خلاصه داستان قسمت ۳۱۵ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۱۵ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۱۵ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۱۵ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۱۵ سریال ترکی گودال

یاماچ به خانه ی افسون می رود تا او را ببیند و حالش را بهتر کند. افسون از یاماچ می خواهد که برود و تنهایش بگذارد. او با دلخوری و عصبانیت می گوید:« تو هیچ کاری واسه من نکردی. نمی خوام اینجا باشی. این من بودم که برای محافظت ازت هر کاری کردم.» یاماچ از او می خواهد که به کشتن مادربزرگش اعتراف کند و این واقعیت را بپذیرد. افسون گریه می کند و حتی نمی خواهد درمورد ان قضیه فکر کند. یاماچ او را در اغوش می گیرد و می گوید:« بگو اون کارو کردی چون لازم بود. چون می خواستی از مردی که دوسش داری محافظت کنی. لازم بود و انجام دادی. منم اگه جای تو بودم همون کارو می کردم.» او شروع به نوازش کردن افسون می کند و بالاخره افسون قضیه ی کشتن مادربزرگش را تعریف می کند و می گوید:« مادربزرگم نمی خواست دست بکشه. می خواست تو و بچه مونو بکشه.» یاماچ که از حامله بودن افسون بی خبر بود چشمانش از خوشحالی برق می زنند و می گوید که دوست دارد بچه شان را نگه دارند.

جومالی در قهوه خانه با عمو و سلیم حرف می زند و می فهمد که گودال هیچ پولی برای خرید اسلحه ندارد. سلیم که از جومالی کینه به دل گرفته سعی می کند او را بخاطر بی کفایتی اش تخریب کند. جومالی می گوید:« من هرطور شده پول جور می کنم. حالا می بینید.» او بعد از مدتی کلنجار رفتن با خودش سندهای خانه های گودال را به مرد نزول خوری به اسم سرمد می دهد و با جدیت به او می گوید:« تو منو می شناسی اگه کلکی تو کارت باشه رحم نمی کنم.» جومالی پولهایی که از سرمد گرفته را به گودال می برد و ان را در اختیار اسلحه فروشها می گذارد. داملا از کاراجا می خواهد که با جومالی حرف بزند و او را ببخشد. کاراجا سراغ جومالی می رود و می گوید:« می دونم که شما منو دوست دارید و اگه می دونستید خودتون می کشتید اذر رو. اما هنوزم تموم نشدن…یعنی اذر اون شب بهم گفت که تنها نبوده و افسون هم کمکش کرده. کاش همه وظایفشون رو انجام بدن.» جومالی بلافاصله سراغ رمزی می رود و از او ادرس افسون را می گیرد.

سرمد سندهای گودال را به دست چاعتای می رساند و در عوض از او مقدار زیادی پول می گیرد. چاعتای موذیانه به سندها نگاه می کند و لبخند می زند. یاماچ با اسکندر صحبت می کند و متوجه می شود که او قرار است برای ملاقات و همکاری با خلیل ابراهیم به افغانستان برود چون خلیل ابراهیم برای کاری به انجا رفته است. یاماچ که مصمم است همکاری اش با خلیل ابراهیم را شروع کند از وارتولو می خواهد که به دیدنش بیاید. وارتولو می آید و یاماچ به او می گوید:« به جز تو نمی تونم به کسی اعتماد کنم. یکی رو می خوام که کارهارو اون ور رو به راه کنه.» وارتولو این پیشنهاد یاماچ را هم قبول می کند و بدون خداحافظی با خانواده اش همان لحظه اماده ی رفتن به افغانستان می شود اما از یاماچ می خواهد که خودش اوضاع را برای سعادت توضیح دهد و مدد را قانع کند. جومالی به خانه ی افسون می رود و اسلحه اش را به سمت او می گیرد و می گوید:« ادریس کوچوالی بهت سلام رسوند.» افسون با نگرانی به او خیره می شود.

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا