خلاصه داستان قسمت ۳۱۲ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱۲ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۳۱۲ سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۳۱۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۳۱۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

چاتای که حس می‌کند به هم خوردن معامله او برای فروش شرکت به کره ای ها، تقصیر حسنعلی بوده است، برای او تله می‌گذارد و به سدایی میگوید که کره ای ها دوباره قرار است برای معامله بیایند و او به زودی می فهمد که چه کسی آنها را منصرف کرده است. سدایی نگران شده و موضوع را به حسنعلی می‌گوید. حسنعلی از سدایی میخواهد که آنها را ساکت کند. یک نفر به شرکت آمده و به اتاق چاتای می رود. هنگامی که او بیرون می آید، سدایی و افرادش او را گرفته و به بیرون شهر می برند و او را تهدید میکنند که حق ندارد در مورد حسنعلی و لغو قرارداد به چاتای چیزی بگوید. آن مرد می‌گوید که فروشنده کاشی است و چیزی در مورد شرکت و قرارداد نمی‌داند. وقتی او را رها میکنند، او با چاتای تماس می‌گیرد و می‌گوید که حدسش درست بوده و او را برده و تهدید کرده اند. در شرکت چاتای با عصبانیت به اتاق حسنعلی می رود و با او به خاطر اینکه باعث شد تا معامله اش به هم بخورد دعوا میکند. سپس بیرون می رود.

حسنعلی از اینکه چاتای متوجه نقشه او شده است ناراحت و مضطرب می شود و نمی‌داند چگونه باید دل چاتای را به دست بیاورد.
فریده و گولر از بیرون به خانه می آیند. فریده با بی حوصلگی به اتاقش می رود و می‌گوید که میخواهد تنها باشد. آسمان علت کسالت فریده را درک نمی‌کند و نمی‌داند ماجرا چیست. فریده نیز نمیخواهد کسی در مورد مناسبت سالگرد دخترش چیزی بداند. آسمان در مورد حال فریده از گولر سوال میکند. گولر به او می‌گوید که مسأله خصوصی دارد، اما اگر آسمان میخواهد که حال او بهتر بشود، میتواند هالیت جان را پیش او ببرد. آسمان هالیت جان را به اتاق فریده می برد و به بهانه حمام رفتن، از فریده میخواهد که مراقب هالیت جان باشد. فریده قبول کرده و خوشحال می شود.
چاتای پیش ییلدیز رفته و ماجرای کار حسنعلی در مورد شرکت کره ای را تعریف می‌کند. ییلدیز سعی دارد چاتای را آرام کند و می‌گوید که حتما حسنعلی به خاطر اینکه چاتای از پیشش نرود این کار را کرده و او نباید سخت بگیرد.

اندر به اتاق حسنعلی می رود و وقتی ناراحتی حسنعلی را میبیند، از او میخواهد خودش را به مریضی بزند تا توجه چاتای را جلب کند. از نظر او اتفاق مهمی نیفتاده که حسنعلی تا این حد ناراحت و نگران شده است. کمی بعد، سدایی با چاتای تماس می‌گیرد و می‌گوید که حال حسنعلی بد شده و او را به بیمارستان برده اند. چاتای به بیمارستان می رود. دکتر با هماهنگی قبلی، به دروغ به چاتای می‌گوید که حسنعلی دچار حمله قلبی شده بوده است. آنها با هم صحبت کرده و چاتای به خاطر شرایط حسنعلی نرم شده و با او آشتی می‌کند. حسنعلی خوشحال شده و خیالش راحت می شود.

در شرکت، شاهیکا از اینکه نتوانسته به خاطر عمر دوربین و دستگاه شنود در خانه حسنعلی کار بگذارد ، عصبی است و با حیاتی در این مورد صحبت میکند. او می‌گوید که باید راه حلی دیگری پیدا کنند.
شب در خانه اندر، وقتی که اندر و جانر و امیر به خانه می آیند، می‌بینند که شاهیکا غذا درست کرده است. آنها از اینکه شاهیکا در غذایشان سم ریخته باشند نگرانند و تصمیم بگیرند تظاهر به غذا خوردن کنند. آنها بهانه می آورند که رژیم گرفته اند و نباید چیزی بخورند.
بعد از شام، شاهیکا پیشنهاد میدهد که بیرون بروند و خوش بگذرانند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا