهن من درگیرشه. از وقتی پاشو تو این اپارتمان گذاشته از ترس این که نکنه بلایی سرش بیاد ذهنم درگیرشه. بعدش هم به من میگه عارف میترسم بلایی سرت بیاد! اگه میترسی بشین سرجات و تا خیال منم آروم بشه! » و آنجا را ترک می کند. بهار از جیدا می پرسد:« الان چیشد؟ » جیدا می گوید:« نشون داد که هنوز هم دوستت داره.. » بعد هردو بسته را به برشان نشان می دهند و برشان با خوشحالی به جم زنگ می زند و این خبر را می دهد. جم از انها می خواهد تا بهار به تنهایی بسته را برایش بیاورد! بهار کمی ترسیده اما به خاطر این که زودتر همه چیز تمام بشود قبول می کند. او به سمت نمایشگاه جم می رود و در آن تاریکی او را صدا می زند. ناگهان جم چراغ را روشن می کند و بسته را که داخلش یک فلش است را از او می گیرد. بعد وقتی چهره ی عصبانی بهار را می بیند می پرسد:« چرا انقدر اخمات تو همه؟! » بهار می گوید: «به خاطر این که افراد تو به خواهر من حمله کردن و پولاشو دزدیدن و حسابی کتکش زدن! » جم می گوید که کار او نبوده و بعد هم می گوید:« جمعه اخرین کار رو ازت میخوام و بعدش راحتتون میذارم باشه؟ » بهار ناچار می شود قبول کند.

انور به شیرین می گوید خانه شان را که از دست داده اند برای فروش گذاشته چون آن خانه حق او و بهار که بچه های خدیجه هستند است و نباید حق بهار را هم پایمال بکنند. شیرین با عصبانیت می گوید: «اون که دختر شما نیست! شما فقط یدونه دختر دارین! » انور از او می خواهد بحث نکند و آرامش می کند. صبح عارف دنبال شیرین می رود تا با هم به سرکار بروند اما شیرین برایش قیافه می گیرد و می گوید:« خوبه گذاشتن بیای دنبال من! اما دیگه نمیخوام همراهیم کنی وگرنه تو کوچه حرف درمیارن! » بهار از نیسان و دوروک می شنود که آردا بدون کمک آنها و خیلی فرز پازل ها را چیده و تمام کرده است. بهار برای این که این را باور کند بعد از رفتن بچه ها به مدرسه، آردا را به خانه می آورد و پازل را مقابلش می چیند. آردا هیچ حرکتی نمی کند. وقتی سر بهار برای درست کردن غذا گرم می شود، آردا آرام به اتاق می رود و وقتی بهار بعد از یک ساعت برای سر زدن به او داخل اتاق می رود، پازل را تمام شده می بیند و با هیجان و ناباوری آردا را در آغوش می گیرد.

فضیلت وقتی وضع لباس های جیدا را می بیند چند دست از لباس های قدیمی خودش را که خیلی تمیز و نو مانده اند را به او می دهد. جیدا می گوید:« من از این لباس های کسل کننده خوشم نمیاد میدمش به یکی که نیاز داشته باشه بهشون. » اما وقتی می فهمد فضیلت آنها را برای او کنار گذاشته بوده به ناچار قبول می کند تا خودش لباس ها را بردارد. بهار با عجله خودش را همراه آردا به خانه ی فضیلت می رساند و بدون این که جیدا چیزی بفهمد از فضیلت می خواهد تا در مورد آردا کمکش کند چون فکر می کند که آردا نابغه باشد. فضیلت قول می دهد که کمکش کند تا به این استعداد آردا بال و پر بدهند. امره چندتا از مجله های قدیمی بازیگران را به شیرین می دهد تا روی میز های کافه بگذارد. شیرین متوجه جلد یکی از مجله ها می شود که عکس فضیلت آشچی اغلو جوان روی آن است و همان ست انگشتر و گوشواره ی گرانبهایی که بهار و برشان مشغول فروختن ان بودند را استفاده کرده است!

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا