خلاصه داستان قسمت ۳۰۲ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۰۲ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۳۰۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۳۰۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

امیر به خانه ییلدیز می رود تا با او در مورد خیانت چاتای صحبت کند. او نمی‌داند چگونه سر صحبت را باز کند. آسمان پیش آنها می آید و امیر نمی‌تواند چیزی بگوید. او منصرف شده و بهانه ای می آورد و از آنجا می رود.
در شرکت، حسنعلی ابتدا توافق با اندر برای خلاص شدن از شر شاهیکا را قبول میکند، اما سپس به خاطر اینکه اندر نمی‌گوید که در ازایش چه میخواهد، قرارش با اندر را به هم می زند. اندر به او میگوید که خودش ضرر خواهد کرد. سپس با طعنه میگوید که حواسش به محمود باشد، و می رود. حسنعلی سدایی را صدا زده و از او میخواهد که طبق گفته اندر، حواسش به محمود باشد و او را زیر نظر بگیرد. سدایی کمی احساس خطر میکند و پیش شاهیکا می رود و بابت اینکه در مورد جانسو و چاتای به او گفته بود، ابراز پشیمانی میکند. شاهیکا به او میگوید که خیالش راحت باشد و او به کسی چیزی نمیگوید. ییلدیز به شرکت پیش چاتای می رود و برای او یک قاب عکس از خودش و چاتای را هدیه میدهد تا روی میزش بگذارد. او هنگام رفتن، اندر را در راهرو می بیند. اندر او و چاتای و مادرش را برای شام به خانه شان دعوت میکند. ییلدیز کمی بعد با حسنعلی تماس میگیرد و میگوید که از آنجایی که خودش با شاهیکا ازدواج کرده و با اندر همکار شده است، پس دیگر ممنوعیت دیدار او با اندر و شاهیکا برداشته می شود، و او میخواهد شب به خانه اندر برود. حسنعلی به ییلدیز حق میدهد و میگوید که ارتباط آنها دیگر ایرادی ندارد. سپس از اینکه به این وضعیت افتاده است کلافه می شود.

شاهیکا و اندر به کافه می روند. شاهیکا به اندر میگوید که آنها باید از شر جانسو خلاص شوند. جانسو به خانه ییلدیز می رود. آسمان با دیدن او، به او تذکر میدهد که رفت و آمد زیاد او در خانه آنها خوب نیست. ییلدیز نیز پایین آمده و بهانه می آورد که سرش شلوغ است و جانسو را بدرقه میکند. شب در خانه حسنعلی به شاهیکا میگوید که چاتای به خانه اندر دعوت است. شاهیکا اصرار میکند که آنها نیز بروند. حسنعلی ابتدا قبول نمیکند، اما شاهیکا او را مجبور می‌کند.
اندر و بقیه، از آمدن شاهیکا و حسنعلی متعجب می شوند. سر میز شام، شاهیکا به همه می‌گوید که آنها تصمیم دارند بچه دار شوند. همه شوکه شده و حسن علی نیز شوکه می شود و آب در گلویش می پرد. چاتای از حسنعلی عصبانی می شود. فریده نیز به شدت حرصش میگیرد. حسنعلی میگوید که او چنین تصمیمی ندارد. اما شاهیکا همچنان در این مورد صحبت میکند. اندر از حرفهای شاهیکا و کارهایش کلافه می شود. شب هنگامی که آنها به خانه برمیگردند، حسنعلی و سدایی به اتاق می روند و به عمد طوری صحبت میکنند که شاهیکا بشنود . حسنعلی میگوید که او به محمود شک دارد و آنها به زودی می فهمند که او با شاهیکا در مورد قتل ساختگی دست داشته یا نه. سدایی به دروغ میگوید که محمود گویا قصد برداشت پول و فرار دارد.
زهرا به خاطر جدایی از مرت افسرده و کلافه است. شاهیکا از طریق حیاتی،دارویی تهیه کرده و به خدمتکار میدهد تا هر روز در آب زهرا بریزد تا حال او بهتر بشود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا