خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۲۸ سریال ترکی بابا
قسمت ۲۸ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی بابا

بشرا به دنبال پدرش می رود و ازش میخواد تا صبر کنه و به حرفاش گوش بده امین می ایستد و با نا امیدی بهش نگاه می کنه بشرا بهش میگه اونجوری که فکر می کنی نیست الان خیلی فرق کرده عوض شده! امین بهش میگه هیچکس عوض نمیشه مگر اینکه تو ذاتش باشه ایلهان همونجوری که تو هفت سالگی بود تو ۹۰ سالگی هم هست سپس به آرامی دستش را روی صورت بشرا میگذارد و از اونجا میره. ایلهان لنگ لنگان خودشو پیشه بشرا میرسونه و میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ همه چی خوبه؟ او با چشمانی گریان بهش نگاه می کنه و ازش عذرخواهی میکنه سپس از اونجا میره. بینور در خانه با یاشار دعوا میکند و ازش میپرسه که با اوئور چه رابطه ای دارد؟ یاشار قسم میخوره و میگه هیچ ارتباطی نداریم بینور میگه اما او بارداره یاشار میگه به من چه ربطی داره؟ اون زن پسر عموم بوده فضیلت و منور سعی میکنن بینور را آرام کنند. ثروت وقتی دعوای آنها را میشنوه خوشحال میشه یاشار به خاطر این وضعیت با ثروت دعوا میکنه. از طرفی کبری از ناراحتی بچه های عمویش خوشحال میشه. زینب اجین و یوسف امین را در آغوش می‌گیرد و آرومشون می‌کند آنها که ترسیدن مادر و پدرشان طلاق بگیرند با دلداری های زینب کمی آروم میگیرن. کبری آنها را مسخره میکنه و میخنده اوئور که صدای بچه ها را شنیده پیششون میره و میگه پدرتون خیلی مرده خوبیه مادرتون رو خیلی دوست داره من برای خراب کردن زندگیتون نیومدم پدرتون فقط به من کمک کرد تا یه سرپناه داشته باشم. امین هرزگاهی به اتاقک تو پارکینگ می‌رود تا به نگهبان و خانواده‌اش سر بزند بعضی وقت‌ها هم برایشان خوراکی می برد و سر سفره شان می نشیند یک روز به نگهبان میگه وسایلتونو جمع کنین میبرمتون یه جای بهتر نگهبان  میگه خدا خیرتون بده و برایش آرزوی خیر می کند.

قدیر وقتی به خانه میره میبینه یاشار و ثروت دارند با هم دیگه دعوا می کنند که سرشان داد میزنه و ازشون میخواد تا ساکت بشن قدیر همه را دور میز غذاخوری جمع میکنه و به بینور میگه داداش یاشار هیچ تقصیری نداره او اوئور را به من معرفی کرد تا بهش کمک کنیم. او که به صداقت قدیر شک نداره کمی آروم میگیره و خیالش راحت میشه یاشار و ثروت دوباره در اتاق کار با هم دعوایشان می شود یاشار و قدیر توقع دارند ثروت به خاطر کاری که کرده کمی پشیمون باشه اما ثروت با فریاد بهشون میگه از این به بعد همینه، پشیمونم نیستم جلوی کارهاتون من در میام مقابل روزتون شب روبروی شبتون صبح میزارم! فضیلت و منور برای اینکه اونور احساس غریبی نکنه و به خاطر دعواها حس بدی پیدا نکنه پیشش میرن و اتاق بشرا را بهش میدن تا آنجا زندگی کنه. امین در اتاقش به عکس خانوادگیشان نگاه می کند و مدام اسم بچه هایش و نوه هایش را می گوید تا یادش نره اما اسم بعضیا رو به یاد نمی‌آورد که به اجین اشاره میکنه و میگه اسم این چی بود! احمد وقتی قدیر او را از خانه بیرون میکنه به طرف شرکت میرود ثروت که میخواد علیه خانواده‌اش تیم تشکیل بده او را به سمت خودش میکشه و یکی از خانه‌های شرکت را در اختیارش می گذارد و میگه تو اینجا بمون و هر کاری دلت خواست بکن. بشرا ایلهان وقتی خوابه بالا سرش میره و با بغض بهش میگه تو رو به خدا میسپارم و از اونجا میره. فرید به ثروت میگه تو خبر داری برادرت سهامتونو بین کارگرها تقسیم کرده؟ ثروت حسابی جا میخوره که فرید میگه اینجوری پیش برین یهو میبینین کل ثروتتون بین فقرا تقسیم شده ثروت میگه از این به بعد نمیتونه بدون اجازه من یه چوب کبریت جابجا کنه.

ایلهان وقتی از خواب بیدار میشه چند بار به بشرا زنگ میزنه اما جوابی دریافت نمیکنه. بشرا به الیف زنگ میزنه و میگه اون حرفت که گفتی عشقی وجود نداره و روبروی خانواده در نیا تا پشیمون نشی خیلی منو تو فکر فرو برده منظورت چی بوده؟ او میگه پشت تلفن نمیشه بیا حضوری باهم حرف بزنیم. یلشار هر وقتی بینور را میبینه پیشش میره و ازش عذرخواهی می کنه و سعی میکنه برایش ماجرارو تعریف کنه اونور برای خوب کردن اوضاع آنها پیش‌ بینور میره و میگه شما خیلی خوش شانسین که همچین شوهری دارین ایشون خیلی شما را دوست دارند فقط وقتی دیدن همه چیزمو از دست دادم و به کمک احتیاج دارم منو بردن به هتل بینور اینجوری برداشت میکنه این حرفو که اوئور از درماندگی خودشو به یاشار و خانواده‌اش چسبانده. امین به بوراک زنگ میزنه و میگه یکی از خانه‌های شرکت را آماده کنه تا یه خانواده نیازمند به آنجا ببرد. قدیر به اتاق مدیر میره که میبینه ثروت و احمد اونجان ثروت به قدیر میگه از این به بعد احمد مدیر من تو این شرکته سپس بهش میگه تو چرا از طرف من سهاممو به کارگرها دادی؟ دفعه آخرت باشه همچین کاری می کنی! قدیر که حوصله بحث نداره قبول میکنه اما تو دلش پوزخند میزنه. بشرا به خانه الیف رفته آنها در حیاط نشستن و بشرا از قدیر صحبت میکنه سپس با چشمانی اشکی میگه بدون قدیر نمیتونم از پس مشکلات هم بربیام ای کاش او نبود بدون او هیچی خوب پیش نمیره الیف دلش می سوزد و به بهانه ای به داخل خانه میره سپس به قدیر زنگ میزنه تا به آنجا بیاد. جانسو طبق نقشه اش قدیر جان را به خانه اش می کشاند قدیر جان برای خانه جانسو خرید کرده جانسو برای اینکه نشون بده به پولش چشم نداره میگه چرا همچین کاری کردی؟ من از پس خودم بر میام سپس میگه می خوام به فتحی زنگ بزنم و ازش عذرخواهی کنم تا به سر کار برگردم قدیر جان قبول نمیکنه و میگه لازم نیست خودم با بابا حرف میزنم تا تو شرکت یک کار بهت بدن او تو دلش خوشحال میشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا