خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال صفر بیست و یک | قسمت ۲۴ سریال ۰۲۱

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال صفر بیست و یک از شبکه سه سیما را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال صفر بیست و یک هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سوم سیما پخش می شود که به کارگردانی آقایان جواد رضویان و سیامک انصاری ساخته شده است که اولین همکاری این دو بازیگر طنز پرداز کشورمان با یکدیگر در حوزه کارگردانی می باشد.

قسمت ۲۴ سریال صفر بیست و یک

شعله در حال گریه و زاری است و می‌گوید که شادی فرار کرده است و به شیراز رفته است که جلال با دیدن نامه شادی با حال بد به داخل خانه اش می رود.

ارسلان با شادی تماس گرفته است و از او می‌پرسد که کی می‌رسد که شادی می‌گوید فعلا تو راه است و نمی داند چقدر دیگر تو راه است و تلفنش را قطع می‌کند.

شعله و جلال به واحد مرجان و مازیار رفته اند که شعله بیتابی می‌کند و به جلال می‌گوید هرطور که شده است باید شادی را برگرداند و تنها راه برگشتن شادی برگرداندن سعید است و او را مجبور می‌کنند با سعید تماس بگیرد اما او پاسخ نمی‌دهد.

مازیار آماده شده است تا به اداره برود که سروش را در راه پله ها می‌بیند که ناراحت نشسته است و از او حالش را می‌پرسد که می گوید هیچ کس دیگر پدرش را دوست ندارد و همه رفته اند و مازیار به او قول می‌دهد که به پدرش کمک کند.

شادی به دایی تورجش پیام می‌دهد و به او می‌گوید که در راه رفتن به شیراز است و پدرش نگذاشت که با سعید ازدواج کنند و او هم که دایی اش بوده است هیچ کمکی به آن ها نکرده‌است.

جلال به اداره رفته است تا مهندس صفایی را پیدا کند و با او صحبت کند که منشی رئیس اداره به او می‌گوید که به یک ماه مرخصی بدون حقوق رفته است و جلال از او آدرس خانه اش را می‌گیرد و خانم ستوده به او می‌گوید که سراغ خانم شریف‌ برود و نامه بازنشستگی اش را بگیرد.

شادی با شعله تماس گرفته است و درحال صحبت با مادرش است و تا از خودش خبری به آن ها بدهد.

تورج ناراحت در دفتر نشسته است که سعید به او پیام می‌دهد و می‌گوید که مهندس صفایی به دنبالش می گردد و در صورتی حاضر است با او صحبت کند که مازیار نیز حضور داشته باشد و در آن صورت آدرس و ساعت را برای او اس ام اس کنند…

همه در اداره به جلال بی توجه بودند و کسی با او ارتباطی برقرار نمی‌کرد. جلال همچنان درحال زنگ زدن و پیغام دادن به سعید است و او جوابی نمی‌دهد که ناچارا به آدرس خانه سعید می‌رود که یک نفر به او می‌گوید او با چمدون رفته است.

تورج مازیار را به دفترش دعوت کرده است تا او را راضی کند که با جلال آشتی کند که مازیار بخاطر شادی قبول می‌کند و تورج به جلال زنگ می‌زند تا او را به دفترش دعوت کند.

سعید به جلال پیام ‌داد و به او گفت که تنها در صورتی که مهندس راسخ باشد با او صحبت می‌کند. جلال به دعوت تورج به سراغ مازیار رفته است تا با او آشتی کند و به دیدار سعید بروند.

مازیار و جلال در راه مسیر رسیدن به سعید هستند که به یاد گذشته هایشان و مراسم های عروسیشان می‌افتند، شعله به جلال زنگ می‌زند و می‌گوید شادی به شیراز رسیده است و اگر سعید را برنگرداند او نیز به شیراز می‌رود.

مازیار و جلال به لوکیشن سعید رسیده اند و دنبال او می‌گردند و فکر می‌کنند سعید در ویلایی به عنوان نگهبان حضور دارد.

سعید در حال بازی با اسبش است که نگهبانش به سراغ او می رود و می‌گوید که مهمانانش رسیده اند….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا