خلاصه داستان قسمت ۲۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۲۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۲۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۲۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت

شاهین مینو را با خودش به یک جای مرتفع میبره. او ازش میپرسه که اینجا واسه چی اومدیم؟ شاهین میگه سوپرایزه خودت میفهمی. وقتی می رسند با گروهی از پاراگلایدر سوار ها روبرو میشن مینو میپرسه اینجا دیگه چه خبره؟ شاهین میگه همیشه خودت دوست داشتی و بهم میگفتی که واسه یکبار هم که شده میخوای امتحان کنی! مینو بهش میگه این خیلی خطرناکه اگه پریدیم و چتر باز نشه چی؟ شاهین بهش میگه تو به من اعتماد نداری؟ مینو با کلافگی میگه آخه اینا چه ربطی به هم دیگه دارن؟ شاهین میگه خیلی هم ربط داره من بهت میگم که اتفاقی نمیفته، مینو بلاخره راضی میشه. آرام به کارگاه پیش سهراب میره و درباره کار میپرسه سهراب بهش میگه تو بد مخمصه ای گیر کردیم انگاری یه جای کار اشتباه کردیم نمیدونیم چی شده که اینجوری شده اما اگه تو آزمایش قبول نشیم همه جنس هایی که تو انبار داریمو باید بریزیم دور، شرکت بهساز دیگه قبول نمیکنه که بهمون سرمایه بده از طرفی هم خودمونم از پس پولو خرجش برنمیایم!

آرام میگه چرا انقدر اصرار دارین که خودمونو مقصر بدونین؟ از کجا معلوم؟ شاید دستگاه‌های اونا خراب بوده بهتره تا نتیجه آزمایش صبر کنیم. سهراب بهش میگه امیدوارم چیزی که شما میگین درست باشه سپس آرام از سهراب سراغ هاشم را میگیره. او بهش میگه اون رفته تو لاک خودش و حالش زیاد خوب نیست الانم تو اتاقشه! آرام پیشش میره و باهاش درد و دل میکنه و میگه عشق خیلی خوبه وقتی که بفهمی جای درست خرجش کردی ولی زمانی که بفهمی جای مناسبش خرج نشده خیلی درد داره هاشم فکر میکنه خودشو میگه به خاطر همین میگه شما نباید انقدر زود تصمیم بگیری وقتی عشقتو ابراز میکنی باید به اون فرد مهلت بدی یه خورده خودشو جمع کنه، فکر کنه! آرام بهش میگه فقط یه نفر از روی عشق میتونه حس تنفر پیدا کنه سپس ازش میپرسه و میگه فکر می کنی احساست به نغمه همینطوره؟ هاشم یکدفعه جا میخوره و میگه تو الان یک ساعت داری درباره نغمه با من حرف میزنی؟ من بهت گفتم نغمه رو دیشب کنار برادرش خاک کردم و واسه من مرده!

آرام بهش میگه حتی اگه بفهمی ازدواج نکرده بود؟ هاشم با کلافگی میگه حتی به فرض اگه ازدواج نکرده بود، من باید چیکار کنم که دیگه درباره اون چیزی نشنوم؟ آرام بهش میگه آروم باش من فقط میخواستم بهت کمک کنم فکر میکردم یه جای کوچیک برای نغمه تو دلت نگه داشتی خواستم با حرف زدن درباره‌اش خوشحالت کنم. هاشم میگه میخواستی حالمو خوب و خوشحالم کنی؟ کسی که این بلارو سرم آورده خود نغمه بوده! دیگه اگه حتی خودش هم بیاد به دست و پام بیفته دیگه تو زندگی من راهی نداره بدجور از چشمم افتاده اگه میخوای کمکم کنی فقط یه کاری کن که فراموشش کنم. شاهین به مینو میگه که من یه راه حل دیگه‌ای هم پیدا کردم که قانونی هم هست. میتونیم امتحانش کنیم و اگه شد خیلی راحت بریم اونور آب. مینو قبول میکنه. هاشم پیش روانشناس آرام میره و به دکتر عکس هایی از دوران نوجوانی تا الانش را بهش نشون میده بعد از کمی حرف زدن دکتر به هاشم میگه تو باید تمام تلاشت رو بکنی تا تمام خاطرات خوبتو با نغمه تو ذهن و قلبت نگه داری اما باهاشون زندگی نکنی. هاشم بهش میگه باید چیکار کنم؟

دکتر میگه یک سری کارها را باید انجام بدیم و حتی اگه لازم باشه بیای اینجا تا با هم دیگه بیشتر حرف بزنیم. هاشم به دکتر میگه میدونی خانم دکتر بعضی وقتا باهاش زندگی می کنم شاید بهم بخندین ولی مجسمش می کنم روبروی خودم حتی روی صندلی که روبروم نشسته و دارم باهاش درد و دل می کنم اما وقتی یاد این میوفتم که ازدواج کرده و الان با شوهرش دندون تیز کردن برای اموال من اینقدر عصبانی میشم که حد نداره! دکتر بهش این اطمینان را میده که همه چیز درست میشه. یه خانمی جلوی در کارگاه میره و با ایرج صحبت می کنه و ازش درباره دهشت سوال می کنه. ایرج میگه دهشت تو کارگاه‌ست اگه کارش دارین صداش کنم؟ او تایید میکنه و میگه اگه بگین بیاد دم در خیلی خوب میشه اما ایرج او را به داخل دعوت میکنه و میگه دم در بده. وقتی به آشپزخانه میره دهشت با دیدن او حسابی جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ اون دختر که خواهر دهشت هست ازش میپرسه استرالیا اینجاست؟ خجالت نکشیدی این همه وقت بهمون دروغ گفتی؟ سپس بهش میگه که از زندان رفتنش هم باخبره.

آنها در حال حرف زدن هستند که هاشم به اونجا میاد و از آنجایی که فکر می کنه خانواده دهشت استرالیا بودند شروع میکنه دست و پا شکسته انگلیسی حرف زدن‌ خواهرش عصبانی میشه و بهش میگه حتی به دوستات هم دروغ گفتی؟ هاشم که ماجرای دروغ گفتن دهشت را درباره خانواده‌اش میفهمه حسابی ناراحت میشه و باهاش دعوا میکنه. دهشت با درماندگی روی زمین می نشیند و گریه میکند. نغمه با وکیلش صحبت میکنه و میگه هر چه سریعتر می خوام تا هاشم را ادب کنیم تا دیگه جرات نکنه بیاد سر کار من و اونجوری با هم صحبت کنم! حتی اگه شده این ماشینمو هم میفروشم تا خرج ادب کردن اون کنم! وقتی اعصابش خورده حواسش پرت میشه و تصادفی سطحی با یک زن میکنه اما زن اتفاقی واسش نیافتاده ولی نغمه با درماندگی روی زمین میشینه و گریه میکنه برای حال بدش. مینو در یک فرصت به دست آمده سمت مدارک میره تا پاسپورتش را پیدا کنه مادرش از راه میرسه و ازش میپرسه که دنبال چی می گرده مینو سردردش را بهونه میکنه و میگه دنبال قرص میگشتم.

چند ساعت بعد مینو به اتاق پدرش میره و تمام تلاشش را میکند تا گاوصندوق را باز کنه اما موفق نمیشه و با شنیدن صدای پدرش پشت تراس پنهان میشه. مینا پیش منصور میره و بهش میگه وقتی کارت ملی و شناسنامه مینو کنار اسناد دیگه بود و آنها را بر نداشته به نظرت دنبال چی می گشته؟ به دنبال پاسپورتش دیگه! منصور جا میخوره و میگه تو چی میگی؟ مینا برو بهش بفهمون که کار اشتباهی بکنه دستم به خون اون الدنگ آغشته میشه نزار کار به جاهای باریک بکشه! مینا تمام حرف ها را میشنوه و حسابی می ترسد….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا