خلاصه داستان قسمت ۲۹۶ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۹۶ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۹۶ سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۲۹۶ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۲۹۶ سریال ترکی سیب ممنوعه

زهرا به خانه پیش ییلدیز می رود و با استرس تعریف میکند که شاهیکا را دیده است. ییلدیز متعجب شده و به او میگوید که بهتر است خودش را به روانپزشک نشان دهد. زهرا از اینکه هیچکس حرف او را باور نمیکند کلافه می شود. جانسو در خانه سراغ محمود را میگیرد و حسن علی میگوید که او به مرخصی رفته است. جانسو به رفتارهای حسنعلی در خانه مشکوک شده و با اندر تماس میگیرد و در این باره سوال میکند. اندر به او میگوید که حق سوال و دخالت ندارد و به او برای اینکه به آنها خبر برساند پول می‌دهند. جانسو عصبی شده و تصمیم دارد از اندر انتقام بگیرد.
ییلدیز که به خاطر حرف زهرا به ماجرای شاهیکا شک کرده، به همراه امیر دم خانه اندر می روند اما کسی خانه نیست. شاهیکا از بیرون آمده و وقتی آنها را می بیند سریع گوشه ای پنهان می شود. ییلدیز صدای می شنود و میخواهد به سمت شاعیکا برود ، کخ همان لحظه‌ اندر از راه می رسد و ییلدیز برمیگردد‌. او به اصرار داخل خانه می رود و میبیند که کسی نیست. اندر نیز خیالش راحت می شود که کسی داخل نیست و سپس از او گله میکند. ییلدیز با کلافگی از اندر میخواهد از خانواده اش دور باشد. بعد از رفتن آنها، شاهیکا به خانه می آید. اندر به خاطر کارهای شاهیکا که باعث لو رفتنش می شوند او را دعوا میکند اما شاهیکا اهمیتی نمی‌دهد و به خودش مطمئن است.
حسن علی به خاطر پیشنهاد اندر فشارش بالا می رود. سدایی به چاتای خبر میدهد و چاتای به شرکت آمده و حسن علی را به خانه خودشان می برد تا استراحت کند.

در مغازه خشکشویی ییلدیز، صاحب مغازه آمده و میگوید که تصمیم دارد مغازه را بفروشد. ییلدیز ناراحت شده و میگوید که آنها تازه جا افتاده و مشتری پیدا کرده اند. سپس به دروغ میگوید که او باردار است و در این شرایط اسباب کشی برای او سخت است. صاحب مغازه به این خاطر به آنها مدتی مهلت میدهد. بعد از رفتن ییلدیز، جانسو بن مغازه می آید و امیر ماجرا را برای او تعریف میکند .
شب جانسو با حسن علی تماس میگیرد و از اینکه در خانه تنهاست ابراز ناراحتی میکند. او به عمد این کار را میکند تا به خانه چاتای برود. حسن علی نیز از او میخواهد که به آنجا برود. جانسو با خوشحالی به خانه چاتای می رود. چاتای از دیدن او عصبی می شود. جانسو به عمد سر میز شام به ییلدیز بابت بارداری تبریک میگوید. ییلدیز شوکه شده و میگوید‌ که او دروغ گفته بود و ماجرا را تعریف میکند. چاتای بابت اینکه ییلدیز چنین کاری کرده او را ملامت میکند.
آخر شب ییلدیز در اتاق هالیت جان خوابش برده. جانسو پنهانی وارد اتاق چاتای می شود. چاتای میخواهد او را بیرون کند. همان لحظه ییلدیز به اتاق آمده و چاتای فوری جانسو را پنهان میکند و به بهانه غذا ییلدیز را پایین می برد.
حسن علی به ناچار قبول میکند که با اندر ازدواج کند. روز عقد، جانر اندر را که روی سرش تور کشیده به خانه حسن علی می آورد. عاقد خطبه عقد را میخواند و بعد از بله گفتن، در می زنند. اندر از در وارد شده و حسن علی شوکه می شود. او تور را کنار می زند و شاهیکا را می بیند. اندر به آنها ازدواجشان را تبریک میگوید. شاهیکا با خنده به حسن علی میگوید که اسمش را عوض کرده و اندر شده است و حالا زن اوست.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا