خلاصه داستان قسمت ۳۰۶ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۰۶ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۰۶ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۰۶ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۰۶ سریال ترکی گودال

جومالی پاکتی را برای سرن می برد و به او می گوید:« این پاکت رو نباید باز کنی. بفرستش برای چاعتای. این یه مسئله ایه بین من و اون.» سرن که خیال می کند آریک دست انهاست و ممکن است بلایی سرش بیاورند زود کاری که جومالی گفته را انجام می دهد و پاکت را با هواپیمای خصوصی برای چاعتای به سوئیس می فرستد. چاعتای پاکت را باز می کند و با گردنبند خونی آریک مواجه می شود. جومالی یاد داشتی هم برایش گذاشته که روی آن نوشته شده:« تو یه جون از من گرفتی و من یه جون از تو گرفتم. حساب بی حساب شدیم.» چاعتای با خواندن یادداشت پوزخندی می زند. او از افرادش می خواهد رمزی را از زندان آزاد کنند و او را هر طور شده به گودال بفرستند تا برایش جاسوسی کند. چاعتای با پدرش تماس می گیرد و پشت خط اسکایپ گردنبند را نشان چنگیز می دهد و جریان را تعریف می کند. چنگیز گریه اش می گیرد و به شدت عصبانی میشود اما خود را کنترل می کند و خبر کشته شدن آریک به دست جومالی را با خونسردی به سرن و یاماچ می دهد. سرن گریه می کند و یاماچ از شنیدن این خبر جا می خورد و نگران گودال می شود. چنگیز از او می خواهد مسببین مرگ پسرش را برایش بیاورد.

رشید فضل الله که مدتی است نتوانسته از اسکندر خبر بگیرد سراغ یاماچ می رود و دوباره تهدید های قبلی را تکرار می کند. یاماچ می گوید:« لطفا این بار استثنا قائل شو. می دونم که منو دوست داری. حال و روز من رو ببین و فعلا دست نگه دار و به من یکم وقت بده.» رشید فضل الله کمی کوتاه میآید. سلیم و جومالی با عمو قرار می گذارند تا درمورد مسئله ی فراموشی اش با او صحبت کنند و او را پیش دکتر ببرند. اما عمو که از کارهای غیرعادی اش در زمان فراموشی خجالت می کشد وانمود می کند از وضعیتش بی خبر است و حتی این کار سلیم و جومالی را بی ادبی می داند و آنها را سرزنش می کند اما در تنهایی خود رو به آسمان می گوید:« خدایا یا جون منو بگیر یا خودت از عقلم محافظت کن. منو مسخره عام و خاص نکن.»

یاماچ به گودال می رود اما فرهاد و چند نفر دیگر از اهالی گودال مانع ورود او می شوند و می گویند که جومالی دستور داده که او پایش را داخل گودال نگذارد. یاماچ فریادی می زند و به فرهاد می گوید که جومالی را صدا بزند. فرهاد هم همین کار را می کند و کمی بعد جومالی و سلیم و وارتولو که هر سه در قهوه خانه بودند پیش یاماچ می آیند. یاماچ با عصبانیت به جومالی می گوید که نباید پسر چنگیز را می  کشته. جومالی از کارش دفاع می کند و یاماچ را بخاطر اینکه پیش اردنتها کار می کند “سگ” خطاب می کند و تحقیرش می کند. سلیم و وارتولو از این موضوع ناراحت می شوند. یاماچ به جومالی می گوید:« چنگیز گودال رو به آتیش می کشه. سراغ تک تکتون می یاد. من با وجود شماها دارم سعی می کنم ازتون محافظت کنم.» جومالی می گوید که به کمک او نیازی نیست و یاماچ را از محله بیرون می کند. وارتولو با یاماچ می رود تا با هم صحبت کنند. او می گوید:« آریک به جومالی می گفته اگه جوونمرد بودی سعی نمی کردی منو بکشی. معلوم نیست قضیه چی بوده.» یاماچ که جرقه ای در ذهنش روشن شده می گوید:« یه چیزی این وسط هست. یه عده ی دیگه ای تو این قضیه دست دارن. من باید مانع این اتفاقات بشم.»

عمو پیش علیچو می رود و درباره ی نامه ای که قبلا دست او سپرده تا بعد از مرگش رو شود صحبت می کند و به او می گوید:« لازم نیست منتظر مرگ من باشی. حتی اگه حافظه م رو از دست دادم هم اون نامه رو بده به هر کسی که رئیس گودال بود.» چنگیز خبر مرگ آریک را به خانواده اش داده است. اولگا گریه می کند و سرن او را دلداری می دهد. ثریا و اگدای بی خیال هستند و اگدای رو به اولگا می گوید:« داریم یه جوری رفتار می کنیم انگار از مرگش شوکه شدیم. خب معلوم بود یه روز همچین اتفاقی می افته. همیشه با یه شمشیر تو دستش می گشت.» اولگا با عصبانیت به اوگدای حمله می کند و سرن جلویش را می گیرد. اولگا رو به چنگیز می گوید:« قاتل پسرم رو زودتر پیدا کن. من انتقام میخوام.»

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا