خلاصه داستان قسمت ۳۰۷ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۰۷ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۰۷ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۰۷ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۰۷ سریال ترکی گودال

سلیم در قهوه خانه نشسته و خاطره ای از قهرمان و جومالی به یاد می آورد و تفاوت رفتار آنها توجهش را جلب می کند. چند سال پیش، عمو به آنها سپرده که از مردی حرف بکشند و بفهمند که نجیب خان را چه کسی کشته است؟ وقتی مرد مورد نظر را دستگیر می کنند جومالی که از حرفهای نیش دار آن مرد عصبانی شده نمی تواند خود را کنترل کند و او را می کشد. عمو از این موضوع عصبی می شود و می گوید:« حالا که ما نتونستیم کار فکرت رو راه بندازیم و بفهمیم نجیب خان رو چه کسی کشته دیگه اون هم کار ما رو جلو نمی بره.» او با طعنه به جومالی آفرین می گوید. قهرمان برای جبران این اتفاق با فکرت قرار می گذارد و مودبانه از او درخواست می کند که شانس دیگری بدهد و او را پیش پدرش روسیاه نکند. فکرت که از قهرمان خوشش آمده قبول می کند اما شرطی می گذارد و می گوید:« اگه مردی به اسم خلیل ابراهیم رو برام پیدا کنی از این خطا می گذرم و منم کار پدرت اینا رو راه می ندازم.»

مراسم تشییع جنازه ی جوانهای گودال برگزار می شود و همه ی محله در این مراسم با خانواده ی کشته شده ها همدردی می کنند. از طرفی اردنتها هم برای اریک مراسم خاکسپاری برگزار می کنند. اگدای به مراسم توجهی ندارد و به فکر جلسه اش است و نگران اینکه دیرش نشود. مادرش ثریا هم برای آزار دادن اولگا به جای تسلیت گفتن به او می گوید:« شاید هم پسرت تقاص زیاده خواهی و طمع تو رو پس داد.» اولگا عصبانی می شود و سرن آرامش می کند. بعد از مراسم اولگا یاماچ را به اتاقش دعوت می کند و به او می گوید:« چنگیر هیشکی رو قابل اعتماد نمی دونه. اون خیلی خودخواهه. حالا که تو داری توی این خونه زندگی می کنی به متحدهایی نیاز داری که کمکت کنن وگرنه چنگیز به راحتی از همه می گذره همونطور که رفیق چندین ساله ش رو خیلی راحت به قتل رسوند. ازت می خوام که در عوض برام یه کاری کنی. می خوام ثریا هم داغ فرزند رو تجربه کنه. اگدای باید بمیره.» یاماچ با تعجب به او نگاه می کند. رمزی از زندان با آکین تماس می گیرد و به او می گوید که قصد دارد بعد از آزاد شدن به گودال برگردد. آکین قبول نمی کند و با تهدید می گوید:« تا خود جهنم راهت بازه ولی دیگه حق نداری پاتو تو گودال بذاری.»

یاماچ به چنگیز می گوید:« من مسببین اصلی مرگ پسرتون رو پیدا می کنم و شما هم در عوض دست از سر خانوادم بردارید.» چنگیز به ظاهر قبول می کند. او از سرن می خواهد که در این کار به یاماچ کمک کند و اطلاعاتی که دارد را در اختیار یاماچ قرار دهد. سرن در مورد یعقوب با یاماچ حرف می زند و می گوید که او آریک را گروگان گرفته بوده و وقتی که پنهانی تعقیبش کرده اند به قهوه خانه ی گودال پناه برده و همین موضوع آریک را متقاعد کرده که گودالی ها قصد کشتنش را دارند. یاماچ به خانه ای که یعقوب یک روز در آنجا پناه گرفته بوده می رود و پاکت چوب کبریتی لا به لای وسیله های او پیدا می کند که متعلق به یک پاویون است. او خود را به پاویون می رساند و پرس و جو می کند. پیش خدمت به یاماچ می گوید که یعقوب مدیر آنجاست و آدرسی می دهد که شاید بتوان یعقوب را در آنجا پیدا کرد. سلطان همراه متین به تیمارستان می رود تا نهیر را به خانه برگرداند. نهیر به محض دیدن سلطان با اشتیاق برگشتن به خانه را قبول می کند و می گوید که دیگر حوصله اش سر رفته اما وقتی سوار ماشین می شود پا به فرار می گذارد. نهیر در سطل زباله ای پنهان می شود و به طور اتفاقی علیچو او را پیدا می کند. نهیر به علیچو می گوید که قصد دارد به خانه ی خودش برگردد و علیچو هم با این شرط که به کسی چیزی نگوید او را همراهی می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا