خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۲۹ سریال ترکی بابا
قسمت ۲۹ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی بابا

قدیر وقتی به خانه الیف می رسد الیف بهش میگه اتفاق خاصی نیفتاده ماجرای خواهرته، بشرا حالش بده و به کمک تو احتیاج داره قدیر با مهربانی کنار بشرا می نشیند او با دیدن قدیر بهش میگه بابا منو با ایلهان دید و ازم خواست که اون کارو نکنم من تمام عمرم تلاش کردم کاری کنم که باعث سرافرازی بابا باشم نه موجب سرافکندگیش اون شب بابا یه جوری منو نگاه کرد که دلم میخواست زمین دهن باز کنه برم توش! قدیر بهش میگه بشرا برگرد من قول میدم کاری کنم که همه ببخشن تورو! بوشرا میگه این شدنی نیست خوب میدونم که مثل قبل نمیشه قدیر بهش میگه وسایلتو جمع کن بریم خونه اما بشرا میگه نه نمیشه دیگه نمیتونم تو چشماشون نگاه کنم. امین به خانه ای می رود که برای نگهبان و خانواده‌اش کنار گذاشته بود سپس از همانجا بهش زنگ میزنه و میگه وسایلتونو جمع کنین تا به خانه جدیدی که واستون کنار گذاشتم بیاین سپس بعد از اینکه تلفن را قطع می کنه به احمد میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ احمد هنوز جواب نداده که در همان واحد باز میشه و ثروت به همراه دو زن وارد آن خانه میشود امین با دیدن او جا میخوره و بهش میگه اینجا چه خبره؟ اما ثروت که اصلاً خجالت نکشیده به داخل خانه میره و میپرسه اینجا چه خبره؟ امین وقتی میبینه او اصلا به روی خودش نمیاره میخواد سیلی به صورتش بزند که ثروت دستش را روی هوا نگه میداره و اجازه سیلی زدن بهش نمیده امین که از رفتار او حسابی جا خورده با ناراحتی بهش نگاه میکنه و به احمد میگه تا از اونجا بره امین از اون وضع کلافه میشه و با ناراحتی آنجا را ترک میکنه ثروت حسابی اعصابش خورد شده. ایلهان مدام در حال زنگ زدن به بشراست.

الیف بهش میگه این دفعه که زنگ زد بردار جواب بده اون همین که ببینه حالت خوبه خیالش راحت میشه بشرا تلفن را برمی دارد و بعد از پرسیدن حالش بهش میگه وقت داری امروز همدیگر را ببینیم و حرف بزنیم؟ ایلهان از خدا خواسته قبول میکند تا همدیگر را ببینند قدیر به مغازه پیش امین پدرش می رود او درباره اتفاق‌هایی که افتاده باهاش صحبت میکند امین به خاطر ثروت حسابی اعصابش خورده و حوصله بحث کردن نداره قدیر بهش میگه باشه هر وقت خواستی با همدیگه حرف میزنیم و در کنار امین شروع به کار کردن میکند. بعد از کمی کار کردن خسته میشن و پشت میز می‌نشینند. امین به قدیر میگه باورم نمیشه ثروت این کارهارو کرده باشه دیگه حرف منو هم از روی زمین بر نمیداره دیگه به درد هیچی نمیخورم حتی روی خانواده خودمم تاثیری ندارم! ایلهان با بشرا دقایقی کنار همدیگه می نشینند و به صدای دریا گوش میدهند ایلهان حالشو میپرسه که بشرا میگه نمیتونم پیش خانواده ام برم و برگردم با تو هم نمیتونم، دور بودن از خانواده ام خیلی سخته و بخشی از وجودم هنوز پیش اوناست نمیتونم! من و تو نمیتونیم دیگه همدیگر را ببینیم سپس برایش آرزوی خوشبختی و خوشحالی می کند. ایلهان با شنیدن این حرف ها شوکه میشه و از بشرا میخواد تا این کار را باهاش نکنه و میگه نرو اما بشرا با ناراحتی و قدم های بزرگ ازش دور میشه. یاشار به خاطر خراب شدن رابطه اش با بینور عصبیه به خاطر همین پیش بینور میره و ازش دعوت میکنه تا برای گردش بیرون برن بینور که ازش عصبیه اما قبول میکنه. قدیر به خانه می رود که احمد در آنجا ساکن شده و با پس گردنی او را از خانه بیرون می اندازد سپس به نگهبان و خانواده اش میگه تا به اون لوکیشن بروند و ساکن بشن.

آنها وقتی به خانه می رسند از قدیر حسابی تشکر میکند و با خوشحالی از خانه تعریف میکنن ایلهان به خانه شان می رود و از خدمتکارها میخواد وسایلش را جمع کند فرید بهش میگه همه اینا برای اون دختر است ایلهان بهش میگه من هنوز خودمو جمع و جور نکردم بابا احتیاج دارم تنها باشم یه مدت میرم به اون یکی خونه. جانسو در خانه با خودش فکر میکنه و میگه اوئور خودشو تو عمارت جا کرد مگه من چیم از اون کمتره؟ یک دفعه فکری به سرش میزنه او به قدیر جان زنگ میزنه و وانمود میکنه که رفیع صاحب کارش پشت در خانه اش هست و مدام داره به در میکوبه قدیر جان بهش میگه در را اصلاً به روش باز نکن من همین الان سریع میام اونجا جانسو قبول می کنه. جانسو برای طبیعی جلوه دادن قضیه خودش شیشه را میشکند و سنگی وسط خانه می اندازد قدیر جان وقتی به اونجا میاد به جانسو میگه اینجا خیلی خطرناکه باید فکری بکنیم جانسو میگه میرم هتل اما قدیر جان میگه من با پدرم صحبت می کنم ولی یه راه حلی پیدا می کنم که بیای عمارت پیش خودم اینجوری خیالم راحت تره. جانسو تو دلش برای این که نقشه اش گرفته حسابی خوشحاله. یاشار و بینور با هم دیگه در پارک نشستند و برای خودشان کباب درست می کنند و می خورند احمد پیش ثروت میره و میگه قدیر اومد و منو از خونه بیرون انداخت ثروت میگه اون همچین حقی نداره سپس با احمد به طرف خانه برمیگردد و نگهبان به همراه خانواده اش را از خانه به بیرون می‌اندازد و خانه را دوباره به احمد میده. فرید به وداد میگه الیف قرار بود برای ما کار کنه اما الان دست و پا گیرمون شده و ازش میخواد تا به الیف زنگ بزنند که پیشش بره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا