خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی اتاق قرمز + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی اتاق قرمز kirmiz oda را مطالعه کنید. این سریال محبوب ترکیه ای تاکنون در صدر لیست امتیاز بینندگان قرار گرفته است. سناریوی سریال ترکی اتاق قرمز kirmizi oda به سبک روانشناسی_درام می‌باشد. اسامی بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ Sezin Bozaci، meric aral، Burak Sevinc، Tulin Ozen، Binnur Kaya و… . بازیگران این سریال در هر قسمت تغییر می‌کنند، اما شخصیت روانشناس اصلی و همکاران مشغول در کلینیک در تمامی قسمتها ثابت هستند.

قسمت ۲۴ سریال ترکی اتاق قرمز
قسمت ۲۴ سریال ترکی اتاق قرمز

خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی اتاق قرمز

عایشه در اتاق خانم دکتر در مورد عثمان با او صحبت می کند و می گوید: «ازتون ممنونم استاد. به خاطر اینکه بهم اعتماد کردین و اینو به من سپردین.» در همین موقع تونا وارد می شود در حالی که در دستش یک بسته شکلات هست که آلیا آن را آورده است. مراجع بعدی آلیاست. آلیا که اخیرا سعی می کند با همه خوش رفتار باشد در اتاق انتظار به پرسنل در جمع کردن لیوان ها کمک می کند. در کافه تریای کلینیک به دکتر پیرایه خبر می دهند که دوقلوهایش در مدرسه موقع بازی به هم خورده اند و پیرایه با عجله به مدرسه می رود و دکتر دنیز با شنیدن این به فکر فرو می رود.
آلیا وارد اتاق می شود و کتش را در می آورد و دکتر می بیند که دستش هاش پر از رد زخم است. دکتر می گوید: «کی دستت رو زخمی کرده؟» آلیا می گوید: «خودم. می خواستم خودمو اذیت کنم.»

دکتر می گوید گاهی آدم هایی که روحشان درد می کشد این کار را با خودشان می کنند، چون دردی جسمی شان در مقابل درد روحی ناچیز است اینگونه خودشان را تسلی می دهد و ادامه می دهد: «گاهی هم وقتی خیلی عصبانی ان این کار رو می کنن. وقتی نمی تونن با کسی که ازش عصبانی ان کاری کنن خودشون رو آزار میدن. شاید هم برای جلب توجه. برای اینکه از دیگران محبت ببینن. تو به خاطر چی این کار رو کردی؟» آلیا می گوید: «همه شون.» دکتر حال آلیا را می پرسد و آلیا می گوید: «من خوب نیستم اما خوبم. حالم خیلی بد میشه و قتی به خاطراتم فکر می کنم. اما بد نیست. بد بودن بد نیست.» دکتر می گوید: «یعنی از احساساتت نمی ترسی. تو خیلی باهوشی آلیا!» آلیا می گوید: هوش جلوی خشم رو نمی گیره. من همه چی رو می دونم اما هیچ کاری نمی تونم بکنم.» دکتر می گوید: «شاید بتونی این خشم رو جاهای دیگه ببری. هنرمندا از خشمشون برای خلق اثر استفاده می کنن.» و وقتی آلیا می گوید او هنرمند نیست دکتر می گوید: «مطمئن نیستم. تو با وجود همه سختی ها دووم آوردی.»

آلیا آن روز می خواهد تلخ ترین خاطره زندگی اش را تعریف کند و به سختی شروع می کند. او می گوید: «اون روز روز خموم مادربزرگم بود. مادرم این کار رو می کرد. منم اون روز به خاطر زمین خوردن از مادربزرگم سیلی خورده بودم ام ابا این حال نگه داشتن حوله ها که وظیفه همیشگیم بود رو باید انجام میدادم.» او لحظه به لحظه آن روز را به خاطر می آورد. اینکه مادرش چطور مثل یک خدمتکار به مادرش شوهرش خدمت می کرد و چطور تحقیر می شد. مادربزرگش مدام غر می زد و گاهی ضربه ای هم به عروسش می زد که دقت کند. آلیا می گوید: «بعد از اینکه موهای مادربزرگم رو حنا گذاشت وقتش شستنش رسیده بود. تقریبا تموم شده بود. مادربزرگ برای ریختن آخرین آب بلند شد. یهو صدای داد کشیدنش بلند شد. مامانم بدون اینکه حواسش باشه آب داغ روی سر مادربزرگ ریخته بود. بعد به مادرم حمله کرد. ولی مادرم این بار دستای اونو گرفته بود و تو چشماش می خوندم که میگه دیگه بسه. اونا با هم درگیر شدن. خیلی خوشحال شدم. با خودم گفتم بالاخره این زن بعد از این همه سال داره از خودش دفاع می کنه. اون منو دوست نداشت اما من می خواستم دوسش داشته باشم. اما این رویا زیاد دووم نیاورد. یهو هر دو روی زمین افتادن. کف حموم پر از خون شد. نمی دونستم از کدومشون داره خون میره. بلند داد زدم و همه اهل خونه به حموم اومدن.»

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا