خلاصه داستان قسمت ۳۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۳۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۳۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۳۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

شاهیکا از شنیدن خبر ازدواج اندر و حسنعلی شوکه شده و عصبی می شود. او وقتی از اتاق بیرون می آید و به حیاتی می سپارد که هنگامی که اندر آمد او را سریع صدا بزند. حسنعلی نیز سدایی را صدا می زند و از او میخواهد هنگامی که اندر آمد، قبل از دیدن شاهیکا او را صدا بزند. حسن علی در مورد ازدواج با اندر از طرف خودش حرف زده و اندر خبری ندارد. اندر به شرکت آمده و ابتدا به اتاق حسن علی می رود. حسن علی با استرس توضیح میدهد که در عمل انجام شده قرار گرفته و از دهنش درآمده که میخواهد با اندر ازدواج کند. او از اندر کمک میخواهد . اندر در دل خود خوشحال می شود،اما به روی خودش نمی آورد و قبول میکند که نقش بازی کند. او سپس به اتاق شاهیکا می رود. شاهیکا با حرص به او بابت ازدواج با حسن علی طعنه می زند. اندر میگوید که او خودش از این قضیه خبر نداشته و حسن علی قصد اذیت کردن شاهیکا را داشته است. سپس می‌گوید که نقشه اش این است که نقش دوست دختر حسن علی را بازی کند تا شاهیکا به عنوان زن او، بتواند بابت خیانت حسنعلی از او شکایت کند و خسارت بگیرد تا نصف دارایی حسن علی به شاهیکا برسد و آنها این پول را بین خودشان تقسیم کنند. شاهیکا از این نقشه خوشش آمده و استقبال میکند.

آسمان در خانه پیش ییلدیز آمده و خبر میدهد که با مادر بزرگهایی که در مهد کودک هالیت جان با آنها آشنا شده بود قرار نهار دارد و از آنجایی که آنها همگی با کلاس هستند، میخواهد حسابی به خودش برسد. او از ییلدیز میخواهد که یکی از گردنبند های خودش را به او بدهد. سپس سر گاو صندوق ییلدیز می رود و گردنبندی را که فریده به ییلدیز داده بود و یادگار مادرش بود را به گردن انداخته و سر قرار می رود. او مقابل زن های دیگر، شروع به تعریف از چاتای و ییلدیز و کلاس گذاشتن میکند. هنگام رفتن، گردنبند از گردن او باز شده و زمین می افتد‌ . آسمان متوجه نشده و به خانه می رود. او وقتی به خانه می رود، متوجه قضیه شده و ییلدیز نیز از اینکه آسمان آن گردنبند قیمتی را برداشته بود عصبانی می شود. آسمان سریع بیرون می رود تا دنبال گردنبند بگردد. فریده به سالن می آید و ییلدیز مقابل او چیزی به روی خودش نمی آورد.

کمی بعد، جواهر فروش با فریده تماس می‌گیرد و خبر میدهد که یک نفر گردنبندی که برای او ساخته شده را پیدا کرده و به آنجا آورده است. فریده شوکه و عصبانی می شود. گولر که پیش فریده آمده ، سعی دارد او را آرام کند. فریده می‌گوید که باید درسی به ییلدیز و آسمان بدهد.
در خانه اندر از جانر میخواهد که با شاهیکا برای تفریح بیرون بروند و امیر و عمر را نیز همراه خود ببرد، زیرا عمر خبر را به حسنعلی می رساند.‌او قصد دارد حسنعلی را بابت شاهیکا حساس کند.
شب در خانه حسنعلی، عمر می‌گوید که قرار است با امیر و جانر بیرون برود. حسنعلی از او میخواهد که زهرا را نیز همراه خودش ببرد تا در خانه تنها نباشد. سپس او را سراغ زهرا میفرستد تا به او تعارف کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا